عقیق:پس از شعرخوانی مراسم عیدفطر امسال و هجمهها، حواشی و دروغپراکنیهای فراوانی که با راهبری یک جریان خاص برای ایجاد خفقان سیاسی و اجتماعی در کشور ایجاد شد، چهرههای فراوانی از میان شخصیتهای فرهنگی، علمی، سیاسی و هنری نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند.
جریان خاص سعی داشت با سفسطهای موضوع شعرخوانی عیدفطر را با موضوع توهین به رئیس جمهور در روز قدس گره بزند و از التهاب به وجود آمده به نفع خود خفقان سیاسی ایجاد کند. حال آنکه موضوع روز قدس از سوی همه جریانهای وفادار به انقلاب نکوهش شد و متن شعر در روز عید فطر نه فحاشی یک جناح سیاسی، که حرفها و دردهای امروز مردم ایران و انقلاب اسلامی بود.
چنانچه گفتیم شخصیتهای گوناگونی با فکرها و سلایق گوناگون در مقابل این هجمهها موضع گرفتند و از شعرخوانی عید فطر و آزادی بیان در محدوده جامعه اسلامی دفاع کردند که از این میان بیشتر واکنش چهرههای سیاسی و رسانهای حزباللهی و یا فقط جامعه مداحان اهل بیت (ع) مورد توجه قرار گرفت.
در حالیکه چهرههای علمی و فرهنگی فراوانی چون دکتر محمدحسن رجبی دوانی، حجه الاسلام محمدرضا زائری، دکتر حشمتالله قنبری، دکتر طاهرزاده و... همچنین شاعران بسیاری با گرایشهای گوناگون در صفحات و یا شعرهای خود این خفقان و سرکوب رسانهای را محکوم و از شاعران و شعر خوانده شده حمایت کردند.
جالب اینجاست که تنها متنهای عصبانی یکی دو شاعر از طرفداران افراطی دولت در رسانهها بازنشر شد و صدای اکثریت جامعه شعری که گرایش سیاسی پررنگی هم ندارند اما با این هجمهها علیه شاعران مخالفند در دیکتاتوری رسانهای خاموش شد.
شاعرانی چون دکتر محمدرضا ترکی، دکتر علیرضا قزوه، دکتر مهدی عابدی، دکتر حامد صافی، دکتر محمد مرادی، دکتر محمدمهدی عبدالهی، عبدالحسین انصاری، امید مهدینژاد، سید مهدی حسینی، سید رسول پیره، علی داودی، حسن صنوبری، عصمت زارعی، نعمت الله سعیدی، احمد صالحینژاد، محسن ناصحی، ریحانه ابوترابی، شهریار شفیعی، سیدمحمدمهدی شفیعی، کاظم رستمی، الهام عظیمی، سید وحید سمنانی، سعید بابایی، مبین اردستانی، محمد شکریفرد، رضا شریفی، نعیمه آقانوری، فاطمه پورحسن آستانه، رؤیا باقرزاده، فاطمه دلشادی، معصومه زارعی رضایی، عذرا رشیدنژاد، زهرا فرقانی، سیده سارا شفیعی، زهرا هدایتی، سیدعلیرضا شفیعی، محمد زنجانی، حسن زرنقی، اسماعیل مسعودی رحمان، محمدحسین مهدویان، عاطفه جوشقانیان، یزدان سرگزی، معین اصغری، صادق اویسی، مجید موسوی، عاطفه جعفری، علیاکبر فرهنگیان، امیر سلیمانی، رحمان جعفری، امیررضا یزدانی، راضیه جباری و ...
از این میان شما را به خواندن چند یادداشت کمتر خوانده شده از صفحات شاعران دعوت میکنیم:
1. مهدی عابدی، شاعر و غزلسرای اصلاحطلب، یادداشت متفاوتی را در حمایت از شعر عید فطر، محمدمهدی سیار و دوستانش نوشته بود:
«تاملات سیاریه. من تا امروز سکوت کرده بودم. بیشتر از روی ترس. اکنون لب به سخن میگشایم:
1-نخست آن که این شعر کار مشترکی بود از محمدمهدی سیار، علیمحد مودب، میلاد عرفانپور و شخصی دیگر که او را درست نمی شناسم. کار ضعیف نبود در ابیاتی متوسط، در بیشتر ابیات قوی و در بخشهایی درخشان بود.
2-برویم سراغ سیار. محمد مهدی سیار جوانی مودب، محجوب، خوش فکر و با سلیقه است. هر چند به طرز اسفناکی! اصولگراست اما روحیات شیرازیاش بر ایدئولوژی او غالب آمده. او انسانی متساهل و متسامح است. من که شخصا هرگز نتوانستهام او را عصبانی کنم.
3-سیار نان به نرخ روز خور نیست. نان او نان معلمی است. او زمانی دانشجوی دکترای تربیت مدرس بود که خیلی از شما عزیزان تنها راه ادامه تحصیلتان اخذ مدرک دکترای کشورهایی بود که به راحتی پذیرش میدادند.
4-میگویید سیار از مقربان رهبری است. خب که چه؟ میگویید سیار یک حزباللهی دو آتشه است. خب که چه؟ میگویید سیار با جریان اصلاحات میانه خوبی ندارد. میگویید سیار تا زمانی احمدینژادی تیر بود. اعتقادی به تقلب انتخاباتی ندارد و... به قول خارجیها، so what؟ مگر قرار بوده غیر از این باشد؟
5-سیار و مودب و عرفانپور با هم رفیقاند. برای خودشان بساطی دارند قزوه هم با آنها خوب است. با هم حال میکنند. هم را دوست دارند. هوای هم را دارند. سلایق سیاسی و شعری آنها نزدیک است. خب! مگر شماها پاتوق ندارید؟ باند ندارید؟ در جشنوارهها هوای هم را ندارید؟ رفیق باز نیستید؟ ایرادی دارد؟
6-سیار شعر بلندی گفته. با برجام مخالف است. به نظر من بیخود کرده که مخالف است ولی خب مخالف است. با روحانی حال نمیکند. به نظر من بیجا کرده ولی خب حال نمیکند. در آن شعر به اصلاحات تاخته. خیلی بیجا کرده ولی خب کرده. من نهایتا او را نقد سیاسی میکنم. حق جلوتر رفتن هم دارم؟!
7-شخصی به نام مطیعی شعر او را خوانده. مشکل چیست؟ میگویید مشکل این است که چرا ما نمیتوانیم از چنان تریبونی شعر خود را بخوانیم. خب، به سیار چه؟ او شعر نگوید چون شما تریبون با شرایط برابر ندارید؟ واقعا تا کنون به صورتبندی استدلال و هجمههای خودتان فکر کردهاید؟
8-وضعیت سیاسی کشور مطلوب نیست. آزادی بیان با معیارهای ایدهآل نداریم. سران جنبش سبز در حصرند و هزار موضوع دیگر ولی اینها به محمدمهدی سیار مربوط نیست. او اعتقادی داشته و برای آن شعری سروده. نه شاعر نماست، نه مزدور و نه نامرد... او به لحاظ سیاسی قابل نقد است اما نه به لحاظ حرفهای و هنری.
10-اتفاقی که در نماز عید رخ داد به هیچ رو اتفاق خوبی نبود. سخن در این است، به مهدی سیار چه؟ بروید گریبان کسانی را بگیرید که گرفتن یقهشان هزینه دارد.
او همچنین در پاسخ یکی از کامنتهایش تصریح کرده است « در جبهه ما باید کسی پیدا میشد و میگفت که این حجم هجمه نه ضرورت دارد نه فایده. شاعری شعری سروده. مواضع سیاسی او صد البته مورد تایید من نیست. ولی نباید فحش ناموسی بشنود. همین»
2. عبدالحسین انصاری شاعر عاشقانهسرا و غیرسیاسی نیز در برابر هوچیگریها علیه شعر عید فطر و جوابیههای ضعیف شعری مطلبی در اینستاگرام خود نوشت:
«سیاسی نیستم و به هیچ جناح خاصی نه بدهکارم و نه طلبکار، ولی نسبت به اتفاقات اطرافم نمیتوانم بیتفاوت باشم. گویا شخصی در مراسم نماز عید فطر امسال شعری خوانده که بگذریم از مضامین مطرح شده در آن، اما شعر الحق از نظر ادبی در نوع خود برجستگیهایی دارد.
تا اینجای کار هیچ اتفاق غیر مترقبهای نیفتاده چون در کشور ما تریبونها دست به دست میشوند و گروههای مختلف گاه و بی گاه از شرمندگی هم درمیآیند. قضیه از آنجا بیخ پیدا میکند که هر کسی که آشنایی مختصری با عروض و قافیه دارد شروع میکند به نوشتن جوابیه و همین باعث میشود شعر مرجع نمود بیشتری پیدا کند. درست مثل اینکه سنگ بزرگی را بخواهیم با تعدادی کوزهی سفالی بشکنیم. هرچه تعداد کوزههایی که به سمت این سنگ پرتاب شود بیشتر باشد بر ابهت سنگ خواهد افزود.
جالب اینکه عدهای هم با نشر اینگونه نوشتههای دست چندم به موجسواری این بیمایهها کمک شایانی میکنند. برادر من! ای شاعر! ای در سه سوت جوابدهنده! هر وقت دست به قلم بردی تا انشاالله جوابیه دندان شکنی بنویسی اول به این فکر کن شاید شما در جایگاه پاسخ دادن به این شعر خاص نباشید. همینطور که یک کارگر ساده وزارت خارجه به خود اجازه نمیدهد به جای دستگاه دیپلماسی جواب وزیر خارجه دول دیگر را بدهد شما هم که خود را در حلقه اهالی ادب احساس میکنی ادب را نگهدار و در بعضی موارد سکوت بفرما»
انصاری، در پاسخ به یکی از کامنتهایش که متن عبدالجبار کاکایی علیه شعرخوانی عیدفطر را بازنوشته بود نوشت:
«انحطاط، مزدبگیر، مبلغ، سزارین، بیسلیقه، سخیف، شتابزده، سست، کینهتوزانه، تفرقهافکنانه...، بله این پیام کاکایی را خونده بودم ... متن جواب کوتاه کاکایی نشان از یک افراطیگری از نوع مخالف یک عقیده است، یعنی این همه واژه منفی در بک پیام کوتاه خودش نشانگر همه چیز است. به نظر میآید اینها هدفشان اصلاح نیست و نوعی رقابت پنهان بر سر قدرت است، ولی من چشم به تخت و پخت ندارم و سعی میکنم واقعیات را ببینم و بگویم بدون هیچ تعصبی»
3. دکتر حامد صافی شاعر و استاد دانشگاه اهوازی نیز از کسانی بود که درباب ادبیت این شعر نوشت:
پیش از نماز عید فطر تهران، دکتر میثم مطیعی، بخشی از یک مثنوی نسبتاً بلند خواند. شگفت آورتر از این شعر، واکنشها و بازتابها بود. بخش گستردهای از این بازتابها به ایرادات فنی این مثنوی مربوط میشد. برخی این شعر را سخیف و سست دانستند. لازم است به عنوان کسی که شعر را صرفا از نگاه علمی مینگرد و از زاویهای دیگر، نکاتی را یادآور شوم.
1- هنوز تا هنوز تعریف جامع و مانعی از شعر ارائه نشده است. شاید تلاش برای رسیدن به چنین تعریفی بیش از آنکه به نتیجه منجر شود، ملال آور باشد. راز ظهور مکاتب ادبی را باید در همین نکته دانست. تعریف جامع و مانع واحدی نیست تا با توسّل به آن به قضاوت مطلق بنشینیم. به همین خاطر هر جماعتی از ظنّ خود یار شعر شدند. رمانتیسمها شعری را برتر میدانند که عمدتاً از واقعیت الهام بگیرد و با استفاده از نیروی تخیّل، واقعیت را مطابق دلخواه شاعر پردازش کند. در مقابل رئالیسمها نظر دیگری دارند. این فقط نمونهای از افتراق نظر مکاتب ادبی است. پس ممکن است شعری از منظر رئالیسم پسندیده شود و از منظر رمانتیسم ناپسند جلوه داده شود. این ضعف شعر نیست، بلکه تغییر زاویهٔ دید است که به قضاوت دیگرگون منجر شده است.
2- پیش از این و بارها چه در فضای مجازی چه به دانشجویان و چه به دوستان گوشزد کردهام که در قضاوت و نقد خود، از انواع(ژانر) ادبی غافل نشوند. قضاوت و نقد ادبی بدون در نظر گرفتن گونهٔ(ژانر) شعر، به خطا میرود. آنچه در گونه شناسی ادبی اهمیت دارد، کارکرد اثر ادبی است. یک شعر در ژانر تعلیمی، کارکرد متفاوتی با شعر در ژانر غنایی دارد. در نظر نداشتن همین نکته سبب میشود ما گلشن راز شبستری یا مثنوی معنوی را ناشعر و غزل حافظ را شعر بدانیم. مبنای ما در اینجا ژانر غنایی است. گویی ما داریم یک پیراهن را با یک شلوار میسنجیم. باور کنید قضاوت اینچنینی درباره مثنوی مولوی به همین میزان خنده آور است.
3- سادهترین تعریف بلاغت
«سخن گفتن به مقتضای حال مخاطب»
بلاغت همیشه به این معنا نیست که فخیم، درشت و دیگرگون سخن بگوییم، گاه سادهگویی عین بلاغت است. شما را به نهج البلاغه ارجاع میدهم که به درستی همچون نامش شیوهٔ بلاغت است. شاهد مثالهای گوناگونی برای تأیید این سخن مییابید. چرا دور میروم. به شیوهٔ امام خمینی بنگرید که در سخنرانی عمومی با چه ادبیاتی سخن میگفتند و در کتابهای خود چگونه.
این تعریف از بلاغت، پیوندی دو سویه با گونه شناسی و بحث ژانرها دارد.
حال یکبار دیگر با در نظر گرفتن این سه نکته به قضاوت دربارهٔ مثنوی مذکور بپردازید.
1- شاعران این شعر با رویکردی خاص خود به ادبیات این مثنوی را سرودهاند. رویکردی که شعر را وسیلهای برای بیان دردها و آلام اجتماعی میداند. رویکردی که به مکتب رئالیسم میتواند نزدیک باشد.
2- این شعر در چه ژانری جای میگیرد؟ چه کارکردی میتواند داشته باشد؟ آیا صرفا برای لذت و زیبایی است؟
3- مخاطبان این شعر چه کسانی بودهاند؟ آیا زبان شعر متناسب با مخاطب انتخاب شده است؟
در پایان باید گفت که با همهٔ این نکات، نمیتوان از ایرادات جزئی این شعر که بیشتر مربوط به فصاحت کلام است چشم پوشید. البته در فضایی علمی و به دور از توهین..
4. خانم عصمت زارعی شاعر، پژوهشگر و منتقد، نیز از کسانی بود که در وبلاگ خود درباب شعرخوانی عیدفطر، علیمحمد مودب و شهرستان ادب نوشت:
وقتی برای انتخاب موضوع پایاننامه رفتم سراغ موضوعی میانرشتهای، استادمان که البته خودش در رسیدن من به این موضوع خیلی کمک کرد و فکر کنم عنوان را هم خودش پیشنهاد داد، من فقط گفتم که میخواهم با ادبیات پیوندش دهم، خیلی خوشش آمد. حتی در درس اندیشه سیاسی در ایران باستان رفت سراغ شاهنامه. خلاصه در اولین جلسه وقتی منبع را توضیح میداد، به انتقاد گفت من در دانشگاههای مختلف و دانشکدههای مختلف انسانی، فنی و پزشکی، در تهران و قم درس دادهام. هیچ دانشجویی به اندازه دانشجویان ادبیات در زمینه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خمود نیستند. اصلا انگار اینها توی این دنیا نیستند.
