پای درس اخلاق استاد انصاریان
«مخبت» یعنی آن انسانی که ذرهای نسبت به پروردگار عالم تکبر ندارد و در مقابل همه وجودش نسبت به خداوند خشوع و خضوع و فروتنی است به این معنا که در برابر خواستههای خدا یک دانه نه نمیگوید.
عقیق: استاد حسین انصاریان از اساتید اخلاق شهر تهران شبهای ماه مبارک رمضان در حسینیه همدانیها جلسات سخنرانی و موعظه دارد که از این پس هر یک از این جلسات تقدیم علاقهمندان میشود:
این جلسه از درس اخلاق استاد انصاریان در مسجد حضرت امیر(ع) برگزار شده است:
در جلد دوم کتاب شریف «اصول کافی» فصلی هست به نام فصل عبادت، یک روایت این فصل این است وجود مقدس رسول خدا(ص) میفرماید: «من عشق العباده» کسی که عاشق عبادت باشد عبادت به مجموعهای از مسائل باطنی و ظاهری و مالی و رفتاری و کرداری است، اگر سؤال شود که چه راهی دارد انسان عاشق عبادت شود، درجا که نمیشود مردم را دعوت کرد عاشق عبادت بشوید نمیشوند، برای اینکه انسان عاشق عبادت شود باید هدف عبادت را فلسفه عبادت را، نتیجه عبادت را بشناسد، در دو سه دقیقه هم میشود شناخت «فإن الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ»، کلام امیرالمؤمنین است حضرت میفرماید: بهشت پیچیده به عبادات است، باید این پیچ بهشت را، پیچش بهشت را باز کرد تا بهشت به دست بیاید،«فإن الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ» یعنی بهشت به همه عبادات پیچیده شده است.
شما هفت روز است روزه گرفتهاید و هفت شبانه روز است هر شبانه روزی هفده رکعت نماز خواندید، شما با روزه گرفتن این پوشش بهشت را از روی بهشت دارید باز میکنید، شما با نمازهای یومیه دارید این پوشش روی بهشت را باز میکنید، بهشت یک گوهری است که از ابتدا پروردگار عالم او را به مجموع عبادات پیچانده، یک عروسی است بهشت که یک چادری روی این عروس است که بدون برداشتن این چادر عروس دیده نمیشود به وصالش هم نمیشود رسید این عبادت است.
خب وقتی من از طریق قرآن و روایات به خصوص فرمایشات امیرالمؤمنین آن کتابی که راستترین سخن است و این مردی که صادقترین انسانهاست بفهمم که عبادت یک پوشش، یک چادر، روی بهشت است من تا این پوشش را باز نکنم تا این چادر را کنار نزنم نه میتوانم بهشت را ببینم نه میتوانم به وصال بهشت برسم، خب وقتی من عبادت را اینگونه بفهمم عاشق این عبادت میشوم که این عبادت در حقیقت روپوش روی بهشت است که من با حرکات عبادتی بدنی و مالی و اخلاقی دارم این چادر زیبای روی این عروس قیامت را کنار میزنم. میشوم عاشق. جور دیگر آدم عاشق عبادت نمیشود چون عبادت برای آدم سنگین میآید صبح میخواهد از خواب بلند شود سنگین میشود، میخواهد هنوز نهار و شام نخورده نماز بخواند سنگین میشود، میخواهد سی روز روزی هفده ساعت از ده تا چیز کنارهگیری کند سنگین میشود، ولی وقتی آدم عبادت را بفهمد «وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ» این سنگینی برطرف میشود.
و وقتی فهمید که کل عبادتها چادر روی بهشت است و باید بلندش کرد و به بهشت رسید خب آدم با انجام عبادات در حقیقت دارداین چادر عروس و این پوشش را کنار میزند. این جمله اول روایت من «عشق العباده».
