19 بهمن 1400 7 رجب 1443 - 02 : 17
کد خبر : ۸۵۸۳۱
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۹
آیت‌الله جاودان در مصاحبه اختصاصی با تسنیم تشریح کرد
ایشان در تابستانی به مدت یک ماه به مشهد مقدس مشرف شدند که هنگام بازگشت فرمودند که به من گفته‌اند نمی‌خواهی به کلاس آخر بروی؟ که من گفتم نمی‌توانم، اما فرمودند چرا می‌توانی چند بار این صحبت‌ها تکرار شد که آخر استخاره کردند و خوب درآمد.

عقیق:در آستانه‌ی سالروز ارتحال عالم ربانی مرحوم آیت الله حق‌شناس قرار داشتیم و برای شناخت بیشتر ابعاد شخصیتی و سلوک اخلاقی و عرفانی ایشان خدمت استاد جاودان، از شاگردان شاخص مرحوم حق‌شناس و از اساتید اخلاق فعلی تهران هستند، رسیدیم و مصاحبه‌ اختصاصی با خبرنگار تسنیم انجام دادند که به شرح زیر است.

لطفا از دوران کودکی و نوجوانی مرحوم آیت الله حق‌شناس بفرمایید.

 مرحوم آیت الله حق‌شناس یک شخصیت انتخاب شده بودند، پدرشان را در خردسالی و مادرشان را در سن حدود 15 سالگی، از دست دادند، بعد از آن کفالت ایشان را دایی بزرگوارشان به عهده می‌گیرند.

دبیرستان را تا دیپلم، در دارالفنون گذرانده‌اند، ایشان دروس دبیرستان خود را به خوبی خوانده‌اند و حتی زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفته‌اند و تا آخر عمر ادامه دادند‌ حتی هر شب مقداری مطالعه فرانسه داشتند، در حد مکالمه و نوشتن و خواندن این زبان را می‌دانستند.

 با توجه به داشتن تحصیلات کلاسیک در دارالفنون، علت ورود ایشان به حوزه علمیه چه بوده است؟

شروع راه ایشان از خواب مادر است که در عالم رویا وارد اتاق ایشان می‌شوند و لامپ اتاق را می‌کنند و به دست ایشان می‌دهند، لامپی که سیم آن جدا شده و باید خاموش باشد اما روشن مانده است.

بنده فکر می‌کنم چراغی که آن شب روشن شد برای ایشان تا آخر عمر روشن ماند.

علت ورود ایشان به حوزه علمیه، طبق دستور استادشان بوده که بعدا عرض خواهم کرد.

 لطفا این تعبیرتان را بیشتر توضیح بفرمایید:

اگر انسان بدون چراغ راه برود یعنی بدون استاد راه برود، معلوم نیست چطور می‌شود شیطان کجا او را می‌فریبد اما چنانچه چراغ داشته باشد، در راه متوقف نمی‌شود.

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در روایتی می‌فرمایند: «إن سلک به السبیل» یعنی چراغ، راه را می‌برد.

 اساتید ایشان چه بزرگوارانی بوده اند؟

بهره‌های علمی معرفتی آیت‌الله حق‌شناس
 ایشان بعدها که معلوم نیست چه وقت و چطور بوده، با آشیخ محمدحسین زاهد آشنا می‌شوند و بعد از دو سال شاگردی ایشان عرضه می‌کنند، که برایشان استاد دیگری معرفی کنند.

مرحوم زاهد هم در نهایت وارستگی دست ایشان را می‌گیرند و بسیاری از علمای موجود در آن زمان را به ایشان معرفی می‌کنند و خدمت آنها می‌برند.

از جمله مرحوم آیت الله شاه آبادی، سجادی و... سرانجام در خواب پیرمردی بر منبر نشسته را می‌بینند که از قضا فردای آن روز همراه با مرحوم زاهد خدمت آقا میرسید علی حائری مفسر که همان پیرمرد در خواب باشند، می‌رسند.

آقا میرسید علی حائری مفسر، شاگرد مرحوم ملا حسینقلی همدانی، استاد اول اخلاق و سیر و سلوک حوزه‌های شیعه هستند.

که بعد از دیپلم دارالفنون طبق امر استاد خود آقا میر سیدعلی حائری دارالفنون را رها و به صورت جدی درس حوزه را شروع می‌کنند که حدود 17 سالگی ایشان است.

