22 مهر 1400 8 (ربیع الاول 1443 - 53 : 17
کد خبر : ۹۰۳۱۲
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۷
در ادامه سه شعر جدید از شاعر آئینی سعید پاشازاده به مناسبت ماه محرم را می خوانید.
عقیق:در ادامه سه شعر جدید از شاعر آئینی سعید پاشازاده به مناسبت ماه محرم را می خوانید.


شیعه را عمری ست دلخوش می کند، غم را ببین!

یازده ماهند حیرانش، محرم را ببین

 

بارها شمس و قمر را دیده ای اما جدا

داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین

 

یک طرف عباس جولان می دهد یک سو حسین

چرخش تیغ دو دم را , مرگ در دم را ببین

 

پا زمین کوبید اصغر ای زمین کربلا !

سنگدل! نازک دلی چاه زمزم را ببین

 

مثل موجی ها جهان را ریختی بر هم فرات!

حال بنشین قدرت این اشک نم نم راببین


دوست دارم یک کبوتر باشم اما با دو بام

این حرم تا آن حرم... بدنیست، حالم را ببین!

 
محتشم یک آن فقط چشم دلش را باز کرد
باز کن، این شورش در خلق عالم را ببین

چشم دل وا کن میان روضه با یک یاحسین
پیش رویت بانویی با قامت خم را ببین

گریه کم کردم، گناه اما فراوان یاحسین!
با من از روی کرم رفتار کن، کم را ببین

آی کورش آی اسکندر سر از قبرت درآر
امپراطوری بین این دو پرچم را ببین!


***

از ازل عشق،در دلم بوده

سایه ی بر سرم،علم بوده

خانه ی اولم حرم بوده

دست از تو چگونه بردارم

جز تو سرمایه ای مگر دارم؟

هر کسی دلخوش است با چیزی

خوش نکرده دل مرا چیزی

جز غمت، چون مریدها چیزی

از تو غیر از کرم نمی خواهند

چون زیاد است، کم نمی خواهند

بچه بودم که کربلا رفتم

پا به پای بزرگ ها رفتم

تازه فهمیده ام کجا رفتم

بار دیگر برات می خواهم

سفر کائنات می خواهم

هر که نام حسین را برده

دست بر دامن خدا برده

درد را داده و دوا برده

نام تو نزد انبیاء، شفاست

ذکر من اسمه دواءِ خداست

غیرتت فاطمی، دلت حسنی ست

نفست حیدری ست، سوختنی ست

خصلت خانواده، بی کفنی ست

 منتها فرق در کفن ها هست

کفنت پاره پاره، صد تکه ست!

اکبرت رفت، اصغرت هم رفت

ماند قولت ولی سرت هم رفت

اسب از روی پیکرت هم رفت

پسرِ فاطمه ولی نفسی

نرود زیر بار هیچ کسی

تیر وقتی بلای جانت شد

آب شرمنده ی لبانت شد

خود جبریل، روضه خوانت شد

بعد از آن ماجرا فرات گِل است

آب شد، آب از خودش خجل است

لب زینب، رگ بریده ی تو

پای در خاک و خون کشیده ی تو

این مصائب ولی به دیده ی تو

نیست چیزی به غیر زیبایی

به! به این صبر و این شکیبایی

کربلا، عالم وقوف شده

از غمت ماه در خسوف شده

کمی از غربتت، لهوف شده

روضه های تو قابل لمس است

غربتت اظهرُ من الشمس است

غم تو رزق سالمان باشد

شال مشکی مدالمان باشد

عشقبازی حلالمان باشد

تا محرم دقیقه می شمریم

تا تو هستی غم که را بخوریم؟

با تو از وقتی آشنا شده ایم

آرزومند کربلا شده ایم

دست بر دامن رضا شده ایم

که به دیدار آشنا برویم

بعد مشهد به کربلا برویم

***

حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب،دیده قدیم
تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین
بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین

به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد
چه تیغ ها که عدو بر تن منقش زد
چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد
فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد
به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت
حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت

رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است
به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است
تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است
صداي واي بني شنيدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند
چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند

همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد
رفيق مي زند و نارفيق مي برد
و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد
عميق بوسه زده پس عميق مي برد
چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است
صداي فاطمه گودال را به هم زده است

خدابخير كند لحظه هاي اخر را
خدا بخير كند رفتن برادر را
يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را
كه شمر بين دو دستش گرفته يك سرا
به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر
سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر

بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!

بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود

ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید
حبیبه ای به مزار حبیب می آید
صدای ناله ی زهرا عجیب می آید
که آخرین پسرم عنقریب می آید

در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: