عقیق: در کتاب "اهل بیت به لسان اهل بیت(ع)" پیرامون ابعاد اخلاقی امام سجاد(ع) آمده است که :
1_ امام زین العابدین(ع) شبها برای بینوایان مدینه ناشناخته نان نی برد و به آنها کمک مالی می کرد.چون درگذشت دریافتند که آن ناشناس نان آور امام سجاد(ع) بوده است و پس از شهادتش معلوم شد زندگی صدخانوار از نیازمندان مدینه را همیشه اداره می کرده است و آنان نمی دانستند که اداره کننده ی زندگیشان علی بن الحسین(ع) است.(1)
2_روزی مردی به امام(ع) ناسزائی گفت و امام(ع) در جواب خاموش ماند. آنگاه آن مرد گفت: منظور من، شما بودی! و امام(ع) فرمود: من از گناه تو درگذشتم.
3_ امام(ع) را کنیزی بود که آب، بر سر او می ریخت و ناگاه که کاسه آب از دستش رها گردید و بر سر امام(ع) اصابت نمود، امام سر بلند کرد و در چشم کنیز نگریست. کنیز گفت: خشمت را فرو بنشان. امام(ع) گفت: فرو نشاندم. کنیز گفت: از گناهم درگذر! امام(ع) گفت: در گذشتم. کنیز گفت: به من احسان کن! امام(ع) گفت: تو را در راه خدا آزاد کردم.(2)
4_ امام(ع) روزی از جائی می گذشت. و شنید که گروهی از مردم، پشت سر او غیبت می کنند. به آنها گفت: اگر شما راست می گوئید، خدا از گناه من در گذرد. اگر دروغ می گوئید، خدا از گناه شما در گذرد.
5_ روزی مردی زبان به فحش و ناسزا نسبت به امام(ع) گشود. امام(ع) گفت: سخنان این مرد را شنیدید، اینک بشنوید جواب مرا:« خشمم را نسبت به او فرو خوردم و گناهش را بخشیدم. » سپس خطاب با آن مرد گفت:«تو هر چه خواستی به من گفتی، اگر من مصداق سخنان تو هستم از خدا آمرزش می طلبم. و اگر نیستم خدا تو را بیامرزد. آن گاه روی وی را بوسید.آن مرد گفت: آنچه گفتم شایسته خودم است نه در خور شما!(3)
6_ امام سجاد(ع) پیک محبت: زينالعابدين پيك محبت بود. اين هم عجيب است؛ راه ميرفت، هر جا بيكسي را ميديد، هر جا غريبي را ميديد، فقير و مستمندي را ميديد، كسي را ميديد كه ديگران به او توجه ندارند، به او محبت ميكرد، او را نوازش ميكرد و به خانه خودش ميآورد. روزي يك عده جذامي را ديد. (همه از جذامي فرار ميكنند و آن كه فرار ميكند از سرايت بيمارياش ميترسد، ولي اينها هم بنده خدا هستند.) از اينها دعوت كرد، اينها را به خانه خود آورد و در خانه خود از اينها پرستاري كرد. خانه زينالعابدين خانه مسكينان و يتيمان و بيچارگان بود.
پی نوشت ها:
1_(تذکره الخواص ابن جوری،ص 184)
2_(مناقب آل ابیطالب،ج2؛ ارشاد شیخ مفید،ص240)
3_(مناقب آل ابیطالب،ج2؛ ارشاد شیخ مفید،ص240)
211008