بعد از آن در یکی از حجره‌های مسجد جامع تهران مستقر می‌شوند و از تکفل دایی خود خارج شده و برای امرار معاش در بازار تهران به کار حسابداری مشغول می‌شوند.

تا پایان دوره سطح در تهران می‌مانند که این ایام از محضر مرحوم تنکابنی و شاه‌آبادی بهره علمی می‌برند، مرحوم شاه‌آبادی ابتدا درخواست درس گرفتن ایشان را به دلیل وقت نداشتن قبول نمی‌کنند اما بنا به اصرار ایشان در طول مسیر منزل و مسجد، به ایشان درس می‌گفتند.

بعدها به قم می‌روند که ایام ما قبل حضور مرحوم بروجردی در قم است، در آن دوره عده‌ای از برگزیدگان قم از جمله شهید مطهری، خدمت مرحوم بروجردی در بروجرد می‌رسیدند و کسب فیض می‌کردند.

ایشان بسیار به مرحوم بروجردی و امام خمینی ابراز ارادت می‌کردند، آیا محضر آن بزرگواران تلمذ هم داشته‌اند؟

علت ارادت آیت الهه حق‌شناس به امام خمینی (ره)
مرحوم بروجردی در قم دروس حکمت، فقه و اصول می‌فرمودند که مرحوم حق‌شناس هم در این دروس شرکت می‌کردند، اما بهره‌ اصلی مرحوم حق‌شناس از مرحوم بروجردی در دروس سیر و سلوک ایشان بود و علاقه‌شان به مرحوم بروجردی به حدی بود که با لفظ استاد از ایشان یاد می‌کردند.

در همان سال‌ها امام خمینی حکمت می‌گفتند و با ورود مرحوم بروجردی حکمت را ترک و فقط فقه و اصول گفتند و خود نیز در درس ایشان شرکت کردند.

در مقطعی که امام درس اسفار می‌گفتند، آقای حق‌شناس درخواست درس می‌کنند که در مقابل امام شرط امتحان علمی برای ایشان می‌گذارند که مرحوم استاد از پس این امتحان به خوبی بر می‌آیند، بعدها که امام متوجه می‌شوند که ایشان شاگرد مرحوم شاه آبادی بودند، عرضه داشتند، اگر می‌دانستم امتحان نمی‌گرفتم.

سال بعد با امام هم حجره می‌شوند، ایشان بسیار ارادت داشتند به امام، به دلیل آنکه امام را بی هوی می‌دانستند، که این موضوع ملاک اصلی ارادت ایشان به امام بود.

از مراقبه‌ها و برنامه‌های تهذیبی ایشان در ایام طلبگی، اطلاع دارید؟

در ایام جوانی به آشیخ مرتضی زاهد عرض کردند می‌خواهم رفتار و اعمالم را بنویسم و تقدیمتان کنم تا برای تهذیب بهتر نفس راهنمایی ام کنید، (زیرا انسان اگر عادت به نوشتن اعمال و رفتار خود نکند فراموش می‌شود و تبدیل به روزمرگی خواهد شد) روز اول هشت صفحه را می‌نویسند که مرحوم زاهد اظهار تعجب می‌کنند و می‌فرمایند زیاد است و وقت نمی‌کنم که این همه مطلب را بخوانم. فردای آن روز دو صفحه می‌نویسند که استاد در مقابل این عمل می‌فرمایند تو به جایی خواهی رسید.

 چه توصیه‌هایی در این زمینه داشته‌اند؟

ایشان مکرر می‌فرمود انسان باید مراقبه داشته باشد یعنی همیشه خدای حاضر و ناظری را بالای سر خود حس کند و بداند که او بر اعمال و رفتار ما نظر دارد و هیچ چیز از او پنهان نیست که از همان اول این نکته را مد نظر داشتند.

اهل مراقبه و تقوا بودند که این همان پله‌ ترقی انسانیت است که ایشان می‌فرمودند این مرحله‌ اول است که همان انجام واجبات و ترک محرمات باشد لذا بدون این هیچ کاری به جایی نمی‌رسد.

در مورد شخصیت عرفانی مرحوم بروجردی، اگر نکته‌ای دارید بفرمایید.

از مرحوم بروجردی نقل قول‌های اخلاقی فوق العاده‌ای وجود دارد اما شهرت در سیر و سلوک و... نداشتند چون می‌پوشاندند.آقای مشکینی نقل می‌کردند که مرحوم بروجردی می‌فرمودند من در تمام عمرم دروغ نگفته‌ام و گناه نکرده‌ام.

