24 آبان 1400 10 ربیع الثانی 1443 - 13 : 22
کد خبر : ۸۴۷۶۹
تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۸
درس اخلاق آیت الله قرهی:
آیت الله قرهی گفت: پناهگاه حقیقی، معصومین هستند. لذا باید به معصومین و بعداز آن‌ها هم به تالی‌تلوان معصوم و اولیاء خدا اتّصال داشت و دست را از دست آن‌ها جدانکرد.
عقیق:متن جلسه اخیر درس اخلاق آیت الله قرهی را در ادامه می خوانید؛

رازبندگی

بندگی خدا، به اطاعت از خداست و اطاعت ازپروردگار عالم، محقّق نمی‌شود إلّا به این که انسان، آن خدعه‌های شیاطین جنّ و انسو همزات را متوجّه شود.

اگر خوب متوجّه شد و با عملش، توسّل و تمسّک کرد «إلاّ الَّذین آمنوا و عملوا الصّالحات» ، آن موقعبنده می‌شود و بندگی خدا را به دست می‌آورد.

امّا اگر نشناخت، راه را هم بلد نمی‌شود.

لذا خود دانستن و این که انسان دستش را به دستولیّ خدا بدهد، اهمیّت دارد. گرچه این هم همه چیز نیست و به عمل کار بر آید، به سخن‌دانی و سخن‌رانی نیست. ولو انسان بداند، امّا اگر عمل نکند، اتّفاقاً بدتراست. یکی از مکرهای شیطان - که در جلسات قبل بیان کردیم یکی از بحث‌های تفکّر، خدعه و مکر است و در جلسه‌ی گذشته نیز بیان کردیم: مکر اوّلیّه‌ی انسان به خودشاست - همین است که تو می‌دانی و بلد هستی.

اوّلاً همین که بگویی: می‌دانم، یعنی نمی‌دانی.آن‌ها که می‌دانستند، اظهار عجز کردند و گفتند: نمی‌دانیم. آن‌وقت اگر ما مدّعی شویم که می‌دانیم، همان چیزی است که شیطان ملعون، آن لعین رجیم می‌خواهد که انسان، اظهار فضل و دانش کند.

بعد هم اصلاً فرض بگیریم بداند، تازه آن‌ها که می‌دانند و می‌گویند: نمی‌دانیم؛ اگر چیزی را هم از دیگران یاد بگیرند، خصوصیّت اوّلیّه‌ی آن‌ها این است که عمل می‌کنند.

قبلاً هم بیان کردم: راز جاودانه ماندن مفاتیح‌الجنان آیت‌الله حاج شیخ عبّاس قمی (اعلی اللّه مقامهالشّریف) ، این است: ایشان تمام دعاهایی را که نوشتند، حداقل یک‌بار خودشان خواندند و عمل کردند، بعد نوشتند. لذا این مطلب که انسان، اهل عمل شود، خودش راز بندگی است.

چون در این جلسه از کتاب راز بندگی(اخلاص) هم رونمایی شد، نکته‌ای بیان کنم. گرچه این مطالب برای ما نیست و فقط نام ما بر رویآن می‌خورد و ما بر خدای متعال پناه می‌بریم، ما نوار هستیم، مباحث، مباحث اولیاءخدا، اعاظم و بزرگان است. بالجد هم کار گروه علمی حضرت نرجس خاتون (علیها الصّلوة و السّلام) جای تقدیر دارد و اگر تشکّر نکنیم، اجحاف کردیم. حضرت ثامن‌الحجج (علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «مَنْ‏ لَمْ‏ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَلَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏» [۱] . لذا دراین‌جا از این گروه و در  رأس آن‌ها فرزند عزیزم که بحمدلله هم فهیم، عالم و کوشااست و هم حافظ کلّ قرآن است، جناب حجّت الاسلام و المسلمین حاج آقای هادیان که بحمدلله علقه‌ی عجیبی هم به این مباحث دارند، تشکّر کنم. انصافاً کار ایشان و گروه علمی‌شان قابل تقدیر و تشکّر است.

امّا راز بندگی به عمل است، راز بندگی به دانستن و خواندن مطلب نیست. دانستن باید عاملی برای عمل شود. یکی از مکرها و خدعه‌های قوّه‌ی تفکّر این است که تو می‌دانی و بدین ترتیب سبب می‌شود که انسان، به همین بسنده کند.

عکس‌العمل آیت‌الله شاه‌آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بعد از چاپ کتابشان

لذا انسان مؤمن دائم می‌ترسد که نکند این خدعه برای او به وجود بیاید. تازه آن‌هایی هم که می‌دانستند و می‌دانند، هر چه افزوده می‌شود، می‌گویند: از جای دیگری کسب کردم که همین است و بعد هم بیان می‌کنند: وای بر ما که اگر اهل عمل نباشیم، خطرش بیشتر است.

آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، به مباحث رشحات و شذرات، در زمان حیات خودشان، برای این که همان که هست بماند، اجازه‌ی تنظیم دادند و نگاه کردند و چاپ اوّلیّه شد. مرحوم أبوی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: یک موقعی خود آقا کتاب را در دست گرفتند و فرمودند: محمّدعلی! (نام مرحوم أبوی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم مانند آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، محمّدعلی بود، ایشان فکر کرده بودند که آقادارند ایشان را خطاب می‌کنند، بعد متوجّه شده بودند که خطاب به نفس خودشان است)گفتی، نوشتی، تبیین شد، تدوین شد، امّا چقدر عمل شد؟!

لذا آقا فرموده بودند: من خودم مجدّد کتاب رابه دید عمل نگاه کردم تا ببینم چقدر از آن را عمل کردم. به این کتاب رشحات البحارنگاه کردم تا ببینم من چقدر اهل عمل به آن در باب ولایت، توحید و ... بودم.

لذا یک بار با این نگاه به کتابی که خودشان تبیین و تدوین کرده بودند، نگاه کردند و آن را خواندند. خیلی عجیب است.

شکارعمل!

اگر انسان، غفلت کند، خدعه‌ی بزرگ تفکّر همین است که او را می‌برد. نمی‌دانیم چه خبر است و عالم، چه عالمی است. خدعه‌های این ملعون چه چیزهایی است؟! أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ السَّمِیعِ‏الْعَلِیمِ‏ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ ‏. هر بار به روشی خدعه می‌زند. اعوذ،پناه بردن است، هر کس از پناهگاه، بیرون آمد، سریع او را شکار می‌کند.

یکی از شکارها، همین شکار دانستن، امّا عمل نکردن است.

اولیاء خدا در مطالب عرفان بیان فرمودند: شیطان، شکار برتری دارد که آن، شکار عمل است که تصوّر کند اهل عمل است. امّا اولیاء خدا هر چیزی را تا به دست می‌آورند، بلافاصله می‌گفتند: «وَما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏» [۲] .

خوب است که ما هم اینکار را انجام بدهیم [۳] . هر مطلبی که خوب بود و عندالله پسندیده شد که  نشانه‌ی آن، این است: وقتی انسان به روایات شریفه، اولیاء خدا و کتاب الله عرضه کند، ببیند همین است، انجام بدهد. مثل همین مطلب که بعد از به دست آوردن فضیلتی، بلافاصله بگویید: «وَ ماتَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏» [۴] . هیچ توفیقی ندارم، مگر از خدا و ما از خودمان، هیچ چیزی نداریم. توفیق ازخداست.

تذکارو القای یک مطلب، انسان را به حقیقت آن می‌رساند

اگر انسان، این را واقعاً به خودش تذکار دهد، یکی از خصایص این است: هر چه انسان به خودش تذکار دهد، اثر می‌گذارد. روایتش را هم بیان کردیم که فرمودند: اگر به کاری عادت ندارید، خودتان را به آن بزنید، آرام آرام در شما به وجود می‌آید. بیان هم کردم که این، نفاق نیست. نفاق، یعنی آنچه که انسان در دلش دوست ندارد. امّا شما دوست دارید، می‌گویند: خودتان را به آن کار بزنید تا در شما نهادینه شود.

مدام بگوییم، همین تذکار، اثر دارد. خود تذکار، انسان را رشد می‌دهد، مدام انسان بگوید: «وَ ماتَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»، از خودم نیست، همه، از خداست. این، اثر می‌گذارد. اصلاً عالم، عالم اثر و مؤثّر است.

در مثال مناقشه نیست، می‌گویند: مثلاً اگر کسی از صبح مدام بگوید: امروز برای من مشکل به وجود می‌آید، اتّفاقاً برای او مشکل به وجود می‌آید. چون از اوّل صبح، مدام این را به ذهنش القا کرد.

اگر انسان مدام با خودش بگوید: من هیچ ندارم، همه از خداست، «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»، اوّل، باور وجودی‌اش درست می‌شود و دیگر احساس غرور، تکبّر و انانیّت نمی‌کند و آرام آرام به واقعیّت مطلب که همه چیز از ناحیه‌ی خداست و توفیقی نیست، مگر از خدا، پیمی‌برد.

اوّل فقط دارد به زبان جاری می‌کند تا مغرور و متکبّر نشود و شاید درون دلش بگوید: به هر حال ما هم کاری کردیم، امّا مدام می‌گوییم تا خودمان را نگیریم و گرفتار نفس نشویم، امّا آرامآرام می‌فهمد که راستی راستی توفیق از ناحیه‌ی خداست. لذا خصوصیّت ثانوی و حقیقی تذکار دادن این مطلب، این است که به حقیقت می‌فهمد هیچ توفیقی مگر از خدا نیست وبه این مطلب می‌رسد.

