فاطمه(س) نوزاد کوچکش را به سینه فشرد، بر گونههاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آنگاه به پدر بزرگوارش داد. پیامبر(ص) فرزند دلبند زهراى عزیزش را در آغوش کشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشک ریختن کرد. فاطمه(س) ناگهان متوجه این صحنه شدند، در حالى که شدیداً ناراحت بودند، از علت ناراحتی پیامبر(ص) پرسیدند.
رسول خدا(ص) فرمودند که گریهام به این علت است که پس از مرگ من و تو، این دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت، در نظرم مجسم شد که او با چه مشکلاتى دردناکى رو برو مىشود و چه مصیبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مىکند.
رسول اکرم(ص) در آن دقایقى که آرام اشک مىریختند و نوه عزیزشان را مىبوسیدند، گاهى نیز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى که بعدها رسالتى بزرگ را عهدهدار مىشد، مىنگریستند و خطاب به فاطمه(س) فرمودند که اى پاره تن و روشنى چشمانم، فاطمه جان، هر کسى که بر زینب و مصایب او بگرید، ثواب گریستن کسى را به او مىدهند که بر دو برادر او حسن و حسین(ع) گریه کند.
بهمناسبت سالروز فرخنده ولادت حضرت رینب(سلام الله علیها) تعدادی از اشعار در وصف ایشان منتشر میشود:
میلاد حسنی
ای قبلهگاه حور و ملک گاهوارهات
میجنبد آسمان و زمین با اشارهات
ای درّ آبدار یدالله تا ابد
برپاست در دیار نجف یادوارهات
این بیت را به فاطمه تقدیم میکنم
بانو مبارک است نزول دوبارهات
زینب تو کیستی که به دیوان شاعران
پیدا نمیشود مثل و استعارهات
خاتون کنیزهای شما برگزیدهاند
شد همسر خلیل خداوند سارهات
حق میدهم اگر که بیفتد کلاه عرش
با زل زدن به شان رفیع منارهات
دریای بیکران بخدا چشم آفتاب
یکبار هم ندیده به خوابش کنارهات
دین خطبهای برای بقا خواست، باز نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخارهات
رضا تاجیک
ماه یکتایى و بیهمتا به دنیا آمدی
هم ردیف نور اعطینا به دنیا آمدی
مثل حیدر عالی اعلی به دنیا آمدی
تو شبیه حضرت زهرا به دنیا آمدی
روز میلاد تو در تقویم روز باور است
روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است
آمدی و می رسد بانگ مبارک بادها
بی معلم میشوی فرزانه استادها
ای علمدار حقیقت بانی فریادها
ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها
هرچه دارد کربلا در اختیار جبر توست
پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست
آمدی تا که بگویی قصه پرواز را
تا کجاها بردهای این شور انسانساز را
ای رسول عشق میبینم ز تو اعجاز را
زنده کردی نهضت هفتاد دو سرباز را
شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
آمدی تا انتهای جاده عشق و جنون
هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون
گامهایت در مسیر آیه و السابقون
خواهر صبر و کرم ای دختر و الراکعون
آمدی در دفتر دلدادگان یکتا شوی
آمدی اسطوره میدان عاشورا شوی
ای درخت استوار ای اسوه شب زندهدار
شد ردیف شرح تو در هر قصیده «اقتدار»
با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار
«آمدی مستانهتر صف میگشاید ذوالفقار»
دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد
مادری کردی برایش حضرت بنت اسد
حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است
چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است
نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است
لافتی الا علی لا عشق الا زینب است
