خداوند مىفرماید: «ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکى کند»، هیچ چیز نمىتواند بر ارتباط انسان با خدا که آن مقدم بر همه چیز است، حاکم شود حتى پیوندِ با پدر و مادر که نزدیکترین پیوندهاى عاطفى است.
عقیق: آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه 8 سوره مبارکه «عنکبوت» به اهمیت احترام به والدین اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا ۖ وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۚ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که براى من همتایى قائل شوى که به آن علم ندارى، از آنها پیروى مکن! بازگشت شما به سوى من است، و شما را از آنچه انجام مىدادید با خبر خواهم ساخت».(عنکبوت/ 8)
از مهمترین آزمایشهاى الهى، مسأله «تضاد خط ایمان و تقوا، با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى» است، قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را به روشنى بیان کرده است.
نخست، به عنوانِ یک قانون کلى، که از ریشههاىِ عواطف و حق شناسى سرچشمه مىگیرد، مىفرماید: «ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکى کند» (وَ وَصَّیْنَا الإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً).
گرچه، این یک حکم تشریعى است، ولى این مسأله پیش از آن که یک حکم تشریعى باشد، به صورت یک قانونِ تکوینى در نهاد همه انسانها وجود دارد، و مخصوصاً تعبیر به «انسان» در اینجا جلب توجه مىکند چرا که این قانون مخصوص به مؤمنان نیست، بلکه هر کس شایسته نام انسان است، باید در برابرِ پدر و مادر حقشناس باشد، و احترام و تکریم و نیکى به آنها را در تمام عمر، فراموش نکند، هر چند با این اعمال، هرگز نمىتواند دَینِ خود را به آنها اداء کند.
پس از آن، براى این که کسى تصور نکند: پیوند عاطفى با پدر و مادر مىتواند بر پیوند انسان با خدا و مسأله ایمان حاکم گردد، با یک استثناءِ صریح، مطلب را در این زمینه روشن کرده، مىفرماید: «و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و کوشش کنند و به تو اصرار ورزند که براى من شریکى قائل شوى، که به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مکن»! (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما).
تعبیر به «جاهَداک»، مفهومش به کار گرفتن نهایت تلاش و کوشش و اصرار آنها است.
و تعبیر به «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» (چیزى که به آن علم ندارى) اشاره به منطقى نبودن شرک است؛ چون اگر واقعاً شرک صحیح بود، دلیلى بر آن وجود داشت، و به تعبیرِ دیگر، جایى که انسان علم به چیزى نداشته باشد، باید از آن پیروى نکند، چه رسد به این که: علم به بطلان آن داشته باشد.
پیروى از چنین چیزى، پیروى از جهل است، اگر پدر و مادر تو را وادار به پیروى از جهل کنند، اطاعت آنها مکن! اصولاً تقلید کورکورانه، غلط است حتى اگر در مورد ایمان باشد، تا چه رسد به شرک و کفر.
همین توصیه، در مورد پدر و مادر در سوره «لقمان» آیه 15 نیز آمده، با این اضافه که در آنجا مىفرماید: وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً: «در عین این که دعوت آنها را به شرک مپذیر، اما در امور دنیا نسبت به آنها ارفاق کن و در معاشرت با آنها به نیکى عمل نما» مبادا کسى، چنین تصور کند که: مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرک، دلیل بر بد رفتارى با آنها است، و این نهایتِ تأکید اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر را ثابت مىکند.
به این ترتیب، از اینجا یک اصل کلى استفاده مىشود که: هیچ چیز نمىتواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم گردد، که آن مقدم بر همه چیز است، حتى بر پیوندِ با پدر و مادر که نزدیکترین پیوندهاى عاطفى است.
حدیثِ معروف لا طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ: «اطاعت مخلوق در عصیان خالق روا نیست» که از «امیرمؤمنان على»(علیه السلام) نقل شده، معیار روشنى را در این مسائل به دست مى دهد.
و در پایان آیه مىافزاید: «بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از اعمالى که انجام مىدادید آگاه مىسازم» و پاداش و کیفر آن را بىکم و کاست در اختیارتان خواهم گذاشت (إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
این جمله، در حقیقت، تهدیدى است براى کسانى که راه شرک را مىپویند، و کسانى که دیگران را به این راه دعوت مىکنند؛ زیرا صریحاً مىگوید: خداوند حساب همه اعمال آنها را نگاه مىدارد، و به موقع تحویل آنها مىدهد.