چند روز مانده به آغاز ماه مبارک رمضان حجت الاسلام شیخ محسن تاج لنگرودی به دفتر عقیق آمد و از نزدیک با فعالیتهای رسانهای مجموعه آشنا شد و پیرامون مسائل مختلف وعظ در هیئتها و شیوههای مهارتی منبری و وعظ با او به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را میتوانید در ادامه بخوانید.
*عقیق: مایلیم از دوران کودکی شما آغاز کنیم. قطعا پدرتان آقا شیخ محمدمهدی در این مسیر گرایش شما به حوزه و منبر موثر بودند. از فضای تربیتی خانوادگی بگویید و اینکه نحوه ورودتان به حوزه به چه شکل بود؟
ما 4 پسر و یک دختر هستیم. من بچه چهارم و حاجآقا مسعود هم فرزند آخر این خانواده هستند. من همان روش تربیتی که در خانواده خودم دارم که هیچ موقع نماز، حجاب و خواندن درس فرزندانم را گوشزد نکردهام و گذاشتم خودشان مسیر زندگیشان را انتخاب کنند ما دقیقاً در چنین فضایی بزرگ شدیم. هیچ موقع پدرمان به ما نگفت نماز بخوان اما مادرمان نظارت داشتند. نه تنها پدرمان نمیگفت بلکه یک موقعی کوتاهی میکردیم به شوخی میگفت یک بار نماز نخوانید، این حرف از هزار ناسزا بدتر بود. ولی هیچ موقع در خانه ما جبر وجود نداشت. برادران بزرگتر راه خودشان را انتخاب کردند. مثلاً برادر بزرگتر ما در قم چند سال طلبه بود و بعد خودش منصرف شد و دنباله شغل آزاد را گرفت. برادر دوم ما را نزد حاجآقای مجتهدی بردند، ایشان گفته بود شیطنت دارد و به درد طلبگی نمیخورد. خواهر ما دیپلم گرفتند و ازدواج کردند. نوبت به ما رسید از آنجائی که عقبه علاقه و انگیزه نسبت به طلبگی داشتم حتی روزی به مناسبت فوت پدربزرگم برای خانواده روضه میخواندم. از طرفی هم بعدها مادرم تشویق میکرد که دوست دارم در طراز آیتالله محسن حکیم رشد علمی داشته باشی، همه اینها باعث شد تا این راه سخت اما دوستداشتنی را برگزینم. افتخار میکنم که بگویم هیچ موقع از پیمودن این مسیر و راه پشیمان نشدم. بعضی از هم لباسیهای ما در داخل ماشین عمامه برمیدارند ولی من هیچ وقت این کار را انجام ندادم چون به این لباس مقدس افتخار میکنم. حتی به آمریکا برای منبر میرفتیم ما دو روحانی و مداح بودیم. آن روحانی با لباس شخصی آمد و من با همین لباس طلبگی بودم و حتی چفیه را هم برنداشتم. گفتم اگر میخواهند راه بدهند برای چه ماهیت عوض کنیم. اما حتی بنده را مورد انگشتنگاری و چشمنگاری هم قرار ندادند. من نان علاقه به لباسم را خوردم. اما هملباسی بنده را که با لباس شخصی آمده بود مورد تحقیق و تفحص قرار دادند.
طلبگی را از جای دیگری شروع کردم و با مدرسه آقای مجتهدی آشنایی نداشتم. شنیدم حوزه آقای مجتهدی خوب است، به پدرم گفتم که به حوزه آقای مجتهدی بروم یک نامه دادند به آقای مجتهدی ، ایشان گفتند بعدازظهر بیا! وقتی فهمیدند نامه از پدرم است بسیار ابراز محبت کردند. جالب اینجاست یک سالی گذشت فاطمیه بود گفتم حاجآقا منزل ما روضه است میآیید. سال 67 بود شب دنبال ایشان رفتم آقا مسعود هنوز محاسن نداشت جلوی درب خانه، پرسیدند ایشان کیست، گفتم برادر ماست. هم به بنده و هم به پدر ما گفتند من از همین الان ایشان را به عنوان طلبه میپذیرم. آقا مسعود هم دانشگاه امام باقر(ع) قبول شده بود به پدرم گفت من به دانشگاه علاقه ندارم و میخواهم به حوزه بروم. ایشان هم گفتند خودتان تصمیم بگیرید. چون آخوندی و طلبگی رسالت سنگینی است. برای همین هیچ موقع ناراحت نیستیم از راهی که انتخاب کردیم.