علت بازگشت ایشان به تهران چه بوده است؟

امام خمینی (ره) بند وظیفه‌اش بود
یک حادثه تأسف‌بار برای مرحوم حق‌شناس پیش آمد و آن هم وفات آشیخ مرتضی زاهد امام جماعت مسجد امین الدوله بود و ایشان وصیت کرده بودند که سمت امام جماعتی مسجد را به آقای حق‌شناس بسپارید و امور فرهنگی و تدریسی را هم به مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی سپردند.

اینها در حالی اتفاق می‌افتاد که ایشان میلی به تهران رفتن نداشتند چون پیشرفت خود را در بقاء در قم می‌دانستند.

نهایتا آقای بروجردی هم به درخواست امام خمینی به مرحوم حق شناس حکم کردند که به تهران بروند.

نکته جالب این است که مرحوم حق شناس به حضرت امام عرضه داشتند که چرا خود شما نمی‌روید و در مقابل امام فرمودند «به جدم قسم اگر مرا خواسته بودند می‌رفتم.»

امام هم که بند یک چیز بود که آن هم وظیفه نام داشت.

آقای بروجردی هم می‌گویند قبل تهران رفتن به دیدنشان بروند و می‌فرمایند مردم مقداری ایمان دارند چنانچه از ما رفتار خوب ببینند ایمان آنها افزایش پیدا می‌کند و همین طور بالعکس.

از ایشان چه توصیه‌هایی به خاطر دارید؟

ایشان می‌فرمودند اگر من 24 ساعت قبل هر کاری آن کار را انجام نداده باشم نمی‌گویم که انجام دهند.

این اواخر بارها می‌فرمودند از مردم چیزی نخواهید یعنی بارتان را به دوش مردم نیندازید که این یک کار مهم و اساسی است.

شاید بیش از هزار  بار از ایشان می‌شنیدیم غیبت نکنید و روی این مسئله حساس باشید.

ما در مقطع چند ساله هر وقت خدمتشان می‌رسیدیم می‌گفتند چه کنیم که خداوند از ما راضی باشد شاید نزدیک به دو سال مدام این نکته را مطرح می‌کردند ولی بعد از این دو سال ایشان خاموش شدند بعدها فهمیدیم که ایشان به آرزویشان رسیدند چون یک عمر بر اساس رضایت خدا عمل کردند.

فرمایشی از امام صادق (علیه السلام) وجود دارد که ایشان در حال طواف کعبه بودند در حالی که هوا بسیار گرم بود و ایشان به صورت مستحبی طواف زیادی انجام می‌دادند، پدر بزرگوارشان امام باقر (علیه السلام) وقتی این صحنه را که توأم با عرق ریختن و رنج کشیدن امام صادق (علیه السلام) بود، دیدند، به ایشان فرمودند: اگر خدا راضی باشد به اندک عمل تو راضی می‌شود، دیگر لازم نیست خود را به زحمت بیندازی.

تسنیم: علت ابتلائات ایشان در آخر عمر مبارکشان چه بود؟

 ایشان در تابستانی به مدت یک ماه به مشهد مقدس مشرف شدند که هنگام بازگشت فرمودند که به من گفته‌اند نمی‌خواهی به کلاس آخر بروی؟ که من گفتم نمی‌توانم، اما فرمودند چرا می‌توانی چند بار این صحبت‌ها تکرار شد که آخر استخاره کردند و خوب درآمد.

در کلاس هم که نشستم دیدم 3 الی 4 نفر در کل کره زمین در این کلاس نشسته‌اند.

بار دیگر فرمودند که به من گفته‌اند می‌خواهی به کلاس بالاتر بروی و همین داستان تکرار شد...

بعد از این بود که زندگی ایشان پر از بلا شد به طوری که از در و دیوار بلا می‌بارید برای خانه و خود ایشان و هر چه زمان می‌گذشت بلا بیشتر می‌شد در این اواخر ایشان 10 الی 15 مریضی داشت که هر کدام برای از پا انداختن یک فرد سالم کافی بود؛ مثلا مشکل قلبی و تنفسی از جمله آنها بود؛ تقریبا تا پایان عمر گرفتار مشکل بی‌خوابی بودند، تا قرص خواب نمی‌خوردند نمی‌خوابیدند.

ما هم که از احوالات ایشان می‌پرسیدیم، می‌فرمودند خیلی راضی‌ام و بسیار با شدت این جمله را می‌گفتند.


منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: