«سکوتی که بعد از ساعت نهونیم بهیکباره خودش را نشان داد، یادم آورد کمی تفکر و توجه هم بد نیست. هر کسی قبل از انجام یک کار، حتماً برای خودش دلیلهایی دارد؛ اگر چه درست و نادرست، جدی یا نهچندان جدی. اما وقتی در میدان عمل قرار میگیری و سختیهایی را به جان میخری، این فکرها خیلی جدیتر به سراغت میآید. به جواب بعضی از چراها رسیدهای که عازم سفر شدهای. البته سهم این دلایل خیلی کمتر از کششی است که تو را از درون هل میدهد؛ اما بدون تردید، بعضی جوابها را نگه داشتهاند و در بین راه تقسیم میکنند. اینها دیگر از جنس دلیل و منطق نیستند؛ از جنس شهود و اشراقاند. آنها که از دور ایستادهاند و با داشتههایشان درباره زائران اربعین قضاوت میکنند، دستشان از بعضی چیزها خالی است. باید «شد» تا فهیمد.
در مسیر پیادهروی اربعین، وقتی ساعت از یازده شب گذشته، ذهن و ضمیر زائرهای خستهای که ساعتها راه آمدهاند، مستعد فهمهای عمیقتری است. حالا و در سکوت یازده شب به بعد، فقط صدای قدمها شنیده میشود و «راه» و «رفتن» بیشتر خودشان را نشان آدم میدهند. از آن همه گروهی که اسم بردم، الان فقط گروه آخری بیدار است و هنوز راه میرود؛ همانها که تنها آمدهاند، یا شاید هم چند نفری با هم هستند، اما حال و هوای «شب» و «راه» و «رفتن» گرفته است آنها را؛ مثل من و حسن که دو ساعت است خلوت کردهایم.»
منبع:تسنیم