*عقیق: گویا سابقه جبهه و مجروحیت هم دارید؛ بحث اعزام و حضور شما در دوران دفاع مقدس به چه صورت بود؟
اولین باری که به جبهه رفتیم 17 سال داشتم و به گردان حبیب رفتم. آن موقع هم لشکر نبود و به آنجا میگفتند تیپ محمد رسولالله. فرمانده ما هم آن موقع شهید علی موحد دانش بودند. من ایشان را نمیشناختم؛ وقتی از آموزشی وارد جبهه شدیم یک روز ظهر خوابیده بودم با صدای حرف زدن کسی بیدار شدم. دیدم یک آقایی لبه چادر نشسته و دستش هم قطع شده، حرفهایی میزند که خواب را از سر میاندازد. واقعاً ملکوتی و نورانی سخن میگفت. یادم میآید در مرحله اول عملیات بیت المقدس وقتی وسایل توزیع میکردند به گروهان ما قمقمه نرسید حاج علی موحد فرمانده گردان ما بود، گفتند به خاطر اینکه به شما قمقمه نرسیده من هیچ چیز با خودم نمیآورم. فقط یک کلت کمری آورد. فکر میکنم مرحله دوم عملیات بود چون مرحله سوم منجر به آزادسازی خرمشهر شد و از ناحیه سر مجروح شدم.
*عقیق: ماجرای مجروحیت چگونه بود؟
صبح بود، جاده اهواز- خرمشهر را پیاده میرفتیم دیدم یک نفر نماز میخواند و هاله ای از نور او را احاطه کرده است. یک مقداری جلوتر رفتیم دیدم حاج علی موحد بود. خیلی آدم عجیبی بود وقتی سال 62 شهید شد مجله پیام انقلاب خاطرات خانوادهاش را منتشر کرده بود. به برادر کوچکترش میگفت خوب درس بخوان و او میگفت تو که خوب درس نخواندی چرا به من میگویی؟ این جمله تأثیرگذار را بر زبان میآورد: "چون من خوب درس نخواندم یک دستم را حضرت عباس قبول کرد و اگر خوب درس میخواندم دو دستم را قبول میکرد". در مرحله سوم عملیات کار ما در منطقهای که همهجا را رمل فراگرفته بود به جایی رسید که با عراقیها در فاصله نزدیکی تن به تن میجنگیدیم. یکی از همرزمان بنده که از آموزشی با من بود یک قناسه به سر او اصابت کرد و به شهادت رسید. شاید دومین نفری که قناسه خورد من بودم ؛ تیر به کلاهم اصابت کرد و کلاهم را سوراخ کرد و رسید به مغزم و احساس کردم تمام بدنم زنگ زد. چشمانم بسته بود شهادتین را گفتم. گفتم می گویند شهیدان زندهاند الله اکبر... من زنده هستم. همان موقع پیک گردان با موتور رسید و مرا با موتور به عقب بردند. حس آرام آرام به بدنم برگشت اما پاهایم کار نمیکرد و بنده را به بیمارستان نیروی هوایی ارتش بردند و تحت فیزیوتراپی قرار گرفتم. اما آثار مجروحیت تا چند سال با من بود. در بیداری خواب میدیدم و کوچکترین صدا برای من تبدیل به صدای موج انفجار میشد. گاهی اوقات در اتوبوس این طور میشدم خودم را جمع میکردم و به زیر صندلی میرفتم تا مردم اذیت نشوند. تا سال 65 این رویه ادامه داشت؛ یک روز در مدرسه آقای مجتهدی که هنوز قرصهای قوی اعصاب میخوردم به ناهاری دعوت شدم که حاجآقا گفتند این ناهار امروز برای کسی است که با سرطان به این مجلس آمد و من گفتم اشک چشم خودتان را به موضع دردتان بمالید خوب می شوید. بنده خدا هم سرطان غده مغزی داشت همین کار را کرد و خوب شد و این ناهار مربوط به بهبودیاش است. آقای مجتهدی روضه خواند اشک چشمانم را به موضع درد مالیدم و از آن موقع تاکنون دیگر قرض نخوردم و خوب شدم.