چرادر نماز امام زمان، صد مرتبه «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» می‌گوییم؟

لذا اثر تلقین، فقط این نیست که انسان یک چیزی را به خودش القا کند، امّا در آن، حقیقت نباشد. در معارف(در موارد دیگر یحتمل این‌گونه نیست که حالا توضیح خواهم داد)، هر چه به خودت القاکنی و تبیین کنی، این باور وجودی درست می‌شود. اتّفاقاً نه از این باب که چون خودت گفتی، این باور، ساخته‌ی ذهن توست؛ بلکه این، به یک حقیقت تبدیل می‌شود. یعنی درمعارف، بعد از تلقین، پرده برداشته می‌شود و آن حقیقت را به شما نشان می‌دهند.

لذا می‌دانید چرا درنماز آقا جان، تبیین می‌شود که صد مرتبه بگویید: ایّاک نعبد و ایّاک نستعین؟ درتفسیر سوره‌ی حمد، در سال ۸۰ یا ۸۱ هم بیان کردم که به قول اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأن، هر ایّاک نعبد و ایّاک نستعین، باید با ایّاک نعبد و ایّاک نستعین بار قبلی متفاوت باشد. بعد هم چون صد، اکمل است [۵] ،  این ایّاک نعبد و ایّاک نستعین را باید صد مرتبه بگوییم.

گاهی انسان همین‌طور تندتند این «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»ها را می‌گوید و متوجّه هم نمی‌شود که صد تاشد یا نه، می‌گوید: إن‌شاءالله گفتم. نه خودش می‌فهمد چه می‌گوید و نه ملائکه متوجّه می‌شوند. به هر حال ملائکه هم باید بفهمند تو چه می‌گویی تا ببرند و به آقا تقدیم کنند و بگویند: این برای تو نماز خوانده است. به قول یکی از اولیاء خدا، اگرانسان فقط بنشیند و نگاه کند، بهتر از این است که این‌طور تند تند بگوید و خودش هم نفهمد چه خوانده است.

امّا تبیین این صد مرتبه«ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»، اثر معنوی را در وجود انسان می‌گذارد. لذا این تکرار و تذکار، اوّل از همه، فکر و بعد روح و وجود او را تسخیر می‌کند و بعد از آن، ازحقیقت «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» برای او پرده‌برداری می‌کند، ولو این حقیقت برای هر کسی نسبی معلوم شود. به هر حال ظرف وجودی انسان‌ها متفاوت است. ظرف وجودی من که هیچ هستم، با مؤمنین و آن‌ها هم با ابرار و اولیاء خدا و آن‌ها هم با تالی‌تلوان معصوم فرق می‌کند. امّا به هر حال به حد ظرف وجودی طرف، پرده برای او بالا می‌رود و می‌فهمد.

مثلاً انسان با تبیین «افوضامری الی الله إن‌الله بصیر بالعباد»، آرام آرام تفویض امر می‌کند و می‌فهمد این سپردن امور به خدا یعنی چه و باورش می‌شود. یا وقتی مدام می‌گوید: «وَ ماتَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»، این را می‌فهمد و آن موقع دیگر متوجّه می‌شود این شعار نیست و بالجد اگر حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام، یک لحظه، توفیق ندهد، انسان هیچ چیزی را به یاد نمی‌آورد، نمی‌تواند هیچ چیزی یاد بگیرد و یا یاد بدهد. لذاهمه از اوست و انسان، با بیان «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏» ، این را می‌فهمد. البته در ابتدا شاید به این دلیل باشد که مغرور نشویم وتکبّر نکنیم، امّا بعدها به حقیقت «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏» می‌رسد.

راه نجات و ذکری برای خدعه‌ی فکری کسی شدن

اتّفاقاً یکی از درمان‌های خدعه‌ی تفکّر، همین است که به آنچه نسخه‌ی اولیاء است، همان‌گونه که نسخه است، عمل کند. شاید در ابتدا هیچ چیزی متوجّه نشود، امّا اتّفاقاً به مرور به او می‌فهمانند و این خصوصیّتش است.

لذا انسان اوّل تسلیم می‌شود و بعد ایمان می‌آورد. در آن ایمان، وقتی به نسخه عمل کرد، حقایق برایش آشکار می‌شود.

من از زبان مبارک علّامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیدم که فرمودند: آیت‌الله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند: آقا سیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّهمقامه الشّریف) با این که مکلّا بود و از آخرین دوره از شاگردان آیت‌الله قاضی بود، امّا رشد کرد و بالا رفت، حتّی از من هم بالاتر رفت. منتها این که آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: بعد ایشان، من باشم، دلیل خاصّ دیگری داشت و برای این بود که برخی به اشتباه نیافتند. امّا آقا سیّد هاشم حدّاد(اعلیاللّه مقامه الشّریف) بسیار بالا رفت. دلیلش هم این بود که آنچه آقا بیان می‌فرمودند، به صورت کامل انجام می‌دادند و به نسخه‌ی ایشان عمل می‌کردند.

بعد آیت‌الله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: گاهی ما می‌گفتیم: به هر حال ما مجتهدیم و باید مطالب را بفهمیم و بعد عمل کنیم و ... .

