اگر كسي بخواهد عمري با بركت داشته
باشد بايد سعي كند حداقل ماهي يك ختم قرآن داشته باشد. كسي كه سر و كارش با
مطالعه و كتاب است، مطمئن باشد كه اگر روزي يك ختم قرآن بخواند، آن گاه
خواهد فهميد كه آن درسي كه مي خواند و آن مطالعاتي كه مي كند با بركت تر
خواهد بود، حتي از نظر وقتي هم اگر محاسبه كند خودهد فهميد كه آن وقتي را
كه براي قرآن گذاشته است، در بركت پيدا كردن اوقاتش براي كارهاي درسي و
مطالعه اش تأثيرگذار بوده است.
حديثي در امالي سيد مرتضي هست كه خانه اي كه در آن قرآن خوانده نشود، صفر است؛ يعني چيزي نيست و قابل ذكر نمي باشد.
حديث
ديگري هم هست كه مي فرمايد: «القرآن مأدبة الله؛ قرآن سفره خداست». هر
نعمتي بخواهيد در قرآن هست. البته احتمال هم دارد كه «مأدبه» در اين حديث،
به معني ادبستان خدا باشد، چون «مأدبة» به معناي ادب هم مي باشد. قرآن
ادبستان خداست و خداوند به واسطه قرآن، انسان را تربيت مي كند. سيره علماي بزرگ
در
ميان علما و بزرگان كساني كه زياد تلاوت قرآن داشته اند، خدمت هاي بيشتري
كرده اند. آيت الله حسن زاده آملي در كتاب هزار و يك نكته، يكي از نكته
هايش اين است؛ اسم چهل نفر از بزرگان را مي آورد كه فقط قرآن مي خواندند؛
مثلاً در مورد بوعلي سينا گفته است كه وي قرآن مي خوانده و اين كتاب ها را
نوشته است!
شهيد مطهري اواخر عمرش فقط قرآن مي خواند. امام خميني
در روزهاي معمولي روزي سه جزء قرآن مي خوانده و ماه مبارك رمضان روزي هفت،
هشت جزء قرآن، تلاوت مي كرده است.
براي يادگيري تلاوت قرآن وقت بگذاريم
متأسفانه
مشكلي كه در جامعه ما ديده مي شود اين است كه بسياري از افراد قرائت قرآن
را بلد نيستند. حتي افراد تحصيلكرده هم چنين هستند، بسياري از ما تا به حال
يك بار هم نزد استاد روخواني، قرآن نخوانده ايم. در قديم متعارف بود كه هر
متعلمي روخواني را پيش استاد قرائت مي كرد.
در شرح حال بعضي از
اصحاب معصومين(ع) هست كه با اين كه عرب بودند، حتي تا 10 بار روخواني را
پيش استاد خوانده اند. مثلاً عطيه -همان كسي كه اربعين با جابر به كربلا
آمد- هشت دوره قرآن را پيش استاد خوانده است و اين گونه بوده كه شاگرد براي
استاد مي خوانده تا استاد تأييد بكند كه درست ياد گرفته يا نه؟ در زمان ما
كه امكانات بيشتر شده است، حداقل مناسب است از طريق استماع صوت قاريان
قرآن به يادگيري درست بپردازيم.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
هركس بميرد، اگر قاري قرآن باشد، مي گويند قرآن بخوان و بالا برو. به تعداد
آياتي كه قرآن خوانده ايد، در آخرت، درجه بهشت داريد. حتي اگر كسي آدم
خوبي باشد، ولي قرآن كم خوانده باشد، به او مي گويند بهشت نمي تواني بروي،
مگر اين كه در قبر قرآن را ياد بگيري و بخواني، بعد به بهشت بروي. بهشت
رفتن حتي براي آدم خوب غير ممكن است، مگر اين كه با قرآن مأنوس باشد. توجه به ترجمه قرآن
نكته
سوم درباره قرآن توجه به ترجمه است، براي كساني كه تلاوت قرآن مي كنند،
لازم است كه مقداري به ترجمه هم توجه كنند تا يك درك سطحي از قرآن داشته
باشند. امروزه ترجمه هاي خوب و مناسبي براي قرآن نوشته شده است كه مي تواند
در كنار قرآن مد نظر قرار گيرد. خواجه نصير طوسي و قرآن
خواجه
نصير براي ما الگو است. او نخست وزير مغول بود؛ رصدخانه مراغه را هم داشت.