*عقیق:در قدیم وعاظ و منبریها اکثراً همان راه پدرشان را ادامه میدادند و به سمت منبر کشیده میشدند. اما شاید بعضی از منبریهای امروز باشند که فرزندان خودشان پای منبرشان ننشینند و اصلاً مسیرشان جدا باشد. این دغدغه برای برخی از منبریها هست؛ به نظرشما برای این قضیه چه کار باید کرد؟
البته باید این طور بگویم قدیم اتفاق اینگونه نبود. وقتی ما به عنوان فرزندان حاجآقای تاج، روحانی شدیم همه تعجب کردند. معمولاً از پدران مسیرها جدا میشد. بعد از اینکه ما این مسیر را ادامه دادیم در گوشه کنار دیدیم برخی از علما فرزندانشان راه پدر را ادامه دادند. اخیراً با این معضل مواجه هستیم. من دو عامل عمده میبینم برای اینکه بچههای روحانی از روحانی شدن فرار میکنند. یکی اینکه متأسفانه ما در ازدواجهایمان دقت نمیکنیم. بعضی از خانمها میگویند از لباس روحانیت خوششان نمیآید. متأسفانه مساجد علت خلوتیشان این است که متولیان آن به فکر توسعه دنیایشان هستند، به خاطر همین جوانان میل به مسجد ندارند. در خانواده روحانی هم میبینید بسیاری از فرزندان از پدرهایشان بریدهاند اولین عامل این است در ازدواج دقت نمیکنند، تربیت و نگاه مادر به طور کل مخالف است. عامل دوم مادیگری در زندگیهاست. وقتی بچه آخوندها ببینند دید پدرشان به زندگی مادی است پای منبر او نمیشینند.
برادران تاج لنگرودی در کنار پدر
*عقیق:پدرتان چقدر پای منبر شما نشستهاند و آیا اشکالاتی هم از شما گرفتهاند؟ خودتان هم از منبرهای دیگران استفاده میکنید؟
پدر ما که زیاد پای منبر ما نشستهاند. حداقل وقتی در فاطمیه مجلس میگیرند دوست دارند ما منبر برویم. ما هم طالب منبر هستیم و علاقه به منبر داریم سیدی برخی از منبریهایمان را تهیه میکنیم؛ منبریهایی مثل استاد شیخ حسین انصاریان که واقعاً لحن، ادبیات، روضهخوانی و مناجاتخوانی زیبا و باشکوهی دارند. حجتالاسلام مسعود عالی که به واقع شخص بسیار با تقوایی هستند. مطالب منظم و منسجم میگویند و حاشیه به مطالب نمیزنند. دکتر رفیعی و اخیراً هم حجتالاسلام حسینی قمی. اما برخی از منبریها متأسفانه اصل را رها میکنند و به فرعیاتی همچون مطرح کردن حالات امثال شیخ رجبعلی خیاط میپردازند که چراهای زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد میکنند. چراهایی که شاید پاسخ به آنها باز هم ابهامات جدیدی ایجاد کنند.
*عقیق: شما از جمله منبریهایی هستید که خودتان را زودتر به جلسات و هیئتها میرسانید و بعضاً در نمازجماعت آن جلسه هم شرکت میکنید. اما امروز شاهد ترافیک زیاد دعوتهای منبریهایمان هستیم که جلسات آنقدر پشت سر هم وجود دارد کیفیت خودش را از دست میدهد و منبریها این فرصت در کنار مردم بودن را از دست میدهند. و از طرفی هم بعضا مداحان پای منبر واعظین نمینشینند و منبریها هم از مداحی بهره نمیبرند. نظر شما در این باره چیست؟
شاید علت اصلی آن این است که هم لباسیهای ما در این زمینه کم هستند. فرض بفرمایید دهه اول محرم دوست دارم شبها دو جلسه داشته باشم و با کیفیت بیشتری در خدمت مستمعین باشم و قبل از منبر و بعد از منبر حداقل یک زمان کوتاهی را در خدمت پاسخگویی به سوالات جوانان باشم. ولی متأسفانه به گونهای ما را در مضیقه اصرار برای دعوت قرار میدهند که ناگزیریم بپذیریم. منبری هم داریم که قادر به روضهخوانی نیست و در برخی از مناسبتها همچون دهه اول محرم اقتضا میکند و مردم هم پذیرای روضه هستند. منبری روضهخوان هم کم داریم. یا مثلاً ماه رمضان منبری میخواهند که مناجات بخواند و از حیث منبری مناجاتخوان هم در محدودیت هستیم. در این صورت وقت منبریهای ما بعضاً محدود میشود و نمیتوانند آن طور که باید و شاید به مستمعین خدمت کنند. چراکه همه مطالبی که بالای منبر میگوییم مطالب صددرصد قابل تفهیم برای حداقل قشر جوان نیست. ما باید به مسائل مختلف و ابهاماتی که وجود دارد پاسخگو باشیم.