باز هم رو سوی بانوی وفا آوردهام
شصت و نه دفعه به لب نام تو را آوردهام
واژه ایثار را باید به پای تو نوشت
در مقام صبر هم باید برای تو نوشت
شاه را مشتاق و بیتاب دعای تو نوشت
بعد او کرببلا را کربلای تو نوشت
جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر
عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر
حضرت ام الحیا، اخت الحسن، بنت الامیر
ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر
از میان محملت نور خدا تابیده است
دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است
عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده
مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده
هر که دیده جلوههایت را مسلمانت شده
هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده
چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته
مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته
کاش قابل بودم و از یاورانت میشدم
با نشان زینبیون بینشانت میشدم
با دو جرعه عشق از لب تشنگانت میشدم
از شهیدان دفاع از آستانت میشدم
ما همان سیل خروشانیم در راه بلا
کلنا اصحابک، لبیک بنت المرتضی
محمود ژولیده
اوصاف ذوالجلال دمادم مشخص است
توحید ناب در همه عالم مشخص است
بیت النبی که مرکز اسماء کبریاست
یک یک در آن عشیرۀ خاتم مشخص است
از بعد پنج تن، به خداوندیِ خدا
تفسیر گوی سورۀ مریم مشخص است
در حرفِ صادِ سوره، ببین صبرِ زینبی
سرتاسرِ مصیبت اعظم مشخص است
از یک نگاهِ سِرّیِ خواهر، برادری
تا روز حشر، خیمه و پرچم مشخص است
تا چشم، کار میکند از خانۀ علی
تا نینوا صفوف منظم مشخص است
مژده بده، عقیلۀ آل علی رسید
آئینۀ جمال و جلال علی رسید
حمد و ثنای نور که آسان نمیشود
وصف خدای عشق، بدینسان نمیشود
آن خانه ای که«یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ»در اوست
شرحش به شعر و نظم و به دیوان نمیشود
آنکس که در کتاب خدا مدح میشود
مدحش به غیر آیۀ قرآن نمیشود
آن تربیت شده، سرِ دامان فاطمه
جز با زبان فاطمه اذعان نمیشود
گنجینۀ نهان معارف شد آشکار
ورنه عیان، معارفِ پنهان نمیشود
سلطان عشق، گفت که این خواهر من است
هر دختری که خواهر سلطان نمیشود
دلهای بی قرار به سامان رسیدهاند
تا زینب و حسین ز رضوان رسیدهاند
اینجا نگاه آینه هم، حرف میزند
گفتارِ عاشقانه چه کم، حرف میزند
وقتی شوند عاشق و معشوق روبرو
بوسه، بجای نوحه و دَم حرف میزند
دیدار اول است، ولی مثل آخر است
گویا کسی ز قامت خم حرف میزند
عمق نگاه پاک پیمبر به زینبش
از شعلۀ خیام حرم حرف میزند
فرمود: احترام به این طفل واجب است
دارد نبی ز غصه و غم حرف میزند
آرامش حسین به هم ریخت ناگهان
چشمان خیسِ فاطمه هم حرف میزند
قنداقه چونکه دست بدستِ حسین شد
زینب عجیب، واله و مست حسین شد
کودک، کنار سیبِ بهشتی نفس کشید
یک بوی سیب آمد و آهی سپس کشید
این بوی سیب تا تهِ گودال هم رسید
وقتی تنِ برادرش از خار و خس کشید
نیزه شکسته های تنش را کنار زد
بیرون، تنِ نهان شده را از قفس کشید
رگها بریده بود و گلویش دریده بود
لب را بر آن گلوی عطش دیده بس کشید
پس دست بُرد زیرِ بدن، رو به آسمان
شکرِ خدا نمود و ز دیدار دَست کشید
اوباشِ کوفه بر سرِ بانو که ریختند
نعره ز ناقه آمد و بانگ جرس کشید
با ناقه های تازه نفس، بی جهاز رفت
از کربلا به کوفه و شام و حجاز رفت
امروز تلِّ زینبیه، قبلهگاهِ ماست
یعنی حریم حضرت زینب پناه ماست
آری، حرم چو در خطر افتد،به او قسم