نجوم و رياضياتش كه بي نظير بود. آمريكايي ها وقتي به كره ماه رفتند،
اولين بار اسم يك قله را خواجه نصير گذاشتند؛ گفتند اگر خواجه نصير نبود،
كسي كره ماه نمي توانست برود. خواجه نصير فقهش اين قدر بود كه وقتي صاحب
شرايع فتوايي داد، با يك جلسه بحث، فتواي صاحب شرايع را عوض كرد. با اين كه
صاحب شرايع جزء افقه فقهاست. قطب شيرازي مي گويد: من پزشك بودم و خانواده
ما همه پزشك بودند، ولي مشكلات پزشكي را از خواجه نصير مي پرسيم. اين
شخصيت، با اين جامعيت علمي، هر شبانه روز 15 جزء قرآن مي خواند؛ يعني هر دو
روز يك ختم قرآن. اين خواجه نصير كه اين همه عظمت دارد، اين طور با قرآن
مأنوس بوده است.
در شرح حال ميرداماد نوشته اند كه چهل سال، شبي 18 جزء قرآن مي خواند، بعد هم شد ميرداماد و شاگردي مثل ملاصدرا تربيت كرد. تأثير عميق قرآن
يكي
از مفسران بزرگ اهل سنت «ثعالبي است كه تفسيري دارد به نام تفسير ثعالبي
كه با تفسير ثعلبي فرق مي كند. علامه مجلسي در بحار، بيشترين كتابي كه از
اهل سنت نام برده، تفسير ثعالبي است.
ثعالبي غير از تفسير، كتابي
دارد به نام «قتل القرآن». اين كتاب در رابطه با كساني است كه كشته هاي
قرآن هستند و منظور اين است كه كساني كه آيه اي را شنيدند و دق كردند يا از
روي ترس مُردند و يا از روي شوق از دنيا رفته اند! مقصودش اين است كه قرآن
تأثير گذاري زيادي مي تواند داشته باشد؛ شبيه همام در نهج البلاغه كه خطبه
اي را شنيد و جان داد.
انسان هاي زيادي بودند اعم از مسلمان و غير
مسلمان كه آيه اي را خواندند و جان دادند! اين تأثير قرآن است؛ حالا عده اي
هم هستند كه دلشان از سنگ است و قرآن تأثيري بر آن ها ندارد. لزوم اطلاع بيشتر نسبت به قرآن
اطلاعات
ما نسبت به قرآن بايد زياد شود. يونسكوي سازمان ملل 50 كتاب را به عنوان
كتب آسماني چاپ كرده و اولين كتاب اين مجموعه 50 جلدي را قرآن قرار داده
است. در بين اين كتاب ها، تورات و انجيل كه مشخص است تحريف شده، ولي كتاب
هايي مثل «اوپانيشاد»، «گيتا»، «راه كنفسيوس»، «ريگ ودا» به واقعيت نزديك
ترند تا تورات و انجيل. در ميان اين ها اگر انسان قرآن را مثلاً با گيتا يا
اوپانيشاد مقايسه كند، آن موقع است كه به عمق قرآن پي مي برد.
يك
تفاوت عمده قرآن با 49 كتب ديگر -49 كتاب هم با احتساب اين است كه مثلاً
تورات و انجيل را يك كتاب حساب كنيم، چرا كه انجيل 27 كتاب است و تورات 39
كتاب- اين است كه خدا در قرآن خيلي حضور دارد. كتاب هاي ديگر را كه انسان
مي خواند، مشخص است كه انسان با انسان ديگر صحبت مي كند، ولي در قرآن مشخص
است كه خدا با انسان صحبت مي كند.
وقتي قرآن مي خوانيم، مخصوصاً
سوره مائده و اعراف، توحيد افعالي در آن موج مي زند؛ در حالي كه در هيچ يك
از كتاب هاي ديگر چنين نيست. خيلي از آن ها موضوعات اخلاقي دارد، ولي هيچ
كدام حضور خدا را پر رنگ نشان نمي دهند؛ مي گويند خدايي هست كه خالق جهان
مي باشد، ولي ما هم كار خودمان را انجام مي دهيم؛ در حالي كه قرآن، خدا و
حضور خدا را پر رنگ مطرح مي كند. انسان در قرآن همه اش نقش خدا در جهان را
مي بيند، ولي در كتب ديگر نقش بشر برجسته است.