*عقیق: یک نکتهای که در منبرهای شما وجود دارد و بسیار علما بر آن تأکید کردهاند بیان احکام در منبرهاست. در خصوص پرداختن به این فریضه ارزشمند، توضیح بفرمایید.
قدیم این طور نبود. ولی تقریباً الان حدود 10 سال است خیلی مقید به تبیین مسائل شرعی هستم؛ چون احساس میکنم مردم نیازمند آگاهی بیشتر از احکام هستند. در گذشته مردم در خانههایشان رساله داشتند و مطالعه میکردند. ولی الان خیلی توجه به مکتوبات و رسالهها ندارند. مضاف بر اینکه خود تقسیمبندی احکام شرعی جوابگوی بعضاً سوالاتی است که در ذهن افراد است. من الان چند وقت است بر روی این مسئله کار میکنم نماز اول وقت خیلی خوب است ولی در چه برهههایی نماز با تأخیر، فضیلت دارد. من ماه مبارکرمضان را مثال میزنم موقع افطار نماز را با تأخیر بخوانید چون ممکن است خودمان بنیه داشته باشیم ولی خانواده بنیه نداشته باشند و منتظر بمانند. اینجا نماز را با تأخیر خواندن فضیلت دارد. خود به خود ذهن مخاطب میرود به سراغ این موضوع که آیا منتظر جماعت ماندن و نماز را به جماعت خواندن با تأخیر درست است یا خیر؟! همین موارد در رسالهها و کتابهای فقهی نوشته نشده و یا اگر وجود دارد پراکنده است. این ها را در کنار هم قرار دادن و عرضه به مستمع، مشکل عدم مطالعه و آگاهی خانوادهها و جوانان را نسبت به رساله و مکتوبات فقهی، رفع میکند.
*عقیق: شما یکی از واعظینی هستید که علاوه بر این که گفتار و مطالب ثقیل را ساده وعظ میکنید به روضه خوانی نیز اهمیت ویژه ای می دهید . این از کجا می آید؟
هیچموقع من در روضه کم نگذاشتم. نمیدانم ولی روضه از جمله مواردی است که از عبارت «هذا من فضل ربی » استفاده میشود تلاش ذاتی انسان صرفاً کاری از پیش نمیبرد بلکه «هذا من فضل ربی» عنایت است. کما اینکه در بعضی از موارد خود به خود انسان احساس میکند آن روضهای که باید بخواند نخوانده، پس عنایت پروردگار است.
*عقیق: چقدر صدای خوش و لحن یک منبری بر روی مخاطب تأثیر دارد؟
صددرصد اثرگذار است. یعنی اگر بگوییم مطالب خوب باید گفته شود ! مطالب خوب گاهی اوقات با لحن و ادبیات بد گفته میشود. مثلاً انسان به مخاطب احترام نگذارد و لفظ مفرد استفاده کند آنگونه موثر نخواهد بود. بعضی از بزرگان ما در عین حال که خیلی عالم بودند ولی لحن خوبی برای گفتار نداشتند. لذا آن قدری که باید و شاید مردم از آنها استفاده نکردند اما لحن و ادبیات خوب به طورکل روی منبر به اعتقاد بنده صددرصد مؤثر است.