حالا که پیغمبر میفرماید عاشق عبادت شد فعانقها، این عبادت را به آغوش بکشد چون این عبادت است که او را به تماشای عروس قیامت و رسیدن به وصال عروس قیامت میرساند، همیشه بغلش بگیرد، جدا نشود، عانقها، نگذارد این چادر روی چهره بهشت بماند و برندارد این چادر را، عانقها یعنی همیشه این کار عبادت در بغلش باشد، در آغوشش باشد و احبها بقلبه، حالا که فهمید عبادت یعنی چی دل بدهد به این عبادت، زورکی نباشد، دل بدهد به عبادت. «أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ» تمام وجودش را وارد عبادت کند تمام وجودش را و «وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا»، و برای این عبادت هر وقت میخواهد عبادت کند خودش را فارغ البال کند دیگر وقتی برابر پروردگار میایستد میخواهد بگوید الله اکبر زن و بچه جلوی چشمش نباشند، مغازه و کارخانه نباشد، صندلی نباشد، کششهای مادی نباشد. آسوده کند خودش را برای این عبادت که در عبادتش زنش قاطی نشود، بچهاش قاطی نشود، غصههایش قاطی نشود پولش قاطی نشود، امور اجتماعی قاطی نشود، مقامش قاطی نشود، علمش قاطی نشود، منبرش قاطی نشود، مرجعیتش قاطی نشود ریاستش قاطی نشود، تفرق لها خودش باشد و عبادت.
«فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ»، باکی هم نداشته باشد که دنیایش آسان است و راحت است و در رفاه است یا یک مقدار سخت است مشکل است، باک نداشته باشد، که حالا یک مدتی نمیتواند گوشت کیلو پنجاه تومن و شصت تومن بخرد، حالا نمیتواند به این سرعت جهیزیه برای بچهاش فراهم کند این را در عبادت وارد نکند غصه را در عبادت نریزد عبادت را زهرآلود نکند بگذارد عبادت خالص، صاف، برای پروردگار مهربان عالم باشد. این روایت.
اگر خداوند مهربان که بخیل نیست، به ما توفیق بدهد چنین عبادتی را انجام بدهیم که شدنی است، ما به مقامات عجیبی میرسیم در این عبادت، اگر ما چنین عبادتی را انجام بدهیم به یک مقامات شگفتانگیز میرسیم، حالا در این زمینه این مقامات شگفت انگیز به دو روایت کم نظیر ناب دقت بفرمایید یکی از راویان درجه اول ما و راویان مورد وثوق ما و راویان مورد اعتماد اهل بیت اینها را خیلی دقت بفرمایید چه دارد گفته میشود، به نام جمیل ابن درّاج یا دُراج، ایشان میگوید من یک روز آمدم زیارت وجود مبارک حضرت صادق، امام صادق به من فرمودند جمیل از طرف من یعنی امام معصوم یعنی امام راستگو، یعنی امام حقیقتگو، از طرف من بشّر المخبتین بالجنه، جمعیت مخبتین را به بهشت مژده بده که حتما حتما قطعا این جمعیت در قیامت بهشتی هستند و شکی در بهشتی بودنشان نیست.
خدایا امام صادق(ع) چه کسانی را میگوید؟ آن جمعیت مخبتین چه کسانی هستند؟ مخبت یعنی آن انسانی که ذرهای نسبت به پروردگار عالم تکبر ندارد و در مقابل همه وجودش نسبت به خداوند خشوع و خضوع و فروتنی است به این معنا که در برابر خواستههای خدا یک دانه نه نمیگوید، نماز بخوان چشم، روزه بگیر چشم، پول است از خودت بکَن زکات بده خمس بده چشم، انفاق کن چشم، مخبت انسانی است که ذرهای تکبر به پروردگار ندارد با همه وجود خاشع است، فروتن است، آرامش است، سکونت است، تسلیم است.
خب خدایا این گروه چه کسانی هستند؟ بشّر المخبتین برای امروزند؟ برای آینده هستند؟ امام صادق(ع) از جمعیت میلیونی زمان خودشان در کره زمین فقط چهار نفر را اسم بردند، جمیل میگوید که بهشتی بودن این چهار نفر یقینی است شکی در آن نیست، 1- برید عجلی، 2- زرارة بن اعین، 3- محمد بن مسلم، 4- ابوبصیر، درباره این چهار نفر حضرت صادق این قضاوت را کردند یعنی شیعه باید این باشد، امناءالله فی حلاله و حرامه، این چهار نفر امین خدا در حلال و حرامش هستند یعنی آدمهایی که یک ذره در دین خدا دستکاری بکنند نیستند، که بیایند در مردم بگویند به نظر من، به عقیده من، فکر میکنم اینجوری باشد اینها از آن طایفه نیستند «امناء الله فی حلاله و حرامه»، امینان خداوند مهربانند در کل احکام حلال خدا و حرام خدا.