یک نقد دیگری را هم همیشه میگفت، که روحیه کار گروهی و جمعی در ایرانیها خیلی ضعیف است. عموما همه فردگرا هستیم.
اگر این دو پیشفرض استاد را بپذیریم که در اغلب موارد هم حقیقت است، (فارغ از مباحث شعر اجتماعی که خودش بحثیست) فکر کنید چه میشود اگر این فردگرایی عمومی اضافه بشود به آن گوشهگیری آدمهای ادبیاتی. معلوم است که در چنین شرایطی آدم با دیدن یک جایی به نام شهرستان ادب با این فعالیتهای ادبی منحصر به فرد گروهی چقدر نگاه و رویکرد نو و متفاوت را احساس میکند.
من همیشه یاد آن استادمان میافتادم و میافتم وقتی این گام بلند در فرهنگ عمومی ایرانی را در قامت این موسسه مردمنهاد میبینم. (اینجا البته باید پرانتزی باز کنم و و بگویم البته منظور این نیست که این تنها فعالیت ادبیاتیست و مثلا طاهره صفارزاده هم اوایل انقلاب سعی داشت به تربیت هنرجو بپردازد، یا حوزه هنری سعی کرد محافلی را راه بیاندازد، یا حتی روشنفکران...) اما انصافا کار گروهی به این شکل در هیچ کدام شکل نگرفت.
فعالیتهای این موسسه یک کار خلاقانه متفاوتیست با ثمرات فراوان، چه بسا بتوان آن را یک جریان در ادبیات خواند. بگذریم، اما انصافا یکی از ابتکاراتشان هم علاوه بر همه فعالیتهای منحصر به فرد، این شعرهای گروهی است که چندباری پیش از این هم در همین عید فطر شاهد آن بودیم و بسیار هم موفق از آب درآمد؛ ابتکاری که میتواند از چند ظرفیت هنری در یک کار استفاده کند. حتی در بین شاگردانشان و در بین آفتابگردانها هم شاهد این شعرهای گروهی هستیم. چیزی که در ادبیاتمان سابقه نداشته است.
**
اما درباره انتقادات به این شعر، راستش من تا حدی در این انتقادات حق میدهم به برخی، نه به رسانههای پرهیاهو و سران جریانها، به مردمی که هوادار روحانیاند حتی غیر هوادارانی که ناراحت شدند، اما منصفانشان را دعوت میکنم پیش از ناراحتی به فکر، به نگاهی به پیشینه این شاعران منتقد.
شاید ما علی محمد مودب را نمیشناسیم. شاید نمیدانیم که پیش از این و بیش از این همیشه مشفقانه و فارغ از هر گروهبندی و جناحبازی درد و مطالبه مردم را بیان کرده است. اگر این پیشینه را بدانیم درمییابیم که هیچ جوره وصله سواستفاده از تریبون به نفع یک گروه سیاسی و جناحبازی و این دست اتهامات به او نمیچسبد. خیلی خیلی مختصر و با نگاهی بسیار گذرا اشاره می کنم که اگر بخواهیم دقیق شویم، خودش یک کار پژوهشی میطلبد.
ببینید این خوشحالتان میکند؟ دیگر شما مخاطبش نمیشوید، مال دولتهای پیشین است:
خوش به حال تو
خوش به حال تو
که چشم نداری
آدمهای کوچک را پشت میزهای بزرگ
ببینی
یا این یکی که باید راست کار شما باشد:
آسوده باش!
در هیچ روزنامهای
در هیچ تلویزیونی نخواهی دید
عاشقان را، که مدتهاست
در مقابل اخبار یخ زدهایم.
این چطور؟ این هم سخنیست در دولتهای پیشین.
کلمه اتوبوس میشود
میآورد
کودکان گدا را
چاردهسالههای فاحشه را
یک تیمارستان دیوانه مثل خودم
یک بیمارستان فلج مثل برادرم
یک لشکر پیرمرد مثل پدرم
همه را میآورم توی شعرم
پابرهنهها! به صف!
به فرمان من!
از جلو نظام!
لبها به اندازه عرض شانه باز!
بخندید به همه تاریخ نظم و نثر
خط قرمز مودب فقط یک چیز است: خون. چه خون پسردایی شهیدش چه خون دل مردم. مردمی که عدهای حرفش را میزنند و نانش را میخورند و بعضی هم خون دلش را و زخم زبانش را.
فقط یک چیز دیگر: فرض کنید من بودم و این حد از توان شعری، البته که هرگز این شجاعت را نداشتم که با این صراحت از صف اولیها حرف بزنم. البته و صد البته. به قول نادر ابراهیمی ترسوها هم حق حیات دارند، به شرطی که اعتراف کنند به ترسشان. این از این. ولی میخواهم اضافه کنم خدا کند بقیه مخاطبان هم به خودشان بگیرند، لقمهخواران دوزخی رشوه و زقوم ربا هم، به خودشان بگیرند. بقیه صف اولیها هم به خودشان بگیرند. الان مردم از همه قوا انتظاراتی دارند. بلکه اگر بیدار نمیشوند کمی بترسند و احتیاط کنند. دیگر باید رعایت کنند. تا کی فقط مردم رعایت کنند؟!
5. امید مهدینژاد، شاعر طنزپرداز و مدیر انتشارات قاف هم در واکنش به هجمهها به شعرخوانی عید فطر و حمایت از دکتر محمدمهدی سیار نوشت:
یک روز اردیبهشتی است در نمایشگاه کتاب امسال. با دیدنش یاد یک روز اردیبهشتی دیگر افتادم: ده دوازده سال پیش. رفقای شاعر، بنا داشتند بروند خانه قیصر و ببینندش و تولدش را تبریک بگویند. ما در خانه تلفن نداشتیم. تالیا و ایرانسل هم هنوز نیامده بود تا فقرا هم موبایلدار شوند. مهدی سیار از آن سر شهر کوبیده بود و آمده بود این سر شهر، تا مرا خبر کند و با هم برویم آنیکی سر شهر، که خانه قیصر بود (توجه داشته باشید که سیار یک شیرازی شدید است)... و از آنجا به روزهای اردیبهشتی و غیراردیبهشتی دیگر و به همراهیها و همسخنیها و همدلیهای دیگر و بسیار چیزها، که الان از آنها دستبالا خاطرهای مانده و دریغی.
من امروز شاید در بسیاری جایها با دوستان همداستان نباشم، که نیستم. مثلا شاید نظر به جمیع جوانب، آنگونه اجرای آن شعر را از آن تریبون نامناسب بدانم، که میدانم. حتی شاید آن شعر را مزخرف بدانم، که نمیدانم. اما این را میدانم که صفات «مزدور» و «فرومایه» و «نانبهنرخروزخور» و «دشمن مردم» و نامربوطهای دیگری که این روزها ناجوانمردانه نثار مهدی سیار میکنند، ابداً به او نمیچسبد. مهدی سیار همواره همین بوده که هست. قیصر نیست، اما شاعر است و خوب شاعری هم هست و شعر برای باورش میگوید و باور دارد به آنچه میگوید، ولو بسیاری را خوش نیاید.
پ.ن: کمترین حد نفهمی آن است که صادق را از ریاکار نشناسی، ولو مخالف تو باشد. و کمترین حد رفاقت، آنکه در برابر ناجوانمردی در حق رفیقت، زبان به دهان نگیری، ولو نرم و کمرنگ به اشارتی یا کنایتی. که نگرفتم!
