اصحابالحسین(۲) / بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی
«بُریر بن خضیر» بزرگترین خیر را در یاری رساندن به امام حسین(ع) میدید و مغفرت و بهشت را در همراهی با وی جستجو میکرد. او لقای خدا را در گروی همراهی با امام عصر خود دانست.
عقیق:بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی مِشْرَقی منسوب به مِشرَق، شاخهای از قبیلة هَمْدانِ یمن است؛ او که از خاندان بنی مشرق از قبیله هَمْدانِ و ساکن کوفه بود از شیعیان و ارادتمندان اهلبیت (ع) و از تابعین امیرالمؤمنین (ع) محسوب میشد. بریر به سیدالقراء شهرت داشت و از جهت زهد و تقوا از سرآمدان دوران بود. همراهی او با اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و از طرفی روح پاک و بزرگش محبتی از جانب خدا بود که او را همردیف بهترین اصحاب اهلبیت (ع) قرار داد.
لذا هنگامی که خبر حرکت کاروان امام حسین (ع) از مدینه بسوی مکه را شنید، خود را به سرعت به ایشان در مکه رساند. گویی بریر مصداق این آیه بود که خداوند فرمود «یُسارِعُون َفِی الْخَیْراتِ؛ آنان در کار خیر سرعت میگیرند». «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ؛ سبقت بگیرید به سوی مغفرت و بهشتی از جانب پروردگارتان». آری، او بزرگترین خیر را در نصرت امام زمانش میدید و مغفرت و بهشت را در همراهی با امام حسین (ع) جستجو میکرد.
بنابراین جای درنگی برای او نماند، باید به سرعت به چشمۀ نور میرسید و خود را از آن چشمه سیراب میکرد و از لحظه به لحظۀ همراهی با کاروان حسینی بهره میبرد. او در اوایل ذیالحجه ودر مکه به جمع اصحاب و یاران امام(ع) پیوست.
همراهی با امام حسین(ع) از مکه
در این هنگام بود که امام حسین (ع) بانگ رحل سر داد و فرمود: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فلیرحل مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ؛ هر کس میخواهد در راه ما جانفشانی کند و در حریم لقای خداوند توطّن کند، با ما همراه شود که من فردا انشاءالله حرکت خواهم کرد». بریر که لقای خداوند را در گروی همراهی با امام معصوم یافته بود، جزو اولین کسانی بود که دعوت امام زمانش را اجابت کرد و صبحگاهان همراه با کاروان امام حسین (ع) بسوی کربلا رهسپار شد.
بریر از مکه با حسین همراه شد تا در روز عاشورا به حسین برسد. آن بریری که در مکه به امامش پیوست با بریری که تا روز عاشورا همراه امامش بود باید متفاوت میشد، چرا که کاروان امام حسین (ع) کلاس ارزشها و معلم آن برترین معلم بشر بود و شاگردان این مکتب روز به روز مورد تعلیم و تربیت این معلم قرار میگرفتند، لذا معرفتشان نسبت به امام (ع) روز به روز بیشتر و بیشتر میشد.
وی از فضل و رحمتی که خداوند به او عطا کرده بود بسیار شادمان و مسرور بود، «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ؛ بگو: به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند و این از هر چه گرد میآورند بهتر است.» لذا شوخیهای او با کاروانیان در طیّ مسیر زبانزد همگان شد.
حکایت بریر و سایر اصحاب کربلا در همراهی با امام حسین(ع) تا کربلا حکایت عاشقی و دلدادگی بود، در عین حال حکایت ادب و اطاعت و تبعیت از امام زمان خویش بود. او در تمام لحظات تلخ و شیرین کاروان امام (ع) اعلام حضور میکرد و اشتیاق خود را به صورتهای مختلف بروز میداد.
از جمله اینکه چون امام حسین (ع) پای در سرزمین نینوا نهادند، بریر گفت:«ای پسر رسول خدا، خداوند بر ما منت نهاده است که بتوانیم پیش روی تو جنگ کنیم و کشته شویم و چه سعادتی است که جد تو در قیامت شفیع ما خواهد بود.»
بریر از جمله افرادی بود که وقتی امام حسین(ع) در روز دوم محرم بیعت را از اصحابشان برداشتند و به آنها اذن ترک میدان نبرد دادند، پس از عباس ابن علی (ع) و زهیر برخاست و گفت: «ای فرزند رسول خدا! خداوند به واسطۀ وجود شما بر ما منت نهاده است، به درستی که ما در رکاب شما نبرد میکنیم، تا آنجا که در راه [دفاع از]شما اعضای بدنمان تکه تکه شود. پس جد شما [به واسطۀ این عمل] در روز قیامت شفیع ما خواهد شد.» او دیگر صراط حق را یافته بود و به هیچ وجه نمیخواست از مسیری که انتخاب کرده بود دست بردارد. لذا روز به روز بر رشد و تربیت و نیز معرفتش به امام افزوده میشد.
