سردبیر فصلنامه ذهن با بیان اینکه قرائت صرفاً داشتن مفاهیم و اندیشهها و باورها نیست، بلکه مسیری برای شدن و گونهای در جهان زیستن است، گفت: قرائت قرآن ممکن است وجودی یا متافیزیکی باشد.
عقیق:حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمی نیا، سردبیر فصلنامه ذهن در گفتگویی در مورد اهمیت قرائت قرآن در ماه مبارک رمضان گفت: قرائت قرآن ممکن است وجودی یا متافیزیکی باشد. در قرائت متافیزیکی آدمی رابطه آنلاین با مفاهیم و آیات قرآن ندارد. الفاظ را میخواند و در مفاهیم و آیات میاندیشد، ولی در مسیر شدن نیست، فقط آنها را دارد. تحلیل زبانی و فلسفی و غیره میکند، اما رویارویی شاهدانه با واقعیتهای قرآنی ندارد، اما در قرائت وجودی شخص رابطه زنده با مفاهیم و آیات برقرار میکند. قرائت صرفاً داشتن مفاهیم و اندیشهها و باورها نیست، بلکه مسیری برای شدن و گونهای در جهان زیستن است. این که در روایت در خصوص قرآن آمده: «اقْرَأْ وَ ارْق»، مراد قرائت وجودی است، زیرا قرائت وجودی آدمی را بالا میبرد و چه بسا قرائت متافیزیکی انسان را دور کند.
قائمی نیا با بیان اینکه بسیاری از مفاهیم قرآنی را باید در فضای وجودی دید، تصریح کرد: به عنوان مثال، استعاذه معنایی وجودی دارد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» (النحل/ 98) استعاذه در لغت از «عوذ» گرفته شده است. در لغت آمده که عرب میگوید: «الذّ اللحم اعوذه: لذیذترین گوشت، بخشی است که به استخوان چسبیده است). این تعبیر استعاره از شدت اتصال وجودی است. عوذ در اصل بر شدت اتصال مادی دلالت میکند، اما در کاربرد استعاری بر شدت اتصال وجودی و رابطه شدید دلالت میکند. از این رو، مراد از آیه این است که قرائت قرآن باید در حالت شدت اتصال وجودی با حق تعالی و نهایت فاصله وجودی از شیطان صورت گیرد. تنها در این صورت است که قرائت قرآن میتواند در آدمی تأثیر بگذارد. به عبارت دیگر، قرائت قرآن باید در فضای خاصی صورت گیرد؛ فضای روحی ویژهای که انسان از آن چیزی که مقابل خدا قرار میگیرد نهایت فاصله را گرفته، پیوند حقیقی خاصی را با حق تعالی برقرار کند. مراد از قرائت وجودی قرآن مواجهه با آیات الهی در چنین صحنه و فضایی است.
این محقق و نویسنده کشورمان با تأکید بر اینکه قرآن صرفاً کتابی برای مطالعه نیست؛ اظهارداشت: نوعی تجربه، گونهای زیست جهان برای انسان است. انسانی به امتداد کل تاریخ در این جهان زندگی میکند. گویی انسانی از اول تاریخ تا به امروز بوده که گام به گام در آن مخاطب خدا قرار میگیرد. خدا لب به سخن میگشاید و به آدمی راه نشان میدهد؛ از گذشتگان، از فراز و نشیب زندگیهای آدمیان، از فراز و فرود تاریخ، از توفیق و ناکامی بشر و هزاران چیز دیگر سخن میگوید.
وی در مورد ویژگیهای قرائت وجودی قرآن گفت: قرائت وجودی قرآن ویژگیهایی دارد: در قرائت وجودی قرآن به شیوه زندگی تبدیل میشود، یعنی فرد قرائت قرآن را با شیوه زندگی خود ربط میدهد. فرد در این نوع قرائت، آیات را با موقعیت زندگی خود ارتباط میدهد و خود را مخاطب آن آیات میداند؛ خطابات قرآن را متوجه خود میداند. فرد در این قرائت رابطه زنده با حق تعالی بر قرار میکند و در دیالوگ یا مونوگ وارد میشود. قرآن انسان را در متن دیالوگ با حق تعالی قرار میدهد. در قرائت وجودی آیات الهی ملاک انتخاب در شرایط زندگی قرار میگیرد. زندگی فرایند بیوقفه انتخابها و گزینشهاست. هر فردی در شرایط مختلف با گزینههایی رو به رو میشود که از میان آنها می بایست یکی را انتخاب کند. وقتی قرائت قرآن مبنای گزینش میشود فرد با مفاهیم و آیات قرآن رابطة وجودی برقرار میکند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پایان سخنانش با توجه به قرار داشتن در ماه رمضان در مورد ماه مهمانی خداوند هم تصریح کرد: در ارتباط خدا با دل آدمی سه حالت به وجود میآید: اول اینکه مهمان؛ نخست خدا مهمان دل میشود؛ مهمانی که گاهی هست و گاهی نیست. ای در ما را زده شمع سرایی درآ/خانه دل آن توست خانه خدایی درآ. دوم اینکه صاحبخانه؛ بعد از آن که خدا مرتب مهمان دل میشود به صاحبخانه تبدیل میشود. خلوت دل نیست جای صحبت اضداد/دیو چو بیرون رود فرشته درآید. این بیت بیانگر دعوت به مرحله دوم است، وقتی که خدا صاحبخانه بشود، دیو نمیتواند داخل دل شود، وگرنه صرفا با مهمان شدن خدا، دیو بیرون نمیرود. خدا پس از ورود به دلهایی که دنبال کننده و عاشق اویند، صاحبخانه میشود: آن دم موسی ز دل برون کرد/ همسایه و خویش و آشنا را*اخلع نعلیک این بود این/کز هر دو جهان ببر ولا را*در خانه دل جز او نگنجد/دل داند رشک انبیا را.
وی افزود: اینها دلهایی هستند که اغیار مالکشان نباشند. دیگران- غیر خدا- میتوانند در دل باشند در حالی که خدا مالک دل است، چرا که آنها اصل نیستند. اصل، خداست و آنها اگر وارد هم بشوند، همدم و محرم حقیقی نیستند. دوست داشتن در ابتدا مهمان کردن به دل است، بعد صاحبخانه کردن است، تا به جایی برسد که خود دل بشود. اول سودای دل می شود بعد غم دل، بعد دل میشود و قصد جان میکند. اگر دیگران دل شوند دیگر خدا، دل نمیشود. مرحله سوم خود دل؛ اما خدا در ادامه خود دل میشود. وقتی که انسان فنا میشود خدا دل میشود: این سه حالت، حالات آدمی در مراحل رشدند.رفت عمرم بر سر سودای دل/ وز غم دل نیستم پروای دل*دل به قصد جان من برخاسته/ من نشسته تا چه باشد رای دل* دل ز حلقه دین گریزد زانک هست/ حلقه زلفین خوبان جای دل*گرد او گردم که دل را گرد کرد/کو رسد فریادم از غوغای دل.