قرآن تاريخ زياد
دارد؛ ولي قصه هايش تاريخ محض نيست، فلسفه تاريخ يا حضور خدا در تاريخ است؛
ولي ساير كتاب ها مثل تورات، تاريخ زياد دارد، ولي تاريخ محض است نه فلسفه
تاريخ؛ حضور انسان در تاريخ است، نه حضور خدا در تاريخ.
استعانت از قرآن در پرتو بديع بودن آن
قرآن نكته هاي بديعي دارد. آيت الله خويي در كتاب "البيان” مي گويد: هر وقت قرآن را خواندم، نكته جديدي استفاده كردم.
چقدر
انسان هايي بودند كه آيه اي را شنيدند و تأثيرات معنوي گرفتند. ملاصدرا در
رساله حدوث مي گويد: من حركت جوهري را از آيات قرآن فهميدم، بعداً سراغ
دليل عقلي رفتم و پيدا كردم. يكي از مهم ترين ابتكارات ملاصدرا از قرآن
گرفته شده است.
علامه حلّي وقتي مشكل فقهي پيدا مي كرد، قرآن مي
خواند تا مشكلاتش حل شود. در شرح حال يكي از نوادگان علامه حلّي هست كه
وقتي مطلبي را پيدا نمي كرد، قرآن مي خواند و بعد مي فهميد كه فلان مطلب در
كدام كتاب نوشته شده است. از اين طور موارد در تاريخ قرآن زياد است.
علامه
مجلسي در خدمت به تشيع بي نظير است. وقتي بحار را نگاه مي كنيم، در اين
چاپ هاي رحلي، در هر صفحه حداقل يك نكته ادبي قرآن وجود دارد؛ با اين كه
بحار، كتاب حديثي است. اين كه توانستند اين همه خدمت كنند، به خاطر اين است
كه با قرآن انس داشتند.
جنبه عرفاني قرآن
جنبه ديگر
قرآن جنبه هاي عرفاني آن است. تفاسيري مثل تفسير ادبي- عرفاني خواجه
عبدالله انصاري، كشف الاسرار ميبدي، تفسير نيشابوري و از همه مهم تر تفسيري
كه به امام صادق عليه السلام منسوب است، عرفاني مي باشند؛ وقتي بسم الله
را شروع مي كند، مي فرمايد: الباء بهاء الله و السين سناء الله و الميم مجد
الله… .
اين راشنيده ايد كه اميرالمؤمنين عليه السلام براي ابن
عباس تفسير قرآن مي فرمود. به گفته ابن عباس موضوع تفسير، نقطه باء بسم
الله بود كه حضرت فرمود: اگر بخواهم مي توانم به اندازه هفتاد بار شتر
كتاب، درباره نقطه باء، مطلب بگويم؛ در حالي كه ما مي گوييم نقطه معني
ندارد.
در تفاسير هست، اين كه فرمود هفتاد بار شتر، نه اين كه شما
نمي توانيد؛ يعني اميرالمؤمنين عليه السلام اين راه را نشان داده كه چگونه
مي توان هفتاد بار شتر كتاب درباره نقطه باء بنويسيم.
اين حرف هم
درست نيست كه نقطه در ابتدا نبوده و زمان خليل نقطه گذاري قرآن آغاز شده
است. اين هم در ذهنتان باشد كه در تفاسير، هر وقت مي گويند ابن عباس، منظور
حضرت علي عليه السلام است. خدا بني اميه را لعنت كند، از آن جايي كه نمي
گذاشتند كلمات حضرت درباره قرآن نقل شود، مفسرين به جاي علي عليه السلام مي
گفتند ابن عباس؛ يعني كلمات ابن عباس، كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام است
و اين ها تقيّه مي باشد.
علامه مجلسي مي گويد من عمرم را صرف
فلسفه، عرفان و كلام كردم و الآن مي بينم آن چيزهايي كه مي خواستم در علوم
ديگر جستجو كنم، در قرآن و حديث است؛ البته اين هم اشتباه است كه اين ها را
كنار بگذاريم و مستقيم سراغ قرآن برويم؛ اين ها بايد باشد تا بفهميم قرآن
چه مي گويد.