* واکنش مخالفان در برابر پیام الهی و نظام اسلامی
جامعه حجاز از گروههای مردمی زیر تشکیل شده بود:
أ. مشرکان مکه که با همه توان خود برای سرکوبی مکتب و نظام نوپای اسلام بسیج شده بودند.
ب. منافقان داخلی که بیشاز یکسوم مسلمانان را تشکیل میدادند و برای بیگانگان جاسوسی میکردند و در مقاطع حساس به نظام اسلامی ضربه میزدند، چنانکه در جنگ احد از میان هزار سرباز مسلمان بیشاز سیصد نفر از رفتن به جبهه سر باز زدند. نفاق در این مقطع تاریخی، عنصری قوی و کمرشکن بود، از اینرو بسیاری از آیات مدنی از توطئههای منافقان پرده برمیدارد.
ج. یهودیان مدینه و اطراف آنکه بر اثر داشتن ثروتهای کلان، رباخواری و صرافی میکردند و به مستمندان مدینه وام میدادند و از سوی آنها متمدن به شمار میآمدند. اینان، هم با منافقان داخلی ارتباط داشتند و هم با مشرکان خارجی؛ و همواره مزاحم نظام اسلامی بودند.
د. افراد سستایمان که نه منافق بودند و نه یهودی و نه مشرک که قرآن کریم گاهی با تعبیر تعییرآمیز «الذین فی قلوبهم مرض» (احزاب/60) از آنان یاد میکند.
این چهار گروه، عناصری رسمی در برابر نظام اسلامی بودند؛ اعم از محارب، مخالف، مختلف و بیاعتنا. قرآن کریم از گروه دیگری به نام «مرجفون» (احزاب/60) نام میبرد که در فرصتهایی خاص به پراکندن اراجیف (گزارههای لرزهدار) و شایعه میپرداختند. اینان گروهی مستقل در برابر گروههای چهارگانه قبلی نبودند، بلکه همان منافقان داخلی یا یهودیان اطراف مدینه بودند که در مقاطعی چنین تبهکاری میکردند و پایگاه فکری ثابتی نداشتند و به دیگران وابسته بودند....
2. روش پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در ابلاغ پیام الهی
در آغاز این بحث، یادآوری این نکته لازم است که هرچند فضا و جو نزول قرآن غیر از رفتار مشرکان با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است؛ لیکن بدرفتاری آنها در ساحت وحی، کجرفتاری آنان در پیشگاه آورنده وحی، ستیزهجوییشان در قبال وحی و... همگی حصیل فضای آلوده عصر بعثت بوده است، از اینرو اینگونه از مطالب در ردیف تحلیل فضا و جو نزول قرآن مطرح میشود.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم رسالت الهی خویش را با صلابت، قاطعیت و بیان صریح ابلاغ میکرد؛ ولی همراه با نرمش و ملایمت و بدون سازش یا محافظهکاری؛ فراخوان پیامبر به اسلام تدریجی بود، چنانکه احکام و دستورهای الهی برای مسلمان و نامسلمان به تدریج نازل میشد. اکنون به تفصیل در اینباره سخن میگوییم.
أ. نرمی رفتار و عدم سازشکاری
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم هنگام فراخوانی مردم به اسلام، بدون کوچکترین تنزل از اهداف مقدس خویش و با صراحت به بیان رسالت خود میپرداخت؛ ولی گفتارش ملایم و نرم بود و میان سازش و نرمش تفاوت فراوانی است.
