19 مهر 1400 5 (ربیع الاول 1443 - 36 : 16
کد خبر : ۸۳۲۸۹
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۲
دوست نزدیک جهاد مغنیه از او می گوید؛
جهاد تمام تلاش خود را کرد تا از گنجی به نام عماد مغنیه نهایت بهره برداری را داشته باشد. اگر ما شخصیت عماد مغنیه را نشناسیم، شخصیت جهاد را هم نخواهیم شناخت.
عقیق:به نقل از ویژه نامه بیت المقدس، دی ماه ۹۳ خبری به صدر اخبار رسانه ها آمد. شهادت تعدادی از فرماندهان مقاومت اسلامی در منطقه القنیطره سوریه و در نزدیکی بلندی های اشغالی جولان از سوی بالگردهای رژیم صهیونیستی. بعد که جزئیات خبر اعلام گردید مشخص شد هدف مهم صهونیست ها در این حمله «سردار محمدعلی الله‌دادی و جهاد مغنیه» بوده اند. جِهاد آخرین فرزند اسطوره مقاومت اسلامی و فرمانده بی نظیر حزب‌الله لبنان، شهید حاج عماد مغنیه بود. به مناسبت دومین سالگرد شهادت این فرزند برومند مقاومت اسلامی به سراغ یکی از دوستان نزدیک او رفتیم و ساعتی را با او همکلام شدیم. اگرچه با توجه به شرایط خاص، امکان درج نام مصاحبه شونده فراهم نشد اما این از ارزش کلام او و نکات بدیع و جذابی که درباره شهید جهاد گفت، کم نمی‌کند، بخوانید:

شما یکی از نزدیک ترین افراد به شهید جهاد مغنیه بودید، در ابتدای سخن کمی بیشتر ایشان را برای مخاطبان «بیت المقدس» معرفی کنید.

در ابتدا می خواهم از آخرین مراحل زندگی جهاد مغنیه سخن بگویم. جهاد در سال ۱۹۹۱ چشم به دنیا گشود و زمانی که به شهادت رسید تنها ۲۳ سال داشت. وی با سن و سال کمی که داشت، دستاوردهای زیادی در طول زندگی خود خلق کرد. وی از زمان شهادت پدرش حاج عماد مغنیه یعنی از ۱۷ سالگی تا ۲۳ سالگی رشد قابل توجهی در تمامی زمینه‌ها به ویژه در زمینه توانایی ذهنی و تحلیلی داشت؛ رشدی که به ضرس قاطع می توان از آن به عنوان یک رشد غیرطبیعی یاد کرد. جهاد حقیقتا در نوع خود، فردی بی‌نظیر بود.

جهاد مسئول یک پرونده بسیار حساس بود؛ «پرونده جولان اشغالی» و فرماندهی گروهی از اعضای مقاومت را در جولان عهده دار شده بود. هدف جهاد ایجاد یک فضایی از مقاومت در جولان اشغالی بود تا بدین ترتیب مقدمات آزادسازی این منطقه از تصرف صهیونیست‌ها فراهم شود. البته افراد دیگری هم وی را در این مسیر همراهی می کردند.

چنین جوانی با ۲۳ سال سن در نهایت در راهی به شهادت رسید که بی ارتباط با مسأله فلسطین نبود. نکته قابل تأمل در اینجا این است که چگونه فرماندهان و رهبران ارشد مقاومت به این نتیجه رسیدند که چنین پرونده مهمی را به جهاد، با وجود سن و سال کمی که داشت، واگذار و به وی اعتماد کنند. اگر خوب به این سؤال بیاندیشیم، بدون شک به این واقعیت که جهاد حقیقتا شخصیت بزرگی بود، پی خواهیم برد.

جهاد مسئولیت فرماندهی یک گروه سه نفره را برعهده داشت که هر سه نفر آنها به شهادت رسیدند؛ شهید دانیال، شهید کاظم و شهید ایهاب. این جوانان نیز بین ۲۵ تا ۲۶ سال سن داشتند. همگی این جوانان از مهارت های بسیار فوق العاده ای برخوردار بودند. بنابراین، حتی گروهی هم که با وی کار می کردند، همچون وی، گروهی جوانان بودند.

مگر شهید جهاد چه توانمندی هایی داشت و چگونه شخصیتی بود که توانست به این سطح از پیشرفت دست پیدا کرده و به فرماندهی یک پرونده حساس برگزیده شود؟

برای پاسخ به این سؤال باید به ویژگی‌های جهاد پی برد. جهاد فردی بی نظیر بود. وی یک مبارز بزرگ بود. همانگونه که می دانید حاج عماد مغنیه تنها یک عنصر مقاومت در لبنان محسوب نمی شد، بلکه در تمامی کشورهای اسلامی فعالیت می کرد و خدمات زیادی به کشورهای مختلف از جمله عراق، فلسطین، سودان، حتی ایران و دیگر کشورها ارائه کرد.