سپس امام صادق(ع) فرمود «جمیل». این جملهاش خیلی عجیب است، شگفتآور است، جمیل لو لا هولاء اگر این چهار نفر نبودند، بین جامعه و بین تمام آثار پیغمبر جدا میشد، اینها حلقه اتصال بین مردم و بین آثار نبوت هستند، و اگر این چهار نفر نبودند اندرست، تمام آثار نبوت کهنه میشد و میپوسید این شیعه. شیعه یعنی امین حلال و حرام خدا، شیعه آن نیست که در حلال و حرام خدا بگوید به نظر من انجام بده طوری نیست، به نظر من روزه را نگیر طوری نیست به نظر من این کار را نکن به نظر من این پولی که زحمت کشیدی عرق ریختی نبر قم بدی به این آخوندها به نظر من، شیعه امناء الله فی حلاله و حرامه.
اما روایت دوم، امام صادق میفرماید «ان اصحاب ابی کانوا زینا احیاء و امواتا»، پدر من حضرت باقر چهار رفیق دارد که در زمان حیات و وقت مماتشان برای ما اهل بیت و برای دین خدا زینت هستند، چه در حیاتشان چه در مماتشان،«ان اصحاب ابی کانوا زینا احیاء و امواتا» یعنی هر کسی اینها را ببیند میگوید به به از اسلام، به به ازقران به به از امام باقری که اینها را تربیت کرد. من را نبینند بگویند اگر دین این است نه اگر اخلاق این است بقیهشان هم نه، اگر رفتار این است فکر نمیکنم شود به امامان اینها هم اعتمادی کرد، این خیلی خطرناک است که وجود من به اعتقاد مردم به قرآن به اهل بیت، به مرجعیت، به دین، به مسجد، به محراب، لطمه بزند.
اینهایی که زینت پدرم بودند چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود چهار نفر همانهایی که در روایت اول اسم برد، برید عجلی، محمد ابن مسلم، زرارة ابن اعین، ابوبصیر، خب آن روایت پیغمبر را در عبادت در ذهنتان باشد عبادت اینها را به اینجا رساند، این که میگوید «بشر المخبتین بالجنه» یعنی عبادت اینها پوشش روی بهشت را کنار زد، عبادت اینها چادر این عروس آخرتی را از روی سرش برداشت، بعد حضرت فرمود این چهار تا هم «القوامون بالقسط»، کسی به اندازه اینها رفتار و کردار عادلانه نداشت، «قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ» و کسی به اندازه اینها سخن به عدالت نگفت چقدر اینها مواظب خودشان بودند و هم السابقون السابقون اولئک المقربون، اینها همانهایی هستند که خدا در قرآن گفته اولئک المقربون، این چهار تا جزو مقربین بودند.
امام حسین(ع) میدانست بیاید کربلا کشته میشود، بچههایش هم کشته میشوند، یارانش هم کشته میشوند، زن و بچهاش اسیر میشوند میدانست که با هفتاد نفر غلط است با سی هزار نفر بجنگد، همه را میدانست پس چرا آمد؟ چون پیغمبر بهش فرمود «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا» حسین جان خدا دنبال شهادتت است به امر خدا آمد به الهام خدا آمد. به وحی خدا آمد.
علی میدانست شب نوزدهم میرود مسجد و ابن ملجم فرقش را میشکافد و منجر به شهادتش میشود میدانست چرا آمد، ما اگر میدانستیم نمیرفتیم علی به الهام خدا آمد، خدا به او الهام کرد علی جان مدتت تمام شده مشتاقم بیایی پیش خودم بلند شو برو مسجد، با کمال میل آمد مسجد، «و نحن معادن وحی الله» جمله آخر سخن که جمله آخر روایت امام صادق است «من تبعنا نجی»، کسی که از ما با این اوصافی که داریم پیروی بکند قطعا اهل نجات است. «و من تخلف عنا فقد هلک» کسی که ما چهارده نفر را رها کند برود دنبال دیگران گورش را با دست خودش کنده، جهنم را برای خودش آماده کرده، بیآبرویی دنیا و آخرت را برای خودش رقم زده. با این خصوصیات واجب است از اینها اطاعت شود این خصوصیات راهیچ کس دیگر ندارد.
منبع:فارس