6. دکتر محمد مرادی شاعر و استاد دانشگاه شیرازی در بخشی از یادداشت طنزآمیز و کنایی خود در دفاع از شاعران عید فطر نوشته است:
وضعیت شعر اجتماعی و سیاسی در روزگار ما شبیه آمپول است و تجویزهای مختلفی که پزشکان متفاوت دارند. بعضی پزشکها رابطه خوبی با آمپول ندارند و میکوشند بیماران و مراجعه کنندگان را با نسخه پیچیهای ساده و روزمره درمان کنند. این دسته شاعرانی هستند که عمدتا شعر بی دردسر عاشقانه میگویند و در رویدادها حضوری موثر ندارند و به دنبال زیاد کردن تعداد فالوورها و لایکهایشان در فضای مجازیاند. همانگونه که کودکان و بیماران عزیزنازی، پزشکان بی خطر را دوست دارند، این شاعران نیز مقبولیتی بسیار دارند و علاوه بر استفاده از امکاناتی که مجوز نظام پزشکی به آنان داده، از امکانات مردمی هم استفاده میکنند. اغلب شاعران زمان ما در این دسته قرار میگیرند.
دستهای دیگر پزشکان معتقد به آمپولند، اما اینها هم تقسیمهای متعددی دارند. برخی پزشکان تنها برای بیماران داروی تقویتی یا مسکن مینویسند، اینها شاعرانی هستند که به هیچ بیماری (حزبی) نه نمیگویند. متناسب با حق ویزیت دریافتی برای افراد مختلف آمپول تقویتی مینویسند و هم خودشان راضیاند و هم مراجعانشان. اغلب شاعران امروز که از امکانات وزارت فرهنگ و ارشاد، حوزه هنری، صدا و سیما، شهرداری و ... استفاده میکنند جزو این دسته از پزشکان ادبی هستند.
دسته دیگر کمی وجدان درد دارند و در درمان بیماریها کمی خطر میکنند و از آمپولهای درمانگر استفاده میبرند. اینها پیه این مساله را بر تن خود مالیدهاند که ممکن است این تجویزها و آمپولها برخی مریضها را از مطبشان بپراند. این شاعران اهل موضع گیری در رویدادهای سیاسی و اجتماعیاند و تعدادشان در این روزگار زیاد نیست.
اما مغضوبترین شاعران چون مغضوبان این روزها «محمدمهدی سیار»، «میلاد عرفانپور» و «علیمحمد مودب»، شاعرانی هستند که منتقد دولتها و جریانهای حاکمند، خواه جریان راست و خواه چپ. نقد مثل آمپول پنی سیلین است، هم درد زیادی دارد و هم به مقدماتی نیازمند است. حالا پزشکی را در نظر بگیرید که قصد کرده به کودکی نازنازی که تاکنون جز شربت تقویتی نخورده یا بیماری که فقط آرامبخش مصرف کرده آمپولی اینچنین بزند، وای که چه پزشک بد و بیتربیتی میشود. این فقط در مورد دولتها صادق نیست و مربوط به دیگر مسوولان و بخشهای حکومتی نیز میشود.
حالا در نظر بگیرید که آمپول آنتی بیوتیک به تست هم نیاز دارد و اغلب مسولان نیز کسانی هستند که تا حالا نقد جدی(تست) نشدهاند. نتیجهاش تشنج بیمار میشود و شکایت والدینش. گریه زیاد و بیتابی بیمار واقعا دل والدینش را به رحم میآورد و فکر میکنند، قطعا اتفاقی افتاده و همه چیز میشکند سر پزشک تنها و بی دفاع. خیلی وقتها هم گردن تزریقاتی از مو باریکتر است که کار آخر را انجام داده و اینجاست که «میثم مطیعی» میشود نماد هزار چیزی که بسیاری، بیش از او لایق این برچسبها و سخنها هستند.