مبادا جایی بگویید مردم بدند. به شما چه مربوط است که بدند. شما که خوبی با آنها باش، آنها همه خوب میشوند؛ زیرا با آنها قاطی میشود. تو یک جنسی هستی که خودت نمیدانی چقدر خوشگلی زیبایی. قاطی شوی همهخوشگل میشوند. من این را قول میدهم. الان یک دوست نداری که به تو سلام کند. با مردم قاطی شو؛ همهاش سلام میشود. اگر چهل سال بگردی و بخواهی که کسی عاشق تو بشود، خبری از آن نیست – این دندان را بکن با مردم عاشق و معشوق، قاطی شو؛ آن وقت ببین که خبرهاست. این او را و او این را میبوسد. این جیب ان را و آن جیب این را میزند. بگذارید همه جای داستان را بگویم. پس انتظار دارید فقط آنجا را که قشنگ است بگویم؟ خیلی رو دارید! انتظار دارید که عاشق باشید و عاشقتان باشند؛ آیا جای خوبش باشند و جای بدش نباشند تا جیبتان را بزنند؟ اولین کاری که مومن میکند این است که جیب برادرش را میزند! منتهی به اختیار میزند و نه به زور، که بخواهد کلک بزند.
آیا میدانید حدیث آن کجاست/ میدانم که نمی دانید. چند نفر دوست حضرت(ع) بودند. حضرت خیلی آنها را معطل کرده بود. مدتی آنها را سر دوانده و اسخوانهایشان نرم شده بود. خیلی ادّعا داشتند و وقتی میآمدند، میگفتند که در آسمان، شما جز ما دوست ندارید. ولی حضرت آنها را راه نداد و پشت در نگاه داشت. چند روزی که آمدند و رفتند، بعد راهشان داد. وقتی که آمدند، حضرت گفت جلوتر بیایید. گفتند بیست روز است که آمدهایم و هرچه داشتیم خرج کردیم. حضرت به غلامش فرمود برو وضو بگیر و بیا سلام کن. باز فرمودند برگردد و سلام کند. تا بیست مرتبه یا هر چند روزی که انها در آن شهر مانده بودند. یعنی حضرت تلافی کرد. بعد فرمود آیا شما در آبادیتان خیلی با هم دوست هستید؟ گفتند آقا نمیدانید! ما دوستانی داریم چون ماه؛ همه آبادی ما عشّاق شمایند. یعنی ما برجستههای آن آبادی هستیم که آمدهایم – آنجا پر است. حضرت فرمود آیا طوری شده که دست در جیب یکدیگر کنید، پول بردارید؟ یا پولتان مثلا روی طاقچه است، دوستان آن را بردارد و خرج کند و به صاحب آن نگوید؟ گفتند این جور نشدهایم. حضرت(ع) فرمود این اول راه دوستی ماست.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 67
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
منبع:تسنیم