وی با اشاره به اینکه اولین اصلی که در هر جهانبینی مطرح است بحث مبدأ شناسی است گفت: خواه همچون مادگیگراها قائل باشیم که مبدأ عالم ماده است و خواه مبدأ عالم را خدا بدانیم اولین بحثی که در جهان بینی مطرح میشود شناخت مبدأ عالم است.
حجتالسلام محمدی با اشاره به دومین اصل در جهان بینی گفت: شناخت مقصد دومین اصل در هر جهان بینی است؛ خواه همچون آموزههای ماترلیاستی که قائلاند جهان مقصدی ندارد و انسان با مرگ نابود میشود و خواه مانند معارف الهیون که قائل اند جهان دارای مبدأیی است.
وی با بیان اینکه سومین اصل در هر جهان شناسی راهنما شناسی است گفت: منظور از راهنما شناسی واسطههایی هستند که راهنمای انسان از مبدأ به سوی مقصد هستند.
حجت الاسلام محمدی با بیان اینکه مسئلهای دیگری که در بحث جهان شناسی دارای اهمیت است، بحث انسان شناسی است گفت: جایگاه انسان در نظام آفرینش از دیگر مسائل اساسی است که در جهان شناسی مطرح است.
وی با بیان اینکه همانگونه که نوع جهان بینی از اهمیت این چهار مسئله اساسی کم نمیکند گفت: نوع ابزاری که برای شناخت برگزیده میشود نیز تأثیری در اهمیت آنها ندارد و با هر وسیلهای که به سراغ جهانشناسی برویم این چهار مسئله از مسائل اساسی در بحث جهان شناسی خواهد بود.
حجتالاسلام محمدی با بیان اینکه اگر از ابزار علم و عقل در جهان بینی استفاده کنیم جهان بینی فلسفی نامیده میشود گفت: اگر از ابزار حس در شناخت جهان استفاده کنیم آن جهان بینی، جهان بینی علمی نامگذاری خواهد شد.
وی با بیان اینکه اگر از ابزار فطرت و دل در شناخت عالم استفاده علمی در شناخت عالم استفاده کنیم جهان بینی عرفانی نامیده میشود گفت: اگر از ابزار وحی برای شناخت جهان استفاده کنیم جهان بینی دینی خواهد بود.
حجتالاسلام محمدی در بخش دیگری از صحبتهای خود در پاسخ به این سؤال که چرا اسلام برده داری را که یک اصل خلاف انسانی است ملغی نکرد گفت: برای بررسی هر موضوعی باید آن را در چارچوب آن زمان دید.
وی در توضیح آن افزود: اسلام در آن زمان با معظلی به اسم بردهداری مواجه بود در مقابل آن 3 راهکار داشت؛ یکی اینکه از اساس آن را ملغی کند. این نوع برخورد به همراه خود چند مفسده داشت که انجام آن را امکان پذیر نمیساخت؛ چرا که اولین قربانی این برخورد خود بردهها بودند؛ چرا که وقتی که برده ها بعد از سالها که بودند اکر به یکباره آزاد میشدند بسیار به سختی میتوانستند شرایط عادی زندگی را برای خود قراهم کنند چراکه برده یعنی از خودش هیچچیز ندارد و حتی لباس هم از خود ندارد و حال یک انسان گرسنه، برهنه و بی مکان چگونه میتواند به زندگی ادامه دهد. یا اینکه به ارباب حمله کند و در این صورت با تشکیلاتی که ارباب دارد خود را نابود کند و یا اینکه از کرسنگی هلاک شود.
حجتالسلام محمدی با اشاره به اینکه ملغی کردن بردگی در آن زمان یعنی نابود کردن بردهها گفت: در مرحله بعدی یا توجه به اینکه برده به عنوان یک سرمایه خرید و فروش میشد صاحبان برده دارایی خود را به یک باره از دست میدادند و این مانع به اسلام گرویدن آنها میشد.
وی با بیان اینکه راه دومی که وجود داشت تأیید وضع موجود و بی عدالتیهایی بود که در حق برده صورت میگرفت گفت: در آن نظام برده را جرء انسان نمیدانستند که این اصل غیر انسانی را نیز هیچگاه امضا نکرده است.
حجتالاسلام محمدی با بیان اینکه راه سوم برای برخورد با چنین پدیدهای زمینهسازی تدریجی برا ی حذف این پدیده است گفت:اسلام این ره را برگزید که ابتدا بردهای گرفته نشود و در مرحله دوم بردههای موجود با احیا شدن آزاد شوند.