اول، حریم زینبیه قتلگاه ماست
ما راهیان کوی حسینیم و بیدرنگ
هر بقعه ای که در خطر افتاد، راه ماست
آل سعود، مثل زباله است زیر پا
هیئت، زمان حمله به دشمن، سپاه ماست
ما تخت و تاج پادشهان زیر و رو کنیم
شاه نجف، همیشۀ تاریخ شاه ماست
ما اقتدا به پرچم عباس میکنیم
پیوسته در نگاه ولایت نگاه ماست
روزی که بر سلالۀ زهرا فدا شویم
با قهرمان کرب و بلا آشنا شویم
مهدی مقیمی
انتهای تمام جادّهها
باز باید به تو رجوع کنم
کاش خورشید باشم و هر روز
در حریم شما طلوع کنم
شعر خود را اجازهام بده تا
با سلامی به تو شروع کنم
سحر و صبح و ظهر و عصر و شب
السلام علیکِ یا زینب
السلام علیکِ یا همه کار
السلام علیکِ یا همه کس
السلام علیکِ در همه عمر
السلام علیکِ بر تو و بس
السلام علیکِ باز، از نو
السلام علیکِ گفتم و پس
تو جواب سلام را دادی
که به این شکل در دل افتادی
بار دیگر سلام بر نورت
مبدأ عشق، از ولادت توست
مثل زهرا سراسرت خیر است
کرم و لطف و عشق، عادت توست
تو چنان در عبادتی بی بی
که عبادت پیِ عبادت توست
به خداوندیِ خدا سوگند
عشق تو کرده عشق را در بند
از همان ابتدا شدی آرام
تو به اعجاز رنگ و بوی حسین
وسط آن همه بهشتی رو
باز شد چشم تو به سوی حسین
بی گمان اینکه شد برادر تو
آبرو بود و آرزوی حسین
چشمت افتاد بر جمال جمیل
گریۀ تو به خنده شد تبدیل
جنس دلهایتان ز نور خداست
شده وابسته از همان اول
عشقتان عشقِ بی برو برگرد
شد از این دسته از همان اول
دلِ تو گشته با حسین ، یکی
غیر از او رسته از همان اول
از کمال تو خلق حیرانند
در دو عالم عقیلهات خوانند
واژه شیرزن به نام شماست
بس که اسطوره شد دلاوریت
عاشقانهترین وجودی تو
نقطۀ عطفِ عشق، خواهریت
خواهری کردهای برای حسین
شده ثابت به او «برادریت»
با تو تنها نه اینکه خواهر داشت
پدر و مادر و برادر داشت
مثل زهرا برای پیغمبر
بودنت افتخار حیدر بود
دختری بهتر از هرآنچه که هست
بر علی اینچنین مقدر بود
اقتدار تو بعد کرببلا
لحظه لحظه چو فتح خیبر بود
متحیر شدم ازین وجنات
هدیه بر توهزار تا صلوات
گوئیا وارث ابالفضلی
که شده دشمنت زمین گیرت
خطبه خواندی عجب علیگونه
کوفه لرزید وقت تکبیرت
اثر صحبتت به مثل علیست
کوفه و شام تحت تأثیرت
پشت دروازه خطبه تا خواندی
پشت ابن زیاد لرزاندی
ظاهرِ شمرها عوض شده است
دشمنان تو از همان نسلند
ریشهیابی اگر کنیم، دقیق
به سنان و به حرمله وصلند
کینهها منشأش ز کرببلاست
و کپیها برابرِ اصلند
دورِ خود شمر اگر چه پُر داری
غم مخور تا حبیب و حُر داری
تابعیَّت به ما بده زینب
تا بگوییم تابع حرمیم
حرمت بس که با صفاست همه
صبح تا شب مُراجِعِ حرمیم
با تمام وجودمان بی بی
تا قیامت مدافع حرمیم
شیعیانند خادمان حرم
خادمان نه مدافعان حرم
داعشیهای سنگدل بروید
پای جایِ دگر وسط بکشید
حرم زینب است آخر خط
دست ازین بازیِ غلط بکشید
تا نگردیده شیعه دیوانه
دورِ این بارگاه خط بکشید
ما روی این حریم حساسیم
جاش، باشد تمام، عباسیم
قاسم صرافان
زیبایی دریاست در اعماق نگاهش
این دختر آرام و صبوری که رسیده
از شوق، علی سفره به اندازه یک شهر
انداخت، به شکرانه نوری که رسیده
کاشانه اهل دل و میخانه هستی
دنیا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پر شده در شهر مدینه
به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه روشن
لبخند نشسته به لب حضرت ساقی
مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر
تا آمده لبریز شده چشمه تسنیم
کامل شده با آیه ی او سوره کوثر
بیتاب شدی، دختر مهتاب رخ عشق!