لذا این که فرمودند: «العلم هو الحجاب الاکبر»، همین است. سواد جلو می‌آید و حجاب می‌شود. البته شاید ایشان این‌گونه نبودند، امّا این مطلب را بیان می‌کنند تا تذکار دهند. امّا قائلبه این بودند که آقا سیّد هاشم حدّاد (اعلی اللّه مقامه الشّریف) نسخه را مو به موعمل می‌کرد.

این، مطلب عجیبی است که آیت‌الله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمایند: آقا سیّد هاشم حدّاد (اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن‌قدر عمل می‌کرد، عمل می‌کرد، عمل می‌کرد، تا آرام آرام پرده‌ها کنار می‌رفت.‌ لذا اوّل باید تسلیم شد و بعد ایمان می‌آید. این نکته‌ی بسیار مهمّی است.

لذا یکی از مکرها و خدعه‌های تفکّر این است که گاهی می‌آید و می‌گوید: تو دیگر کسی شدی، خودت متخلّق هستی، دربحث اخلاق شرکت می‌کنی و با دیگران فرق می‌کنی. یک عدّه الآن در فضای مجازی به گناه و ... گرفتار هستند؛ چون الان این‌قدر فحشا زیاد شده که مستقیم در خانه‌هاآمده و به ماهواره و ... هم نیاز نیست. امّا تو در این شلوغ بازار و هیاهوهای دنیا، بحمدلله و المنّه، اهل اخلاق هستی. این، همان خدعه‌ی فکری است.

راه نجات و نسخه‌ی ذکریّه از این خدعه همین است که انسان مدام بگوید: «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّبِاللَّه‏». هیچ توفیقی نیست مگر این که خدا مرحمت کرده است (إلّا، إلّای حصریّهاست). من کجا هستم؟!

نشاندادن معنای «آنی و کمتر از آنی به خودمان وامگذار» به شیخ بهاء

سلطان‌العارفین، سلطان‌آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن شیخ‌العجائب - که هم شعر می‌گفتند، هم کشکول داشتند و هم از همه‌ی علوم اطّلاع داشتند و خودشان فرمودند: همه را از قرآن گرفتم - می‌گفتند: من یک بار گفتم:خدایا! این که می‌گویند: یک لحظه انسان به خود رها شود، یعنی چه؟

ایشان در آن زمان یک مثنوی طولانی می‌گفتند و معمولاً هم بعد از نماز صبح و در هنگام طلوع آفتاب، می‌گفتند و در شب‌ها این کار را انجام نمی‌دادند. می‌گفتند: بعد از آن حرف، هر چه کردم نشد این مثنوی را ادامه دهم. آنچه را از قبل گفته بودم، از اوّل گفتم تا ذهنم باز شود و سلسله در دستم بیاید و بتوانم ادامه را بگویم. تا به بیت آخر می‌رسیدم، می‌ماندم. در همین حال و هوا بودم، احساس کردم منادی (احساسم این بود، حالا نمی‌دانم از درونقلب بود یا از بیرون بود و ...) می‌گوید: این آنی و کمتر از آنی، یعنی همین.

ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: یکی از اذکار دائمی شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و شاید یکی از رموز موفّقیّت ایشان این بوده که می‌فرمودند: «وَما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏». بعد هم می‌فرمودند: حداقل، این است که روزی صدمرتبه گفته شود؛ چون صد، اکمل است، شاید آن‌ها برای خودشان، عدد اکبر ابجد را همداشتند - حالا ما هم این مطلب را بیان کردیم، آخرالزّمان باید همه‌ی مطالب افشاشود -

این‌ها همه برای این است که انسان از این خدعه‌ی تفکّر در امان باشد. وقتی در امان شد، حالا راه را برای اوباز می‌کنند و بیشتر نشان می‌دهند. جالب این است که حقیقت مطلب را هم به او نشان می‌دهند که حالا که گفتی: «وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»، راستی راستی این‌طوراست، نه این که اوّل شعاری گفته که غرور نگیرد، بلکه بالجد به تو نشان می‌دهند که اگر او نمی‌خواست، تو هیچ چیزی نمی‌شدی و هیچ توفیقی پیدا نمی‌کردی.

شاخصه‌ی موحّد بودن چیست؟

اصلاً می‌دانید شاخصه‌ی موحّدین چیست؟ همان‌طور که می‌دانید، می‌گویند: آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و خیلی از عرفای دیگر، از موحّدین هستند و در توحید غرق شدند. حالا اگرما هم بخواهیم بدانیم موحّد شدیم، شاخصه‌ی آن چیست؟

اتّفاقاً شاخصه‌ی توحیداین است که انسان به آن‌جا برسد (واقعاً باید برسد، یعنی از بس بگوید که برسد) که بداند بالجد هیچ چیزی نیست، إلا الله تبارک و تعالی.

یک موقع انسان، شعاری می‌گوید:«وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»، امّا ته دلش می‌گوید: به هر حال ما هم کاری کردیم. امّا شاخصه‌ی توحید این است که انسان به آن‌جا برسد که باور کند همه چیز ازاوست. اگر این که بداند همه چیز از خداست و خودش هیچ‌کاره است، باور وجودی او شد، غوغا می‌شود و موحّد خواهد بود.

