مؤمن هم خدا را نشان میدهد. آیا چنین نیست؟ یک هنری که روی کاغذ است چه کسی را نشان میدهد؟ هنرمند را. خوب اینها هم هنر خدایند. او آنها را آفریده و اینجا نشستهاند. آیا خدا به واسطه آنها خودش را نشان نمیدهد؟ چطور است که هنر بچهات، بچه تو را نشان میدهد. اگر بگویی بد است، بچه غضب میکند. میگوید آقاجان دیگر مشقهایم را به تو نمیدهم نگاه کنی. میگوید آیا گفتی هنر من بد است؟ عکس به این قشنگی! یک خط کشیده، دو تا دست و یک کلّه – آن را به تو میدهد. اگر بگویی بد است نه اینکه فقط حالا به تو غضب میکند؛ اگر این جور کارها را ادامه بدهی آخرش این بچه بزرگ میشود و کینههایش جمع میشود و سرت را میبُرد! میگوید تو اصلاً از بچگی همهاش به من میگفتی تو نمیفهمی، تو نمیتوانی، تو نمیدانی. مگر متوجه نبودی آنها هنر من و وجود من است؟ بچه علم ندارد. ولی شما این طور بخوان.
هنر خدا، خلق خدا، صنعت خدا – هر اسمی میخواهی روی آن بگذار –اینهایی است که آفریده است: آسمان، زمین،درخت. اینها خود را نشان نمیدهند، او را نشان میدهند. پس شما خیال میکنی وقتی راه میروی چه کسی را نشان میدهی؟ یک کمی به واسطه جنبه اولیهاش میگویند مثل بابایش راه میرود. یعنی بابایش را نشان میدهد. اگر دختر باشد میگویند مثل مادرش است. خداوند متعال پدر و مادر و اینها را هم آفریده است. اینها همه نقشاند. آنها را نقاش آفریده است. پس وقتی نگاه میکنی ببین که چقدر قشنگ است. خودت را هم در آینه درست نگاه کن – خانوادهات را، زنت را، بچهات را. نگذار عیب بین و عیبجو باشی؛ خوب نیست.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 3
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
منبع:تسنیم