*عقیق: یکی از روش های منبر شما ارایه مطالب ثقیل به صورت ساده و داستانی است. چطور به این شیوه سخنرانی رسیدید؟
اوایلی که ملبس شده بودم این یک شیوهای بود که پدر ما به کار برد و آن شیوه باعث پیشرفت ما شد. این بود وقتی دریک دهه به یک جا قول میداد یک شب بنده را به جای خودشان میفرستادند به خاطر اینکه افراد آشنا بشوند. یادم میآید آن اوایلی که منبر میرفتم پدرم بنده را به مسجد آیتالله خوشوقت بردند تا منبر بروم. ما آوازه آیتالله خوشوقت را از دوران کودکی شنیده بودیم که ایشان شاگرد علامه طباطبایی هستند. موقعی که من به دنیا آمده بودم پدرم با ایشان ارتباط نزدیکی داشتند. یعنی وقتی که یک فقیری به آیتالله خوشوقت مراجعه میکرد ایشان آدمی نبودند که همینطوری کمک کنند. تحقیق میکردند اگر طرف نیازمند بود بعد خیلی کمک میکردند. بدون اینکه مشخص بشود کمک نمیکردند حتی دو نفر بودند کارهای ایشان را انجام میدادند که یکی پدر بنده بودند که کارهای مربوط به تحقیق را انجام میدادند. از این جهت یک منبر پر از اضطراب رفتم که خودم هم نمیفهمیدم چه سخنانی بیان میکنم. تنها اصطلاحات ثقیل و پر طمطراق را حفظ کرده بودم و خودم متوجه نمیشدم. منبرم که تمام شد، با خودم گفتم وقتی پایین بیایم حتما ایشان بنده را تشویق میکنند. ایشان هم عادت داشتند تا این اواخر در همان سجاده تکیه بدهند. من آمدم پایین با ایشان در همان سجاده احوالپرسی کردم. ایشان به من گفتند تو بالای منبر مرا دیدی و برای من صحبت کردی، من این حرفها را بهتر از تو میدانم. ایشان از بنده خواستند برای مردم صحبت کنم. بعدها ایشان به من توصیه کردند منبر ساده باشد تا هم با سوادش، مسائل را درک کند هم بیسواد متوجه شود. به همین خاطر بنا را گذاشتیم ساده منبر برویم؛ حتی آیتالله خوشوقت یک کلیشهای به بنده دادند که در آن قالب تأکید داشتند روایات را به زبان خاطرات اهلبیتی بیان کنیم. چون متأسفانه برخی در بالای منبر تمجید دیگر گروهها بعضاً از صوفیها در بالای منبر تعریف میکنند. چقدر راجع به ابن سیرین و فضیلبن ایاز تعریف شنیدیم. در صورتیکه در کتاب عیون اخبارالرضا(ع) آمده که فضیل بن عیاض کسی است در محضر امام کاظم(ع) بر علیه امیرالمومنین فتوا داد. یکی از منبریهای مشهور در رادیو قبل از افطار 10 دقیقه صحبت میکرد با آب و تاب از فضیل بن عیاض تعریف کرد. به ایشان انتقاد کردم و گفتم ما خیلی بهتر از ایشان داریم که اهلبیتی هستند. آیتالله خوشوقت سفارش می کردند هیچ موقع بالای منبر تبلیغ دیگران را نکنید و از اهلبیت و کسانی که به اهلبیت منصوب هستند، بگویید.
*عقیق: چطور میشود یک مخاطب جوان را از طریق منبر جذب کرد؟
شاید هیچ دلیل عقلی برای آن نداشته باشم. خداوند عنایت میکند انسان مطالبی را بگوید که جوانها استفاده کنند. مثلاً من روز میلاد امیرالمومنین(ع) فکر میکردم چه مطلبی را ارائه بدهم به یک باره یاد آن مطلبی افتادم که پیامبر اکرم(ص) در باب فضیلت امیرالمومنین(ع) فرموده بودند که این حرف برای خودم تازگی داشت. علاوه بر آن، معنای زهد را در نظر من عوض کرد. تا آن روز من فکر میکردم زهد به این معناست که انسان از دنیا کولی نگیرد یا اصطلاحاً به دنیا دلبستگی نداشه باشد. ولی یک دفعه این حدیث را که از پیامبر گرامی اسلام در رابطه با امیرالمومنین دیدم نه تنها باید از دنیا کولی نگرفت باید مواظب باشیم دنیا هم از ما کولی نگیرد. این معنای نو خود به خود جوان را جذب میکند. آن هم برای من نبود برای پیامبر بود، من فقط توجه پیدا کردم و این توجه پیدا کردن عنایت خداست. مصداق بارز این کولی گرفتن دنیا خواجه ربیع است که جزء زهاد اصیل زمان پیامبر بود. سه تا جنگ میان مسلمانان جنگ های مشهور امیرالمومنین بود جنگ جمل، صفین و نهروان. وظیفه همه ما این است که امام را در این سه جنگ یاری بکنیم. اما خواجه گفت به خاطر اینکه خون مسلمان بر روی زمین ریخته نشود به طرف توس میروم. برخی هم او را همراهی کردند و امام را در جنگ تنها گذاشتند. این کولی بود که دنیا از خواجه ربیع گرفت. امروز هم همانند این مصادیق فراوان دیده میشود؛ این مطالب نو خود به خود جوانان را به سمت منبر میکشاند. این هم کار ما نیست کار خداست و اگر بگوییم خودمان، اشتباه کردیم.
