یادداشت/ مصطفی عباسیمقدم
امامت، مرتبه ولایت بعد از نبوت است که چون نبوت و پیامرسانی الهی همیشگی نیست، این مشعل هدایت به وسیله امام هر زمان استمرار مییابد تا به منزلگاه مقصود که سعادت و فلاح همه انسانها است، نایل و واصل شود.
عقیق:مصطفی عباسیمقدم مشاور پژوهش و برنامهریزی معاونت حوزه قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در یادداشتی به بحث امامت و اختلاف آن با خلافت پرداخته که در ادامه میآید:
در بحبوحه مباحث سیاسی و عقیدتی امروزی گاهی واژههای امامت و خلافت و ولایت در کنار هم قرار میگیرند، در حالی که فاصلههای بعیدی در معنا و تحقق دارند. ولایت روح حاکم بر تمام مناصب الهی از قبیل نبوت، امامت و هر مأموریت دیگر است و شریان جاری در همه ابعاد لطف و فیض ویژه خداوند به بندگان خاص، اولیاء حق نیز به مرتبهای از ولایت الهی متصل شدهاند که در اثر فیض ربانی به گناه دست نیالایند و از غیر خدا چشم بپوشند.
امامت، مرتبه ولایت بعد از نبوت است که چون نبوت و پیامرسانی الهی همیشگی نیست، این مشعل هدایت به وسیله امام هر زمان استمرار مییابد تا به منزلگاه مقصود که سعادت و فلاح همه انسانها است نائل و واصل شود، اما خلافت را دو معنا و دو جلوه است: یکی خلافت انسان و مقام خلیفهاللهی ویژه و مخصوص کسی نیست و از آن همه ابناء بشر در همه قرون قلمداد میشود، به مقتضای آیه «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» که وعده خلقت جانشین خدا در زمین از سوی خداوند به فرشتگان و جمعیت خلائق آن زمان بود و دوم خلافت سیاسی و حکومتی که رشحه و شاخهای از مقام و مرتبت امامت محسوب میشود.
امام، عهدهدار همه مسائل دین و دنیای مردم اعم از بیان احکام خدا و تعالیم قرآن و مدیریت تمام عیار همه جوانب حیات مادی و معنوی انسان و جامعه انسانی است، اما خلیفه بنا بر اصطلاح نهادینه و جاافتاده میان مسلمانان، همانا مسئولیت اداره دنیای مردم از همه جهات و جوانب است و البته این خلافت متکی بر حکم کلی الهی مبنی بر عدم سلطه کافران و منافقان و دارندگان سوء خلق بر سایر بندگان به ویژه مؤمنان خواهد بود و اگر بدین معنا خلافت گاهی از مجرای خود خارج شده و حاکمانی نه چندان درخور و واجد شرایط بر منصب خلافت تکیه زدهاند، خللی در مقام امامت و ولایت الهی به وجود نمیآید، بلکه امامت در جای خود محقق در شخصیت انسانی برجسته در هر زمان است که اتصال بیشتر و کاملتری با ولایت کلیه الهیه دارد.
بنابراین هرگز چنین برداشت نشود که ما به خروج خلافت از مجرای امامت راضی و قانعیم بلکه بر عکس شایسته میدانیم طبق نصّ و حکم الهی، «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»، امامت نیز همچون رسالت مقام و منصبی الهی و متصل به عالی علم و قدرت الهی باشد و اجتهاد در تعیین امام معصوم مؤمنان، اجتهاد در برابر نص است و کاملاً محکوم و ناشایست.
اما سخن آن است که انحراف خلافت اسلامی در همان اوان ولادتش نمیتواند به معنی پاک شدن این مسأله از سرلوحه دغدغههای مؤمنان باشد بلکه همواره و در همه جا امامت رکن رکین و اصیل اندیشه و حیات اجتماعی اسلامی است. وجود شدت و ضعف در باور به ولایت و امامت بایستی نسبت به این موضوع هشیار و آگاه باشند، چرا که نتیجه و پیامد آن هم در سیاست و حکومت جامعه و هم از اخلاق و سلوک تک تک مردم و به ویژه حاکمان تجلی مییابد و بدون وجود یک امام و ولی معصوم هرگز اداره و تدبیر امور جامعه اسلامی به سامان مطلوب نمیرسد.
بنابراین امام علی(ع) ابتدا وصی رسول خدا(ص) در همه معارف و اختیارات واصله از پیامبر(ص) بود و سپس ولی و حجت خدا که پس از پیامبر(ص)، حجت الهی با او بر مردم تمام میشود و آنگاه بر اساس این ولایت بلند و آسمانی، ردای امامت بر حق همه مسلمین را پوشید و از جانب خداوند در غدیر خم تاج امامت بر سر نهاد و اما این امامتش ابعاد و جلوههایی داشت مانند قضاوت، اعلمیت، الگوی اخلاقی و سلوکی همگان و از جمله بعد حکومت و خلافت دنیوی بر تمام امور مردم و البته چنانچه گفتیم این توصیف براساس معنا و جلوه دوم خلافت است که برگرفته از عرف میان مسلمانان و کتب و منابع اسلامی است و صد البته براساس آنچه از مفهوم قرآنی خلافت بر میآید، خلافت الهی عام و فراگیر است و البته مقربان و اولیاء از مراتب بالاتری از این جانشینی و خلافت الهی بهرهمندند.
نتیجه اینکه حتی اگر منصب خلافت دنیوی و ظاهری از مانند علی(ع) گرفته شود، هرگز مرجعیت علمی، فقهی، دینی، اقتصادی، عقلی و تشریعی او تضعیف نمیشود و مؤمنان واقعی در هر شرایط مؤظفند حکم و فرمان او را بر دیده و دل و دست خود بنشانند و مطیع فرمان و متأسی به سیره او باشند. این همان مقام الگویی تامّ امیرمؤمنان است که در قرآن به تعبیر صراط مستقیم آمده که مفسران جلوه بارز راه مستقیم را در شخصیت و مرام او متجلی دانستهاند.
منبع:فارس