گفتگو با عمر بن سعد
بریر در شب عاشورا با اذن امام حسین (ع) به خیمۀ عمر بن سعد رفت و به او گفت: اگر آن طور که تو میگویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمیشدی، ولی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم میپیچد و حیوانات عراق از آن مینوشند؛ اما حسین بن علی(ع) ـ و برادران و زنان و خاندانش ـ از تشنگی میمیرند. تو مانع نوشیدن آب فرات شدهای و فکر میکنی که خدا و رسول او را میشناسی؟
مباهله با یزید بن معقل
در صحنهای دیگر در روز عاشورا مردی از میان سپاه عمر بن سعد به نام یزید بن معقل فریاد برآورد: «ای بریر! رفتار خداوند با خودت را چگونه دیدی؟» بریر در پاسخ گفت: «جز خوبی از خداوند بر خودم و جز بدی بر تو چیزی ندیدم.»
یزید گفت: «پیش از این دروغگو نبودی، امروز دروغ میگویی. آیا به یاد داری روزی را که در بنی لوذان (یا سکة بن دودان) با هم قدم میزدیم و تو میگفتی عثمان چنین و چنان است و معاویه گمراه است و گمراه کننده، و امام هدایت، علی بن ابی طالب(ع) است.» بریر گفت: آری و به درستی این مطلب شهادت میدهم. یزید گفت: «و من شهادت میدهم تو از گمراهان هستی.»
بریر گفت: «آیا میخواهی با تو مباهله کنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن که را بر باطل است به قتل برساند؟« او پذیرفت؛ پس هر دو دست به دعا برداشتند و از خدای سبحان خواستند که دروغگو را رسوا سازد، و او را از بین ببرد؛ سپس با هم به نبرد پرداختند.ضرباتی بین آن دو ردّ و بدل شده و بریر با شمشیرش ضربت سنگینی را بر سر یزید فرود آورد. شدت ضربت شمشیر بریر به حدی بود که کلاه خود یزید را شکافت و شمشیر به مغز سرش رسید و او در دم جان داد. شمشیر در فرق یزید گیر کرده بود و بریر به زحمت توانست آن را از سر یزید بیرون آورد.
روز عاشورا
اما روز عاشورا شد و شوق بریر برای رسیدن به لقای خداوند صدچندان شده بود، طوری که به نقلی شوق او در چهره و رفتارهایش نمود داشت و به شوخی و بذلهگویی میپرداخت. در این زمان بود که عبدالرحمن به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذلهگویی نیست. بریر در پاسخ گفت: «ای برادر! اقوام و خویشان من میدانند که زمانی که جوان بودهام اهل بذلهگویی نبودهام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه که به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصلۀما و حورالعین حملۀ این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد.»
لحظه شهادت
بریر زمانی که وارد صحنه نبرد شد در حالی که رجز میخواند:
انا بریر و ابی خضیر لیث یروع الأسد عند الزئر
یعرف فینا الخیر أهل الخیر أضربکم و لا أری من ضیر
و ذلک فعل الخیر فی بریر
«من بریر، فرزند خضیرم. شیر به هنگام غرش از کسی نمیترسد. اهل خیر از خیرخواهی ما آگاهند. من شما را میزنم و از این کار زیان نمیبینم. این کار آزادمردان است که از بریر سر میزند.»
در این هنگام مردی از سپاه کوفه به نام رضی بن منقذ به بریر حمله کرد. مدتی با یکدیگر جنگیدند تا این که بریر او را بر زمین کوبید و بر روی سینهاش نشست. رضی یاران خود را فرا خواند و از آنان کمک طلبید. کعب ابن جابر بن عمرو اسدی به یاری او شتافت. در این هنگام عفیف بن زهیر (از سپاهیان ابن سعد) فریاد زد: «این مرد بریر ابن خضیر قاری است که در مسجد کوفه به ما قرآن میآموخت»؛ اما کعب توجهی نکرد و با نیزهاش به بریر حمله کرد، و آن را بر پشت بریر کوبید و او را با شمشیر به شهادت رساند.
باز جمله امام (علیهالسلام) در هنگام حرکت از مکه بسوی کربلا برای بریر هنگام شهادت گویی تداعی میشد که فرمود: «هر کس میخواهد در راه ما جانفشانی کند و در حریم لقای خداوند توطّن کند، با ما همراه شود که من فردا انشاءالله حرکت خواهم کرد». او دیگر به آرزوی خود رسیده بود.
منبع: تسنیم