جهاد، ویژگی های خود را از خصایص شخصیتی حاج عماد کسب کرده بود. وی در واقع، نسخه کوچک شده حاج عماد محسوب می شد. تمامی توانایی‌های جهاد از جمله قدرت مدیریت، قدرت برقراری ارتباط با مردم و محبت به آنها همگی نشأت گرفته از ویژگی‌های شخصیتی حاج عماد بود. جهاد تمام تلاش خود را کرد تا از گنجی به نام عماد مغنیه نهایت بهره برداری را داشته باشد. اگر ما شخصیت عماد مغنیه را نشناسیم، شخصیت جهاد را هم نخواهیم شناخت. جهاد یکی از ثمرات عماد محسوب می شود.

حاج عماد پیش از شهادت، بسیار به جهاد رسیدگی می کرد. وی جهاد را به کلاس‌های آموزش نظامی می فرستاد و مهارت‌های مختلف را به او آموزش می داد. علاوه بر این، حاج عماد تلاش بسیاری را برای تقویت جهاد در زمینه‌های فرهنگی و علمی به کار بست. جهاد تلاش گسترده‌ای برای فراگیری علوم مختلف داشت. در فراگیری و هضم و بهره برداری از علوم مختلف بسیار سریع عمل می کرد. حتی در مواقعی که جهاد بنابردلایل مختلف از جمله شرایط سنی قادر به فراگیری برخی از علوم در فضای دانشگاه نبود، به مطالعه دقیق کتاب‌های مربوط به حوزه مورد علاقه‌اش می پرداخت و بدون رفتن به دانشگاه هر آنچه را که اراده می کرد، فرا می گرفت.

در همین ارتباط، خاطره‌ای به یاد دارم که جهاد برایم تعریف کرد. وی زمانی که یازده سال داشت از طریق شبکه المنار برای فراگیری برخی توانایی‌های فنی از جمله آشنایی با نرم افزارهای پیشرفته و نحوه استفاده از آنها به سوریه رفت. وی با افرادی به دمشق رفته بود که به مراتب سن و سال بیشتری از وی داشتند. زمانی که استاد برگزاری کلاس مذکور در حال توضیح و شرح نحوه بهره برداری و استفاده از نرم افزارهای پیشرفته بود، به ناگهان جهاد خطاب به وی می گوید که اطلاعات شما در این زمینه اشتباه است، چراکه برای استفاده از این نرم افزارها می توان از راه‌های دیگری نیز بهره برد که به مراتب آسان‌تر از راهی است که شما معرفی می کنید.

دقت کنید؛ جهاد این مسأله را زمانی مطرح می کند که تنها یازده سال داشت. پس از آن، استاد برگزاری کلاس از وی پرسید: تو از کجا به چنین اطلاعاتی دست یافته‌ای؟ وی در پاسخ گفت: پدرم چندین کتاب در این زمینه داشت که من با مطالعه آنها و سپس تکرار و تمرین، توانستم این مطالب را یاد بگیرم.

یکی از ویژگی‌های بارز جهاد این بود که اگر به علمی احتیاج نداشت، هیچگاه سراغ یادگیری آن نمی رفت. بارها من به وی پیشنهاد خواندن کتاب‌های مختلف را دادم، اما وی در پاسخ می‌گفت که در صورت خواندن این کتاب‌ها و فراگیری آنچه که در آنها آمده، مسئولیت بزرگی بر دوشم گذاشته خواهد شد و باید به آنچه که یاد گرفته‌ام عمل کنم. بنابراین، تلاش می کرد تا آنچه را که شک نداشت می تواند و می خواهد که به آن عمل کند، فرا بگیرد.

آیا جهاد در میان عموم مردم به عنوان فرزند فرمانده ارشد نظامی حزب‌الله شناخته می شد؟

پیش از شهادت حاج عماد مغنیه، جهاد فرد مشهوری نبود. زندگی او تقریبا زندگی امنیتی بود و حتی با اسم مستعار در مدرسه، دانشگاه و مکان‌های عمومی حاضر می شد. زندگی پدرش هم زندگی امنیتی بود و مدام از مکانی به مکان دیگر برای زندگی جا به جا می شد.

اما زمانی که حاج عماد به شهادت رسید، جهاد در مراسم تشییع وی سخنرانی کرد و از آن روز تمامی نگاه‌ها به جهاد دوخته شد و او از سوی همه زیر نظر قرار گرفت. وی در روزهای پایانی زندگیش به من می‌گفت که بسیار از شهادت پدرش حاج عماد ناراحت است و همچنان نتوانسته که آن واقعه را فراموش کند. وی تصریح می کرد که ناراحتی‌اش به خاطر این نبوده که پدرش را از دست داده، بلکه به این خاطر بوده که پس از حاج عماد نتوانسته الگویی کامل همچون وی برای خود پیدا کند.