بارانی اشک است چرا صورت ماهت؟
گریانی و پیش کسی آرام نداری
دنبال کدام آیت حق است نگاهت؟
باران بهاری شده ای دختر حیدر
زهرا چه کند گریه تو بند بیاید
باید که بگویند کنار تو حسینت
تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید
همسایه ندیده به خدا سایهای از تو
تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری
پیداست ولی دختر سردار حنینی
از شور کلام و دل شیری که تو داری
شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشک
بانو! چه کنم روی دلم سوی فرات است
جز اشک چه گویم که همه هستی عالم
عشق تو، حسین تو، قتیل العبرات است
اینقدر نریز اشک، صبوری کن و بگذار
هر قطره این اشک برای تو بماند
وقتی شب باریدن اشک است که مادر
در گوش تو لالایی پرواز بخواند
یک روز بیاید که پدر را تو ببینی
با چشم پر از اشک در آن غسل شبانه
با چادر خاکی برود مادر و فردا
با چادر کوچک بشوی خانم خانه
یک روز بیاید که حسن را تو ببینی
با اشک بشوید تن پاک پدرش را
فردا خود او بیرمق و رنگ پریده
در تشت بریزد قطعات جگرش را
روزی برسد، ... کاش که میشد نرسید ... نه
آن لحظه سنگین خداحافظی از یار
ای کاش که هرگز به سراغ تو نیاید
تا پیرهن کهنه بخواهد ز تو دلدار
آن لحظه نیاید که تو باشی و بیفتد
آن سایه سر، بی سر و بی سایه به صحرا
ناموس خدا باشی و بر ناقه عریان
بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا
محسن عربخالقی
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
باخط عشق این همه مطلب نوشتهاند
آنان که بال گریه درآورده اند را
هم دوش انبیاء مقرب نوشتهاند
این چندخط مختصراما مفید را
هر روز خواندهاند که هرشب نوشتهاند
تقدیر دو پیاله ما را هزار سال
پیش ازشروع گریه لبالب نوشتهاند
تکلیف چشمهای مرا از همان نخست
از روی اشک حضرت زینب نوشته اند
یعنی که تشنگیام ازین مشرب است و ب
یعنی امام گریه ما زینب است و بس
مصطفی هاشمی نسب
شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم
با نگاه لطف زهرا مبتلای زینبیم
برکت یک عمر گریه بر برادرهای او
لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم
کربلا از ابتدا تا انتها میدان اوست
از محرم تا صفر غرق عزای زینبیم
در نماز وتر دست گریه کنها را گرفت
ما حسینی گشته از فیض دعای زینبیم
رازق چشم تر عشاق تنها زینب است
اشک اگر داریم مرهون عطای زینبیم
از نجف تا کربلا هر سال جمع زائران
میهمان سفرهء صحن و سرای زینبیم
روز محشر لحظه «یوم یفر من اخیه »
با نشان «سینه زن» تحت لوای زینبیم
هر مدافع تا زمین افتاد با خونش نوشت
تا نفس در سینهها باقی است پای زینبیم
کثرت ایرانیان لشکرش معلوم کرد
بیش از هر قوم دیگر ما فدای زینبیم
او اسارت رفت تا دین خدا احیا شود
ما مسلمانان رنج و غصههای زینبیم
تازیانه خورد اما چادرش را پس گرفت
تا ابد حیران این حجب و حیای زینبیم