خدای سبحان به حضرت موسی و هارون علیهماالسلام فرمان میدهد که به سوی فرعون بروند و با سخنی نرم و ملایم او را به دین الهی فراخوانند: «اذهبا الی فرعون انّه طغی ٭ فقولا له قولا لینّا لعلّه یتذکّر او یخشی» (طه/43 44) لازم بیان نرم و ملایم، عقبنشینی از اهداف خود نیست؛ ولی سازش بدین معناست که دعوتکننده در برخی اهداف خود عقبنشینی و با دشمن مداهنه کند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم هنگام طرح شعار توحید، قدمی از آن برنگشت؛ حتی در برابر پیشنهاد سازش بتپرستان سوره «کافرون» نازل گردید: «قل یایّها الکافرون ٭ لا اعبد ما تعبدون ٭ و لا انتم عابدون ما اعبد ٭ و لا انا عابد ما عبدتم ٭ و لا انتم عابدون ما اعبد ٭ لکم دینکم و لی دین». (کافرون/1 6)
امام صادق علیهالسلام در پاسخ این سؤال که چرا در این سوره تکرار هست، چنین فرمود: زیرا پیشنهاد بتپرستان چهار ضلعی بود: آنان به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیشنهاد کردند سال اول تو خدایان ما را بپرست. سال بعدی ما خدای تو را عبادت میکنیم. سال سوم تو بتهای ما را پرستش کن و سال چهارم ما خدای یگانه را میپرستیم؛ به چنین پیشنهادی پاسخی چهار ضلعی داده شده است. (تفسیر القمی/2/445)
غرض آنکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بیان رسالت الهی خود صریح و قاطع بودند: «قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر»؛ (کهف/29) «إنّا أو إیّاکم لعلی هدی أو فی ضلال مبین»؛ (سبأ/24) «فلذلک فادع و استقم کما امرت و لا تتّبع أهواءهم و قل ءامنت بما أنزل الله من کتاب و أمرت لاعدل بینکم الله ربّنا و ربّکم لنا اعمالنا و لکم اعمالکم لا حجّة بیننا و بینکم الله یجمع بیننا و إلیه المصیر». (شوری/15)
قرآن کریم پیامبر را از سازش با کافران بر حذر میدارد: «فلا تطع المکذّبین ٭ و دّوا لو تدهن فیدهنون ٭ و لا تطع کلّ حلاّف مهین». (قلم/8 10)
این روش به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اختصاص ندارد و همه انبیا و رهبران الهی در ایفای رسالت خود و ابلاغ پیام الهی قدمی کوتاه نمیآمدند. امامان معصوم علیهمالسلام نیز چنین بودهاند، چنانکه حضرت علی علیهالسلام به جان خود سوگند یاد میکند که در مبارزه با مخالفان حق و گمراهان، آنی مدارا و سستی نخواهد کرد: «و لعمری! ما علیّ من قتال من خالف الحق و خابط الغیّ من إدهان و لا إیهان». (نهجالبلاغه/خطبه24)
برای تحقق اهداف بزرگی همانند اعلای کلمه توحید و ریشهکن ساختن بت و بتپرستی به زمان و برنامهریزی نیاز است و نمیتوان فوراً آن را به انجام رساند. توحید و شرک دو عقیده کاملاً مخالف یکدیگرند و افرادی را که عمر خویش در شرک گذرانیده و با آن انس گرفتهاند، به راحتی نمیتوان به توحید فرا خواند.
اگر بتپرستی عادت قومی گردد، چون عادت مانند فطرت و طبیعت دوم است، دست برداشتن آن قوم از بتپرستی دشوار است و ضرورت برخورد ملایم و بیان نرم در ریشهکن ساختن عقیدهای که در رگ و ریشه جامعهای نفوذ کرده است، بیشتر حس میشود.
ب. فراخوان تدریجی به اسلام
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ابتدا دعوت خویش را سرّی و با افرادی خاص و محدود شروع کرد، هرچند رسالت آن حضرت از ابتدا جهانی بود. ممکن است برخی از آیات جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم مدنی باشند؛ ولی اینگونه آیات به سور مدنی اختصاص ندارند و در سورههای مکی مانند سوره انبیاء و سبأ نیز آمدهاند، بنابراین رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از ابتدا جهانی بود. البته ابلاغ جهانی بودن نیز باید به دستور خداوند باشد، که پس از چندی ابلاغ شد: «قل یایّها الناس إنّی رسول الله إلیکم جمیعاً»؛ (اعراف/158) «و أوحی إلیّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ»؛ (انعام/19) «و ما ارسلناک إلا رحمة للعالمین»؛(انبیاء/107) «و ما ارسلناک إلا کافة للناس بشیراً و نذیراً». (سبأ/28)
توضیح مطلب، چنانکه خواهد آمد، این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ابتدا افرادی را به اسلام دعوت کرد و هنگامی که گروهی به آن حضرت ایمان آوردند و در مکه از اسلام سخن به میان آمد، خدای سبحان به پیامبر دستور داد تا اقوام نزدیک خویش را به اسلام فراخواند: «و أنذر عشیرتک الأقربین». (شعراء/214؛ السیرة النبویة، ابنهشام/1/262)
پس از آنکه زمینه مناسب فراهم و برخی از موانع برطرف گردید، آن حضرت مأمور شد که دعوت به اسلام را علنی کند: «فاصدع بما تؤمر و أعرض عنالمشرکین ٭ إنا کفیناک المستهزئین» (حجر/94 95) و مردم مکه و اطراف آن را به اسلام فرا خواند: «و کذلک أوحینا إلیک قرآناً عربیّاً لتنذر أمّالقری و من حولها». (شوری/7)
پس از گذشت این مراحل، حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم باید دعوتش را به همه جهانیان گسترش میداد: «قل یاایّها الناس إنّی رسولالله إلیکم جمیعاً»؛ (اعراف/158) «ولکن رسولالله و خاتمالنبیین». (احزاب/40؛ ر.ک: المیزان/4/172)
بر مبنای رسالت جهانی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود که آن حضرت به سران اقوام و ملتها نامه نوشت؛ حتی امپراتورهای بزرگ جهان (ایران و روم) را به اسلام دعوت کرد. نامههای آن حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم به قیصر روم و کسرای ایران معروف است. (ر.ک: السیرة النبویه، ابنهشام/4/254)
گفتنی است که ظاهر برخی آیات دلالت میکند که پیامبر برای هدایت بستگان خود مبعوث شده است: «و أنذر عشیرتک الاقربین»؛ (شعراء/214) یا برای امت عربزبان: «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبیّن لهم»؛ (ابراهیم/4) همچنین چون پیام آن حضرت (قرآن) به زبان عربی است: «و هذا لسان عربیّ مبین» (نحل/103) و معجزه پیامبر، فصاحت و بلاغت قرآن است که آنهم در محدوده زبان عربی است، باید رسالت او تنها ویژه اعراب باشد.
سازگار کردن این گروه از آیات با آیاتی که بر رسالت جهانی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دلالت دارند، آن است که رسالت پیامبر از ابتدا جهانی بود؛ ولی اجرا و ابلاغ آن به تدریج صورت میگرفت، چنانکه دین اسلام از همان ابتدا دینی کامل بود؛ اما به تدریج احکام آن نازل شدند؛ نه آنکه ناقص بود و با آمدن احکام یکی پس از دیگری کامل گردید، بلکه دین اسلام مجموعهای از قوانین (از طهارت تا دیات)، اخلاق، عقاید و حقوق است که در بیستوسه سال و به تدریج «نازل» شدند؛ نه اینکه به تدریج «کامل» شده باشد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از همان ابتدا برای همه جهانیان مبعوث شد نه ویژه امت عرب، زیرا برخی از افرادی که به پیامبر ایمان آوردند عرب نبودند؛ مانند سلمان فارسی از ایران، بلال از حبشه و صهیب از روم؛ ولی پیامبر در چگونگی اجرای رسالت جهانی خویش، ابتدا از افرادی خاص دعوت کرد و تدریجاً پیامش را به دیگر مناطق و افراد رساند و سرانجام، جهانیان را به اسلام فراخواند.
مفاد آیه «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه» (ابراهیم/4) آن نیست که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای امت عرب برانگیخته شده است، بلکه مراد آن است که هر پیامبری جهانی یا غیرجهانی از هر امتی باشد، با فرهنگ و زبان آن قوم آشناست.
عربی بودن قرآن نیز از آن جهت است که ادبیات عرب قویترین ادبیات معروف است، زیرا میتواند مصطلحات فرهنگهای دیگر را بازگو کند؛ ولی فرهنگها و ادبیات دیگر نمیتوانند قضایای ادبی عرب را بهخوبی و آسانی بفهمانند: بسیاری از مفاهیم در لغت عرب با یک کلمه تفهیم میشوند؛ ولی در ادبیات دیگر زبانها باید چندین کلمه کنار هم آیند تاآن مفهوم را برسانند و هنگامی که الفاظ متعدد و مرکب میشوند، آن معنای بسیط از دست میرود، از اینرو لغت عرب به «مبین» وصف شده است.
وجه دیگر عربی بودن قرآن، همانگونه که قبلاً گذشت، آن است که قوم عرب دارای خوی تعصب و خشونت بود و حمیت جاهلی به آنان اجازه نمیداد که به پیامبر غیرعرب ایمان بیاورند و اگر پیامبر عجم به رسالت میرسید، آنان در جاهلیت خویش میماندند. خدای سبحان به آنان تفضل کرد و پیامبر را از امت عرب برانگیخت، تا اعراب بر اثر تعصب جاهلی با او مخالفت نکنند و به اسلام هدایت شوند: «و لو نزّلناه علی بعض الأعجمین ٭ فقراه علیهم ما کانوا به مؤمنین»، (شعراء/198 199) بنابراین عرب بودن پیامبر یا عربی بودن قرآن یا بعثت آن حضرت در میان اعراب، هیچ یک دلیل بر اختصاص بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به اعراب نیست.
پی نوشت:
تفسیر تسنیم، ج۱۷، ص61
منبع:حوزه