یکی از مواردی که دعا می‌کنند:«لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً»، همین است. البته یکی از مطالب آن هم این است که نعوذبالله در گناه غرق نشود. چون گاهی انسان می‌بیند کسی که از اسم گناه هم بدش می‌آید، نعوذبالله غرق در گناه شده است. لذا این مطلب را هم در برمی‌گیرد و این، نهایتش هست، امّا اصلاً معنی اوّلیّه‌ی آن، این است که من بدانم هیچ چیزی نیست، إلّا از ناحیه‌ی خداوند تبارک و تعالی. وقتی انسان به این مطلب برسد، دیگر موحّد است.

موحّد این نیست که مثلاً نعوذبالله بداند ذات خدا چیست، ما اسماء و صفات خدا را هم نمی‌دانیم و تازه این اسماء و صفات خدا نازله است و تجلّی‌گاه آن‌ها هم معصوم است. بعد باید از معصوم هم نازله شود و سطحش پایین‌تر بیاید و دراولیاء خدا و ... قرار بگیرد. ما که این‌گونه نیستیم، امّا اگر کسی بفهمد که همه چیز اوست، خودش موحّد می‌شود.

نمازی که نعره‌ شیطان را درمی‌آورد و نمازی که شیطان، کاری به آن ندارد!

به نظر می‌رسد بدترین چیزی که شیطان از آن، ضربه می‌خورد، این است که کسی دائم این‌ها را از خدا بداند وباز هم به نظر می‌رسد مبارزه‌ی اصلی شیطان هم همین است که اوّل این را از انسان بگیرد. وقتی این را گرفت، دیگر مهم نیست که بخواهد نماز بخواند، روزه بگیرد و .... در ابتدا می‌گوید: عیبی ندارد نماز بخوانی و روزه بگیری و ...، امّا اگر بتواندآرام آرام انسان را از نماز و روزه هم کنار می‌کشاند. اگر هم نتواند می‌گوید: من که کار خودم را کردم، من می‌خواستم این، موحّد نشود. آن کسی که موحّد می‌شود، تامی‌گوید: الله اکبر، دیگر بدنش می‌لرزد و انقطاع از خلق و اتصّال به ربّ پیدا می‌کند.

لذا می‌گوید: وقتی نماز سیّدالسّاجدین، زین‌العابدین(علیه الصّلوة و السّلام) را نگاه می‌کردم، می‌دیدم که تا الله اکبر می‌گویند، دیگر اصلاً این زین‌العابدین(علیه الصّلوة و السّلام)، آن زین‌العابدین(علیه الصّلوة و السّلام) نبود، حتّی صورتشان طور دیگری می‌شد. وضعشان تغییر می‌کرد. لحن سخنشان تغییر کرد. قبل از آن طور دیگری حرف می‌زدند. امّا الآن طوری الله اکبر وبسم الله ... می‌گویند کأنّ می‌خواهند جان دهند.

این نماز است که کمر شیطان را می‌شکاند، نعره‌ی شیطان را درمی‌آورد و سبب اظهار عجز او می‌شود و إلّاوقتی بعضی‌ها نماز می‌خوانند، شیطان می‌گوید: بخوان، بخوان. البته اگر بتواند نماز آن‌ها را هم می‌گیرد، امّا وقتی می‌بیند نمی‌تواند، این طرف عادت کرده، دلش هم به همین نماز خوش است و اگر بخواهد این نماز را هم از او بگیرد، یک موقع بیدار می‌شود،لذا کاری به نمازش ندارد و می‌گوید: بخوان.

لذا این هم نکته است کهگاهی شیطان، نماز طرف را از او نمی‌گیرد تا بیدار نشود و به همان مشغول باشد.

امّا کسی که می‌داند و اعتقاددارد که همه چیز از خداست، هنگام نماز بدنش می‌لرزد و ... .

من قبلاً هم بیان کردم وبه این اعتقاد دارم و رسیدم که آیت‌الله العظمی بهجت، آن بهجت‌القلوب در نماز گریه نمی‌کردند. بلکه جلوگیری می‌کردند که گریه نکنند، خودشان را کنترل می‌کردند که گریه نکنند و إلّا اگر می‌خواستند اختیار از دست دهند که نمی‌توانستند نماز بخوانند.

توفیق اعمال را از خود دانستن، شرک علن و عظیم است!

موحّد یعنی این که بداندهمه چیز از خداست و شیطان هم اوّل می‌خواهد این را بگیرد که تو بگو: به هر حال منهم هستم. لذا بعضی از اولیاء می‌گویند: این، شرک خفی نیست، بلکه شرک خفی را ردکرده است.

پس شاید اگر انسان، ولوبه لحظه‌ای حتّی ته دلش بگوید: به هر حال ما هم اثری داشتیم و اگر در این مطلب، عبادت و ... همّت خودم نبود، انجام نمی‌شد و به هر حال ما هم قدمی برداشتیم و یک آمادگی ایجاد گردیم؛ خودش شرک است و شرک خفی هم نیست. بلکه شرک علن است.

شرک خفی را مانند راهرفتن مورچه‌ای در تاریکی می‌گویند. امّا این که ته دلش توفیق را از خودش ببیند وبگوید: به هر حال من هم این لیاقت را داشتم و کاری کردم که پروردگار عالم این عنایت را کرده و زمینه‌ای داشتم که عامل شده، شرک علن و یا شرک عظیم است - اگراعظم نباشد - تمام مکر و خدعه‌ی فکر که راجع به آن صحبت می‌کنیم، همین است که بگوید: به هر حال تو یک چیزی دارد و از خودت هم بوده است.

امّا انسان باید بگوید: هیچ ندارم. البته این را هم باید جدّی بگوید، بعضی‌ها می‌گویند: هیچی ندارم، یعنیاین که چیزی دارم! وای که چقدر این ابلیس و شیطان لعین و رجیم و مجرّب، موذی است.

ماطفل راهیم و باید تا آخر عمر دستمان را رها نکنیم و در پناهگاه بمانیم

لذا اولیاء خدا در اینزمینه، دو مطلب را بیان کردند (این‌ها مباحث رشحاتی است که برای دوستان بیانکردم):

۱.        انسان باید به حقیقت همیشه اعوذبالله بگوید و در پناهگاه باشد.

اگر یک لحظه سر را از پناهگاه بیرون بیاوری تا ببینی چه خبر است، شیطان تو راشکار می‌کند؛ چون شکارچی، خوب، ماهر و مجرّبی است. مگر من و شما چقدر عمر کردیم؟ ۵۰ سال، ۶۰ سال؟ ۱۵ سال را که بچّه بودیم، در بقیّه عمر هم که روزی، ۸-۹ ساعت می‌خوابیم، ساعاتی را غذا می‌خوریم و ...، چقدر هوشیار بودیم؟! چقدر لحظاتی از عمرمان بوده که واقعاً به خودمان فکر کردیم که من چه کردم؟!

لذا اگر از پناهگاه، بیرون بیاییم، بلافاصله این شکارچی عجیب ما را می‌گیرد و می‌زند.

۲.     پناهگاه حقیقی، معصومین هستند. لذا باید به معصومین و بعداز آن‌ها هم به تالی‌تلوان معصوم و اولیاء خدا اتّصال داشت و دست را از دست آن‌ها جدانکرد.

لذا به قول اولیاء خدا تا آخر عمر، با این که محاسنت سفید و کمرت خم شد، عمرت،نود یا صد سال شد و در حال رکوع راه می‌روی، آن موقع هم بگو من طفل هستم و دستت رااز دست ولیّ خدا بیرون نیاور.

دیدید بچّه‌ها در ابتدا خوب راه نمی‌روند، بعد از مدّتی به خوبی راه می‌روند، امّا بعد که پیر شدند باز هم راه رفتن برایش سخت است؟ این می‌خواهد به ما یاد بدهد که در آخر هم به همان طفولیّت برمی‌گردی، پس تو طفل راه هستی، مدّعی نباش که من نوجوان و جوان شدم. بگو: من همیشه طفل هستم و دستت را از دست ولیّ خدا بیرون نکش.

این خدعه‌ی فکری است که انسان تصوّر کند من هم تاتی تاتی می‌توانم راه بروم. فرمودند: اگر کسی این‌گونه تصوّر کند، دستش را رها می‌کند و خودش می‌رود و گم می‌شود، این «ضللت عن دینی» همین است.

یکی از اولیاء خدا می‌فرمود: دیدید بچّه‌ها گم می‌شوند، در ابتدا که تازه راه افتاده، ذوق دارد که خودش به تنهایی راه برود و فکر می‌کند که پدر و مادر همیشه درکنار او هستند، امّا یک‌باره سرش را برمی‌گرداند و می‌بیند که پدر و مادرش نیستند. یک لحظه دستش را در این شلوغ بازار خارج کرد، تمام شد.

فرمود: ما هم این‌طور هستیم، یک لحظه دستمان را از دست ولیّ خدا خارج می‌کنیم و گم می‌شویم. منتها بچّه‌ها خصوصیّت خوبی دارند و یک مقدار که راه می‌روند، برمی‌گردند و به عقب نگاه می‌کنند. ولی ما برنمی‌گردیم. یک موقعی به خودمان می‌آییم و می‌فهمیم که راستی راستی گم شدیم که دیگر عمرمان تمام شده و هیچ خبری نیست.  

فکر می‌کردیم راه را بلد هستیم، دستمان را رها کردیم و گفتیم: من دیگر خودم بلد هستم، بچّه‌ها گاهی عقب برمی‌گردند و تا می‌بینند پدر و مادرشان نیست، گریه می‌کنند.ما هم طفلیم، امّا تفاوتمان با آن‌ها این هست که ما به عقب برنمی‌گردیم، فکر می‌کنیم بلد راه هستیم، لذا می‌رویم و زمانی که مرگ می‌رسد تازه می‌فهمیم گم شدیم. «ضللت عن دینی»، گمراه شدم. اگر این‌طور شود، خیلی درد است.

شماتت نکنیم که دامن خودمان را نگیرد

«وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّه‏»، لذا به خدا توکّل کن و بدان همه چیز از اوست. نکند یک لحظه به خودمان اجازه دهیم و فکرکنیم از خودمان است.

اولیاء خدا می‌گویند: درست است که شما که طلبه، دانشجو و ... هستید، باید با پلیدی‌ها، پلشتی‌ها، زشتی‌ها، فسق، فجور وفحشاء مبارزه کنید - تا کسانی که می‌گفتند: ما می‌خواهیم عزّت را به پاسپورت‌هابرگردانیم، به سفارت‌خانه کشوری نروند و این‌گونه برای جامعه ذلّت به بار نیاورند. یحتمل خودشان هم فحشا و فساد را می‌خواهند که این‌گونه عمل می‌کنند. من بارها بیانکردم و در شب ۲۲ بهمن هم گفتم که یکی از شاخصه‌های فتنه‌ی بعدی، بحث اقتصادی است که این‌قدر فشار می‌اورند تا مردم زده شوند. امام‌المسلمین هم در سخنان امروز خود بیان فرمودند - و وقتی بدحجابی و ... را می‌بینید، امر به معروف ونهی از منکرکنید، امّا بلافاصله بگویید: خدایا! نمی‌دانم شاید این عاقبت به خیر شود، من بیچاره و گرفتار شوم. خدایا! من را به خودم وامگذار. خدایا! اگر امکان دارد او راهم عاقبت به خیر کن. امّا من نمی‌خواهم طعنه بزنم و شماتت کنم که بعد خودم گرفتارشوم و یا در نسلم جنین مطلبی به وجود بیاید. خدایا! من نمی‌خواهم شماتت کنم.خدایا! چون نهی از منکر به عنوان یک واجب الهی است و تو این‌گونه فرمودی، من دارم انجام می‌دهم، امّا می‌ترسم نکند من عاقبت به خیر نشوم - این یک نسخه‌ی فردی است، سعی کنید این را حتماً در وجود خودتان عملیّاتی کنید -

بنده خدایی - اسم نمی‌برم - در اوّل نهضت امام خیلی خدمات کرد، امّا در همان زمان (نه بعد از انقلاب) بدبخت و بیچاره شد. امّاطیّب عاقبت‌به‌خیر شد. با این که هیچ کس هم فکر نمی‌کرد، او این‌طور شد و این عاقبت‌به‌خیر!

همین شعبان بی‌مخ اوّل با آیت‌الله کاشانی بود و حتّی یکی از محافظین ایشان شده بود، امّا ببینید بعد کارش به کجا کشید. مرحوم أبوی می‌فرمودند: من یادم نمی‌رود یک جا داشتیم داخل می‌رفتیم و شلوغ بود و جزآقایان علماء کسی را راه نمی‌دادند، بعد آیت‌الله کاشانی گفتند: شعبان باید بیاید، شعبان از ماست. حالا ببینید «این شعبان از ماست»، به کجا کشید!

نمی‌دانیم چه خواهد شد، به حالمان غرّه نرویم. دائم باید به خدا پناه ببریم، این که می‌گویم از پناهگاه خارج نشویم، برای همین خطراست. این که می‌گویند: دنیا الدنیّه، همین است، نامرد است، یک‌باره ما را زمین می‌زند.اگر از پناهگاه بیرون آمدی، یک‌باره شکار می شوی. لذا نباید شماتت کنیم، بگوییم:خدایا! نکند من هم عاقبت به‌خیر نشوم.

چراما از خدا درخواست می‌کنیم که حافظ ولیّ خود باشد؟

فقط و فقط باید اتّصال داشته باشیم، آن هم اتّصال دائمی. چرا اصرار داریم و می‌گوییم: هر ساعت یک دعای سلامتی بخوانیم؟ چوناین، عامل اتّصال می‌شود. یعنی می‌خواهیم بگوییم: آقا جان! اگر عنایت نکنی و ما رارها کنی، ما بدبخت هستیم، خودمان داریم اقرار می‌کنیم که بدبختیم.

آن‌وقت خیلی بد است که انسان تا یک جایی برود و بعد سقوط کند که بیچاره می‌شود. کسانی که می‌خواهند به قله‌ای صعود کنند، می‌دانند که در مقابلش سقوط است. اگر یک لحظه غفلت کند، سقوط می‌کند و موجب مرگ و از بینرفتن او می‌شود.

صعود کردن، تجهیزات می‌خواهد. بالاترین تجهیزات برای صعود، همین پناه بردن و اتّصال به آقا جان، حضرت حجّت (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است.

اللّهُمَّ کُنْلِوَلِیِّکَ   الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ المهدی صَلَواتُکَعَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ ، خدا که خودش می‌توانداز ولیّ‌اش حفاظت کند، امّا چرا ما این را از خدادرخواست می‌کنیم؟ یک دلیل این استکه خدا! چون من دوستش دارم، از تو درخواست می‌کنم محافظش باش و إلّا خدا خودش می‌توانداز ولیّ‌اش محافظت کند.

