عوامل ایجاد آلودگیها و تاثیر آنها بر فهم واقعی انسان
حضرت صادق صلواتاللهعلیه میفرماید: «ما رَأیتُ شَیئاً اِلا وَ قَد رَأیتُ الله قَبلَهُ وَ مَعَه وَ بَعدَه». هر چیزی را که از وجود و هستی بهره دارد و من دیدهام، قبل از آن، با آن و بعد از آن چیز، حقتعالی را دیدهام. بعضیها آیات و نشانههایی که دلالت بر توحید و خالقیت حقتعالی و مخلوقیت ماسواه میکند، را کم میفهمند، اما بعضیها حد کامل آن را میفهمند، که در کلام امام صادق صلواتاللهعلیه همین نکته آمده است. لازمه رسیدن به چنین فهمی این است که انسان خود را آلوده نکند، و خود را حفظ نماید.
مقداری از آلودگیها به موجب نقص شعور پدر و مادر است. بچهی کوچکی که هنوز راه نیافتاده، نمیتواند به مادر خود بگوید که این تصویر را به من نشان نده. بخشی از دریافتیهای کودک در آن مقطع زمانی است. هنگامی که بزرگتر شد و راه افتاد، گوش او میشنود و چشم او میبیند. لذا اگر کلام زشتی بشنود یا چهرهی زشتی که الهی و اسلامی نیست ببیند، در روح او منعکس میشود. در روایات داریم که نگاه کردن انسان به صورت گنهکار و فاسق مکروه است. بعضی افراد این نکته را درک نمیکنند و فرقی بین نگاه کردن به صفحهی قرآن یا صفحهی یک وسیلهی حرام و قمار بازی قائل نیستند. اما اولیای خدا فرق آنها را میفهمند.
از مرحوم آقاشیخعباس قمی رضواناللهتعالیعلیه سؤال کردند چگونه است که شما از ابتدای زمان تکلیف تاکنون مرتکب گناه نشدهاید؟ ایشان جواب داد: از ابتدا، ذائقهی روحم نسبت به گناه اینگونه بود که ارتکاب گناه را مانند خوردن مدفوع، زشت و متعفن میدیدم. خدای متعال چهرهی برزخی غیبت را در این آیه ترسیم فرموده است: «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ». آیا هیچیک از شما دوست دارد که جیفه و مردار یکی از برادرهای خود و یک انسان مرده را بخورد؟ مرحوم آقاشیخعباس متناسب با مضمون این آیهی شریفه جواب داده است، که چهرهی برزخی گناه برای انسان واقعی و انسانی که قلبش روشن باشد آنقدر منفور و موجب تنفر است، که هیچوقت به آن هوس نمیکند.
انسان آلوده از ابتدا چنین نبوده است. بخشی از آلودگیها از پدر و مادر به او منتقل شده، و بخشی را در مقاطع اولیه نوزادی که ارادهی او کامل نشده بوده کسب کرده، و به همین ترتیب در مدرسه هم آلودگیهایی به او انتقال یافته است. البته مدرسه که از هفت سالگی شروع میشود کلاس اول واقعی نیست، کلاس اول کودک، چهل روز قبل از انعقاد نطفه در رحم مادر است. نطفه هم شکلگرفته از غذاهایی است که پدر خورده است. بدین ترتیب کلاس دوم، کمر پدر و کلاس سوم رحم مادر است. به یک مادر باردار توصیه میکنیم که از کانال دهان غذای حرام و مشتبه نخورد، و از کانال چشم و گوش اجازه ندهد که حرام وارد روح او شود، زیرا هنگام بارداری، آلودگیها به جنین منتقل میشود.
در مادیات بحث ژنتیک و انتقال به وسیلهی ژن مطرح شده، اما در معنویات و روحیات این بحث مطرح نشده است. در حالیکه روایات پر از این نکات است و متاسفانه کسی در مورد آنها سوال نمیکند. روایات نشان میدهد که در صدر اسلام معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین مورد سؤالات زیادی واقع میشدند، که فرمایشات قبلی خود را برای مردم تبیین کنند تا مفهوم آن فهمیده شود.
از مقام رسالت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم حدیثی نقل شده است که "ایاکُم وَ خَضراءُ الدَمن. قیلَ یا رَسول الله وَ ما خَضراءُ الدَمَن؟ قالَ المَرأةُ الحَسناء فی مَنبَتِ السُوء". "خَضراءُ الدَمَن" اصطلاحاً به سبزیهایی گفته میشود که از سرگین حیوانات میروید؛ به عنوان مثال چهارپا گندم یا جو خورده است و چند دانه به صورت هضم نشده از دستگاه گوارش او عبور کرده و خارج میشود. این دانهی مرطوب با دریافت نور خورشید جوانه میزند. عرب به این جوانه "خَضراءُ الدَمَن" میگوید.
توصیه آن بزرگوار به مردم در مورد نخوردن اینگونه سبزیها سؤالبرانگیز است، زیرا این خوردن بر خلاف طبع انسان است. حضرت در جواب میفرمایند: منظور زنی است که دارای محاسن ظاهری و مادی باشد، ولی به آلودگیهای روحی مبتلا است. در واقع کلاسهایی که این خانم پشت سر گذاشته نادرست و آلوده بوده و طهارت نداشته است. در مواردی دیده میشود که هرچند خانم، پس از ازدواج و ورود به خانه همسر، به ظاهر نماز میخواند، ولی رفتار ناشایستی هم از او بروز میکند. این امر نشانگر همان نکته است که کلاس اول این خانم، آن موقع است که مادر او نطفهای را دریافت کرده که آن نطفه از غذایی به وجود آمده که طهارت شرعی و حلیت شرعی نداشته است.
این اثرات وضعی و تکوینی است هرچند ما آنرا نپسندیم. خوردن غذای فاسد موجب مسمومیت و از دست رفتن تعادل جسمی خواهد شد. این اثر را اثر تکوینی، یا اثر وضعی مینامیم. خدای متعال برای هر غذایی خاصیتهایی قرار داده است که اگر غذا فاسد شود این خواص تغییر مییابد. غذای روح هم همینطور است.
از امام باقر صلواتاللهعلیه نقل شده است که میفرماید: "مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ"، اگر کسی گوش به کلام گویندهای بدهد، مثل این است که او را عبادت و پرستش کرده، یعنی این کانال یکی از کانالهای ورودی روح است. چشم و دهان و سایر اعضا هم هر کدام یک کانال هستند. اسلام میفرماید که شما حق ندارید که با زن نامحرم دست بدهید. دست یک کانال است. اگر با این دست گناه کردید، فساد و آلودگی به روح منتقل میشود.
اصلاح امور جامعه، پس از ظهور حضرت بقیةالله ارواحنالهالفدا
گروهی از انسانها منکر معنویات میشوند، و میگویند که زندگی انسان تنها مشتمل بر خوردن و خوابیدن و مردن است. در این دوران تودهایها این نظر را دارند. در زمان حضرت صادق صلواتاللهعلیه به این افراد زندیق میگفتند. هشام با آنها بحث میکرد و آنها را محکوم میکرد. در آینده هم منکرین جهان معنویت و جهان متافیزیک وجود خواهند داشت. تا قبل از ظهور حضرت بقیةالله ارواحنالهالفدا کسانی که جهان غیب را باور کردهاند، در اقلیت واقع میشوند و مورد ضربه و هجوم دشمنان خدا هستند. مستضعف واقعی شیعههای واقعی زمان غیبت و آخرالزمان هستند، و مصداق کامل مستضعفین طبق روایت، چهارده معصوم هستند.
ما باید به وظیفه عمل کنیم ولی نباید انتظار داشته باشیم که قبل از ظهور کارها اصلاح شود. انشاءالله وقتی حضرت تشریف آوردند، اگر خدای متعال تفضل کرد و ما آن زمان را درک کردیم، زمان سالم و طاهر را خواهیم دید. البته در آن زمان هم طهارت صد درصد در زندگیها و در اجتماع نیست. ظاهر و حکومت اصلاح میشود و طبق روایات آثار آن هم ظاهر خواهد شد. استاد بزرگوار ما امام رضواناللهتعالیعلیه یک مرتبه این نکته را فرمود، که در آن زمان هم صد درصد صلاح و رستگاری در جامعه وجود ندارد. اگر باطن همه مثل ظاهرشان خوب میشد، برای حضرت قاتل باقی نمیماند که ایشان را شهید کند.
ما بایستی سعی کنیم خود را آلودهی به ضد ارزشها نکنیم. در مورد زبان، چشم، گوش و اعضای دیگر روایات زیادی داریم. اینکه عوام میگویند یک گوش در و یک گوش دروازه است، تصوری اشتباه است. شنیدن اثر خود را روی روح میگذارد، سپس انسان فراموش میکند. ضد ارزش، غیبت و تهمت زهر خود را میریزد. اگر میخواهیم که انسان خوبی باشیم، باید خود را حفظ کنیم. اگر پنجاه درصد خود را حفظ کردیم، به اندازهی پنجاه درصد به راه سعادت نزدیکتر از دیگران هستیم. اگر پنجاه درصد را شصت درصد کردیم، نزدیکتر میشویم. کار به جایی میرسد که اگر انسان یک بار با کلام حق روبهرو شود، فوراً دریافت میکند. ممکن است صد نفر کلامی را بشنوند، و تنها یک نفر تحت تأثیر واقع شود. مقام رسالت برای همه موعظه میفرمود و ایشان را به توحید دعوت میکرد، اما ابوجهل و ابولهب تغییری نکردند. افرادی هم بودند که در همان دعوت اول به توحید و خداشناسی، دعوت را قبول کردند.پذیرش افراد با گذشت زمان و تکرار دعوت، بستگی به آلودگی روح آنها داشت. هر چه آلودگی کمتر باشد، قرب و نزدیکی به حقتعالی و سعادت بیشتر است.
جناب حربنیزید ریاحی از یک خانوادهی بسیار شریف بزرگوار محترم در عرب بود. در تواریخ، اثری از شرکت او در جنگهای صدر اسلام و جنگهای زمان امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه به چشم نمیخورد. او کنار بود. البته اگر انسان کنار باشد بهتر از این است که در لشکر معاویه یا در گروه خوارج وارد شود و سرانجام به گمان اینکه «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» دومین شخصیت جهان اسلام، امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه را با شمشیرش مضروب کند و به شهادت برساند.
عبیدالله حربنیزید ریاحی را خواست و او را مامور کرد که راه مکه را پیش بگیرد و هر جا فرزند مقام رسالت را دید، ایشان را دستگیر کند. این کار خلافی بود که مرتکب شد، اما شعور هم داشت. او انسانی بود که خود را از آلودگیها تا حدودی حفظ کرده بود، لذا با خوارج و با بنیامیه یکی نبود. از لحظهای که شفاف تشخیص داد که طرف او کیست، خلاف عقل و شعور انسانی خود عمل نکرد، تا سرانجام رستگار شد.