*عقیق: شما نقش رسانه ها به خصوص صدا وسیما را در جذب جوانانبه دینداری را چگونه ارزیابی می کنید ؟؛ امروزه جامعه از واعظینی که در صفحه تلویزیون دیده میشوند به عنوان منبری موفق یاد می کننند.
متأسفانه ما به جای اینکه رسانهمان دینی باشد، دین مردم رسانه ای میشود. چه کسی باید در این زمینه فعالیت کند که رسانه دینی بشود؛ طبیعتاً ما! ما هم در حالی موفق خواهیم بود که پایبند به مسائل دینی باشیم. بعضی از چیزها برای مردم حرام نیست ولی حداقل ما باید احتیاط کنیم. آقای مجتهدی می فرمودند ساعت مچی حرام نیست ولی آخوند نباید ساعت مچی بیندازد. موسیقی از جمله مواردی است که حداقل ما باید با احتیاط با آن برخورد کنیم. چون بعضی از مراجع مطلقاً موسیقی را حرام میدانند، ما منبری ها باید با احتیاط با مقوله موسیقی برخورد کنیم. مردم دارند میبینند من در اتاق فیلمبرداری استودیو هستم ، در اتاق فرمان یک موسیقی پخش میشود من نمیشنوم و مردم نمیدانند من در اتاقی هستم که نمیشنوم. با خودشان میگویند حاجآقا هم گوش میکند! ما هرچقدر پایبندیمان به دین بیشتر بشود خود به خود بر روی مردم اثر بیشتری میگذارد. مردم منتظرند از ما یک خلاف احتیاط ببینند، حرام که جای خود دارد، خود به خود مردم مرتکب به حرام میشوند. پس ما خیلی باید دقت کنیم. میبینیم در یک سریالی خانوادهای مذهبی را به تصویر میکشد که پسر دراز کشیده بود، پدر میآید و او اصلاً توجهی به سلام کردن و احترام گذاشتن ندارد. اما به واقع این طور نیست. باید در ساخت سریالها و برنامههای مذهبی که خاصه روحانیون را دعوت میکنند به خط قرمزها توجه کنند.
*عقیق: حاجآقا! شما هم اعتقاد دارید که در جامعه امروز دین روز به روز کمرنگتر میشود؟
از یک جهت بله. از جهت دیگر دین کمرنگ نمیشود؛ چراکه اعتقاد دارم در برنامههایی مثل اعتکاف، لیلهالرغائب و نیمه شعبان، دین پررنگتر هم میشود. اگر دین مردم کمرنگتر میشود باز هم برمیگردیم به اینکه ما مقصر هستیم. چون ما خط قرمزهای دین را رعایت نمیکنیم و مردم هم به ما نگاه میکنند و الگو میگیرند. ما تقیدمان به تقوا کم شده مردم هم تقیدشان به دین کم میشود. حرف قرآن این است که مردم به مترفین جامعه نگاه میکنند الان ما مترفین جامعه هستیم. بسیاری بعد از انتخابات خودشان را باختند اما بدانید مردم دوباره به آخوند رأی دادهاند. اما وقتی یک آخوند کمرنگ عمل میکند مردم هم کمرنگ عمل میکنند. اگر ما مقید بشویم روز به روز تقوایمان را در میان مردم توسعه بدهیم شاهد این بدحجابیها و ناهنجاریها و معضلات اجتماعی نخواهیم بود چون مردم همیشه حداقل دو یا سه پله در رعایت احکام الهی از ما عقبتر هستند. اگر دینگریزی و کمرنگ شدن دین را شاهد هستیم به ضعفهای ما برمیگردد.