اتّفاقاً با این دعا یک نوع اعلان حبّ به حضرتاست. یعنی به آقا می‌گویی: من شما را دوست دارم، ببین از خدا برای شما درخواست می‌کنم.

گاهی دیدید کسی دارد از خانه بیرون می‌رود، می‌گویی:داری می‌روی به سلامت، مراقب خودت باش. معلوم است هر کسی مواظب خودش هست، حالانیاز بود که من و تو بگوییم: مواظب خودت باش؟ یعنی می‌خواهیم بگوییم: حواسمان به تو هست و دوستت داریم.

اللّهُمَّ ، یعن یخدایا! یا الله!  کُنْ لِوَلِیِّکَ   الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ المهدی صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ ، در این ساعت و هرساعتی،   وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً ، ولیّ،نگه‌دار، پیشوا، یاور، راهنما و هدایت‌کننده‌ی او - که صلوات بر او و پدرانش باد -باش.

حالا آیا از من مذنب می‌خواهد که بگویم که خدایاور او باشد؟! یک موقعی دیدید پدری فرزند کوچکش را به فرزند بزرگش می‌سپارد و می‌گوید: مراقب او باش. خوب او از این باب که بزرگترش می‌سپارد، می‌گوید، امّا ما چه می‌گوییم که خدایا! محافظ، ولیّ، حافظ و ناصر او باش؟!

ما می‌خواهیم بگوییم خدایا این‌قدر دوستش داریم، می‌دانیم هم عمل نکردیم، امّا به خودش قسم دوستش داریم.

شاید یک معنی دیگر هم دارد: خدایا! اعمال مااو را اذیّت کرده، محافظتش کن. ما به جای این که یارش باشیم، برایش خار شدیم، تویارش باش.

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ   الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ المهدی صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ ، جوان‌ها بدانید آقا خیلی خوشش می‌آید که شمااین‌طور با او حرف بزنید. من نباید بخوانم، شما باید بخوانید. دوست دارید شمابخوانید.

آقا را مانند آن زمانی صدا بزنید که زانویتان را بغل گرفتید، از همه خسته شدید و دلتان می‌خواهد یکی بیاید و با شما حرف بزند وبرای او درددل کنید و او هم سنگ صبورتان باشد.

اصلاً فکر کنید کسی نیست، در خودتان بروید. بهخصوص در این روزها شما هم حال و هوای آقا را داشته باشید و در خودتان باشید. آقادارد برای چیز دیگری گریه می‌کند، امّا شما هم برای غم خودتان گریه کنید.

آقا این شب‌ها دارد برای پهلوی شکسته مادرگریه می‌کند. آقا دارد می‌بیند مادر درد می‌کشد، ناله می‌کند. آقا این شب‌ها داردبرای صورت نیلی شده‌ی مادر گریه می‌کند. آقا دارد یک نگاه به پهلو می‌کند، یک نگاهبه میخ در ...

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ   الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ المهدی صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاًوَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وتُمَتِّعَهُ طَویلاً.


پی نوشت:

[۱] . عیون أخبار الرضا علیه السلام،ج‏۲، ص: ۲۴.

[۲] . هود/ ۸۸.

[۳] . مانند مطلبی که در جلسه‌یفاطمیّه، راجع به نماز شکر ولایت و حبّ بیان کردم که یکی از جوانان پرسیدند: آیاما هم انجام دهیم؟ گفتم: بله، وقتی بیان می‌شود، یعنی بخوانیم.

[۴] . هود/ ۸۸.

[۵] . بد نیست این را هم بدانید که چهل، کمال است، امّا صد، اکمل است. لذا اگر برایاذکاری اجازه گرفتید و می‌خواستید چهله بگیرید، بدانید که صده گرفتن، اکمل است.

البته این مطالب حتماً باید با اجازه باشد. مطالبی که در کتاب‌ها نوشته شده ومثلاً اذکاری را برای چهله گرفتن مطرح کردند، بدون اجازه و اذن، انجام ندهید.

ذکری که عام‌المنفعه است و بهترین ذکر است و هر کس می‌تواند به هر تعدادی کهمی‌خواهد بگوید، فقط ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد (صلوات اللّه و سلامهعلیهم اجمعین) است. بقیّه ذکرهااذن می‌خواهد.

ذکر یونسیّه اذن می‌خواهد. شاید بگویید: مگر بد است که اذن می‌خواهد؟ می‌گوییم:خیر، امّا عدد دارد، برای بعضی‌ها عدد صغیره یا عدد وسطی و یا عدد کبیره می‌گویند.و یا این که به عدد ابجدیّه، یا به عدد حقیقت الحروف و یا به عدد وسطی الحروف می‌گویند.این‌ها مطالبی است که عرفا بر روی آن‌ها کار کردند و با اتّصال و ... می‌دانند.  لذا ذکر را همین‌طوری بدون اذن نگویید.

منبع:مهر
گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: