26 مهر 1400 12 (ربیع الاول 1443 - 02 : 07
کد خبر : ۹۰۰۹
تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۱
گزارش جشن ولادت حضرت ابالفضل(ع) در هیئت یا ثارالله الحسین(ع)
عمده مشکل ما انسانهای مسلمان در یقین است. یقین آنقدر مهم است که حضرت می‌فرماید که اگر تمام عمرت را صرف کنی که به این دُرّ گرانبها برسی، ارزش دارد...
عقیق: مراسم جشن ولادت حضرت عباس علیه‌السلام مصادف با شب میلاد آن حضرت، بعد از اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء، و قرائت زیارت جامعه کبیره، مزیّن به سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین شیخ  رضا فتحی گردید.
 
بخشي از سخنان حاج آقا فتحي درباره دعای مکارم الاخلاق امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه را مي‌خوانيد:
 
امام سجاد علیه‌السلام در دعای مکارم اخلاق به خداوند عرضه می‌دارد: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْاَعْمَالِ.
 

بار خدايا بر محمد و آل او درود فرست، و ايمانم را به كامل ترين ايمان برسان، و باورم را بهترين يقين قرار ده، و نيت مرا به نيكوترين نيّات برسان، و كردارم را به بهترين كردارها برسان.


عمده مشکل ما انسانهای مسلمان در یقین است. یقین آنقدر مهم است که حضرت می‌فرماید که اگر تمام عمرت را صرف کنی که به این دُرّ گرانبها برسی، ارزش دارد. یقین یک حالت روحی است که هیچگونه زوالی در آن متصور نیست. مؤمن به واسطه یقینی که دارد مثل کوه می‌ماند و چیزی نمی‌تواند او را تکان دهد. یقین دارای درجات و مراتبی است که هر چه بالاتر روی چیزهای جدیدی برای انسان فاش می‌شود.


یقین نور است، اینکه ما نمی‌توانیم در زندگی‌مان حرکت کنیم به این دلیل است که نور نداریم. در تاریکی نمی‌توان قدم برداشت. منافقین در روز قیامت به مومنین می‌گویند یک مقدار از نورتان به ما بدهید که بتوانیم راه برویم که مؤمنین در پاسخ می‌گویند این نور را ما از دنیا آوردیم از همان جایی شما ما را به خاطر نماز خواندن و روزه گرفتن مان مسخره می‌کردید!!!


یکی از علت‌های مهم حرکت انسان نور است. یقین دُرّ گرانبهایی است که طبق روایات هم کم بین مردم تقسیم شده و هم عزیزتر از این دُُرّ نزد خدا وجود ندارد. چرا ما در نمازهایمان خصوصاً نماز صبح کاهلیم، چون به یقین نرسیدیم که وقتی نمازی از ما قضا می‌شود چه مصیبت عظیمی است.
 
وقتی که قارون به نفرین حضرت موسی توسط زمین بلعیده شد به موسی التماس ‌کرد که موسی مرا ببخش، در آن هنگام از طرف خدا ندا آمد که ای موسی اینقدر که قارون به تو التماس كرد که او را ببخشی و تو او را نبخشیدی، اگر یکبار به من می‌گفت که خدایا مرا ببخش، او را می‌بخشیدم چون خالق او هستم.
 
در مناجات دارد که خدایا تو کسی هستی که از خود من به من نزدیکتری. وقتی که انسان به نماز می‌ایستد خدا آنچنان نظر رحمتی به او می‌کند که اگر کسی آن حال را درک کند، دوست  ندارد نمازش تمام شود. اولیای خدا اینگونه هستند. خداوند می‌فرماید که اگر بنده من گناهی از او سر بزند، اولین عذابی که بر او وارد می‌کنم این است که لذت و شیرینی عبادت و مناجات خودم را از او می‌گیرم.
 

امام علی علیه‌السلام فرمود که یقین نور است. امام رضا علیه السّلام فرمودند:«وَاعلَم أنَّ العَمَلَ الدَّائِمَ القَليلَ عَلَي اليقينِ وَ البَصيرَةِ أفضَلُ عندالله مِنَ العَمَلِ الکَثير عَلي غير يقينٍ وَ الجَهدِ؛ بدان که عمل دائم کم با يقين و بصيرت نزد خدا بهتر است از عمل زياد و سخت بدون يقين»


وقتی که یقین نباشد توکل هم ضعیف است، ریشه توکل در یقین است. خداوند در قرآن می‌فرماید که مـَنْ يـَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ،

در ذیل این آیه روایتی قریب به این مضمون وجود دارد که آیا دیدی کسی را که به خدا توکل کرد و خدا او را کفایت نکرد؟! این سوال استفهام انکاری است یعنی ممکن نیست که کسی به خدا توکل کند و خدا او را کفایت نکند.
 

 

پس از سخنرانی، ذاکران اهل بیت عربیون و حاج محمد جواد فارسی ابیات زیبای زیر را در مدح حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام قرائت نمودند.
 

حیدر امشب دوباره بابا شد

طفلی از ره رسید و آقا شد
 

مادری با ادب پسر زایید

خوش به حال دل گداها شد
 
از همان بچگی مؤدب بود
"یا حسین" اولین کلامش بود
 
 
دل ربود از تمام دریاها
بی عصا زد به آب، موسی شد
 
آب ها کیف می کنند از این
پسری که رسید و سقا شد
 
قمر آمد به پیش پاهایش
کلِّ هفت آسمان زجا پاشد
 
تا ببوسد جمال رویش را
فلکِ قد کشیده هم تا شد
 

زهره و مشتری خریدارش

خنده هایش عسل، مربا شد
 

تا نخندیده بود ابو فاضل

خنده زیبا نبود، حالا شد!
 

خنده کرد و حسین هم خندید

بَه که این صحنه ها چه زیبا شد!
 

و خدا هم ز خنده اش خندید

گرم سرمستی و تماشا شد
 

آن طرف پشت کفر می لرزید

بچه شیری رسید و غوغا شد
 

کوری چشم حرمله امشب

چشم ناز اباالادب وا شد
 

دیگر اینجا غزل کم آورده

مثنوی عهده دار معنا شد
 

چند سالی گذشت این آقا

شد شبیه جوانیِ بابا
 

حیدری، مرد، مردِ آب آور

یک طرف او، مقابلش لشکر
 

تا ازین وَر اباالادب می رفت

دشمن آن سو عقب عقب می رفت
 

رفت و برگشتِ تیغِ او می کشت

زره اش مثل مرتضی بی پشت
 

"یک نفر آمد و دوتا برگشت"

با هم آمد جدا جدا برگشت
 

خنجرش عرصه را به هم می ریخت

دست و پا و سر و قدم می ریخت
 

خنجرش نه، فقط غضب می کرد

و حریفش ز ترس تب می کرد
 

قصه آمد رسید آنجا که

ظهر روز دهم و سقا که ...
 

حیدر آماده کرده بود او را

تا بماند برای عاشورا
 

آفریده شده برای حسین

دست و چشم و سرش فدای حسین...
 












 


منبع: روابط عمومی هیأت یا ثارالله الحسین علیه السلام

211001

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
محمدی
|
|
۰۹:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۷
خدا خیرشون بده
فکر کنم یکی از هیات های تاثیر گذار تو غرب تهران هست