شاید خندهدار باشد ولی مهمترین آرزوی من داشتن یک حسینیه است. چون صبحهای پنج شنبه روضه دارم و جمعیت زیادی استقبال میکنند ولی من از اینکه در راهروها به سختی مینشینند شرمنده میشوم. آرزو دارم یک خانه بزرگتر داشته باشم تا در درون آن حسینیه ای باشد و این مراسمها را هرچه باشکوهتر در آنجا برگزار کنم.
*عقیق: با کدام منبری و مداح ارتباط نزدیک و خوبی دارید؟
با مداحان مشهور خیلی نه. چون وقتی در جلساتشان منبر میرفتم دیدم که حواس مستمعین به آمدن یا نیامدن مداح معروف گرم است. شاید 15 سال است که به مجلسی نمی روم که مستمع برای مداح آمده و اگر مداح از اول کنار منبر بنشیند این مشکلات پیش نمیآید. ولی از لسان مداحانی همچون شهید مدافع حرم حسین معز غلامی بهره میبرم که به واقع از دل میخواند.
*عقیق: در منبر و وعظ الگویی هم داشتید؟
سه الگو داشتم اول پدرم، دوم آیت الله خوشوقت و سوم آیتالله مجتهدی.
*عقیق: برخی از روحانیون ما مسائل سیاسی و انقلابی را بدون اشاره به جناح خاصی در مسیر ولایتمداری مطرح کنند و برخی را میبینیم نسبت به مسائل سیاسی بیتفاوت هستند و میترسند مستمعین خودشان را از دست بدهند. نظر شما در این باره چیست؟
این طور که حضرت آقا فرمودند و خط به ما دادند ما بالای منبر جناحی حرف نزنیم. به خاطر اینکه فرمودند مستمع را از دست می دهید. مضاف بر اینکه برخی بالای منبر در عین حال بدون جناح صحبت میکنند اما در حقیقت جناحی صحبت میکنند.
*عقیق: پس رسالت بصیرت افزایی؟
ما مطالب را بیان میکنیم اما نه تطبیق با مسائل روز. ما باید سیاست را به دو قسم تقسیم کنیم یک سیاست کلی و یک سیاست داخلی و جناحی. ما از سیاست کلی کوتاه نمیآییم. اگر انسان تاریخ را بگوید مستمع برداشت سیاسی می کند. سیاستی که باعث بشود یک جناح از پای منبر بروند و آن جناح باشند از این سیاست میبایست پرهیز میکنیم ولی حرف خودمان را بدون اشاره مستقیم میزنیم.
* عقیق: برای استفاده بهتر جوانان از فضیلت ماه مبارک رمضان چه توصیهای دارید؟
امیرالمومنین(ع) در خطبه جمعه آخر شعبان که پیامبر(ص) در مورد رمضان بیان کردند سوالی از ایشان میپرسند که بهترین عمل در ماه رمضان چیست؟ حضرت در پاسخ میفرمایند گناه نکردن. لذا بنده هم به تأسی از پیامبر توصیهام این است نماز مستحبی، قرآن، دعا و مناجات بخوانید همه اینها توفیقآور است اما بنا را بر این بگذارید گناه نکنید آنگاه توفیقهای دیگر میآیند. یادم نمیرود شب نوزدهم بود افراد دور آیتالله خوشوقت نشسته بودند یک جوانی گفت امشب چکار کنیم. ایشان یک نگاه عمیقی به این جوان کردند بهترین کار این است که امشب بروید بخوابید. جوان تعجب کرد و گفت امشب گفتند 100 رکعت نماز بخوانید و شب زندهداری کنید. ایشان گفتند این کارها و فضائل برای کسی است که گناه نکند و عمل خودش را نگه دارد. شما فردا گناه میکنید و ثواب امشب را از بین می برید بیدار ماندن چه سودی دارد. لذا توصیه من همان توصیه پیامبر و آیتالله خوشوقت است که خداوند توفیق بدهد ما گناه نکنیم.