او می‌گفت ناراحتی‌ام به خاطر گنجی است که از دست دادم. بدون شک شهادت پدر انقلاب بزرگی در درون جهاد به وجود آورد. وی تصمیم گرفت تمامی مهارت‌هایی را که حاج عماد از آنها برخوردار بود، فرابگیرد و تلاشی که در این زمینه انجام داد، موجب شد تا پیشرفت بسیار سریع و غیرقابل تصوری در زندگی خود داشته باشد. در همین ارتباط، یکی از نزدیکان ما که از اساتید فلسفه و عرفان است، اذعان می کرد که پیشرفت جهاد در زمینه های گوناگون غیرمنطقی است. وی می گفت که سرعت پیشرفت جهاد خارج از حد تصور است.

جهاد در دانشگاه محل تحصیلش هم گویا فعالیت های پر رنگی داشته، درست است؟

دوران تحصیل جهاد در دانشگاه یکی از برجسته‌ترین دوران زندگی وی محسوب می شود. وی در دانشگاه آمریکایی بیروت تحصیل می کرد. جهاد در دانشگاه با پیروان ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسیحیان، اهل تسنن و دروزی‌ها در ارتباط بود. وی سه سال از زندگی خود را در فضای دانشگاهی گذراند و در طول تمامی این سالها تلاش زیادی برای تربیت فرهنگی جوانان انجام داد. وی حدود ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت را در زمینه های فرهنگی تحت آموزش خود قرار داده بود. در واقع، جهاد به نوعی نماینده فرهنگی حزب‌الله در دانشگاه آمریکایی بیروت بود.

اکنون به سراغ هریک از آن دانشجویان بروید، به خوبی خواهید یافت که تمامی آنها به دنبال آن هستند تا از خود شخصیتی همانند شخصیت جهاد بسازند. همه آنها به جهاد به چشم الگویی در تمامی زمینه‌ها می‌نگریستند. حتی آنها به نحوه لباس پوشیدن جهاد نیز توجه داشتند و تلاش می کردند در لباس پوشیدن نیز مشابه جهاد باشند. جهاد زمانی که وارد دانشگاه شد ۱۸ یا ۱۹ سال داشت. واقعا جای تعجب دارد که چگونه جوانی با این سن و سال کم می تواند در یک دانشگاه تأثیر بسزایی بر دانشجویان هم سطح خود داشته باشد.

جهاد در این برهه از زندگی خود میان دو گزینه «فعالیت فرهنگی داوطلبانه» و «فعالیت نظامی» که در حقیقت به آن عشق می‌ورزید، گزینه اول را انتخاب کرد. او به این نتیجه رسیده بود که اولویت در آن برهه، تقویت فرهنگی جوانان است. وی گام گذاشتن در مسیر فرهنگی را در آن زمان نوعی تکلیف می دانست و قصد داشت تا از ظرفیت های جوانان بهره برداری کند.

از همین روی، جهاد در طول دو سال، تلاش بی وقفه ای را در راستای تربیت نیروهای جوان برای حزب‌الله لبنان انجام داد. وی در واقع، بیش از آنکه رهبری جوانان دانشگاهی را برعهده داشته باشد، با آنها رابطه برادری برقرار کرده بود. آثار اقداماتی را که جهاد در آن زمان در دانشگاه آمریکایی بیروت انجام داد، امروز به عینه می توان در این دانشگاه دید.

او در چه رشته‌ای تحصیل می کرد و پس از پایان تحصیل وارد بازار کار شد؟

رشته بیزینس(تجارت) که من هم در همان رشته درس خواندم. پس از پایان دوره دانشگاه، جهاد به طور رسمی وارد کار نظامی شد. وی در اولین مأموریت، مسئول ستاد حزب‌الله‌ در منطقه‌ای در سوریه شد. در آن زمان وی ۲۲ سال داشت. بنابراین، در ابتدای جنگ سوریه، به این کشور رفت و رسما عهده دار مأموریت خود شد. جهاد در آن مأموریت دستاوردهای زیادی خلق کرد. او فرماندهی گروهی را برعهده داشت که عمدتا اعضای آن ۱۰ سال از جهاد بزرگتر بودند. با این حال، آنها هیچ مشکلی با جهاد نداشتند و از اوامر وی اطاعت می کردند و بسیار جهاد را دوست داشتند. من شخصا از یکی از آنها سؤال کردم که چگونه راضی شدی تحت رهبری فردی قرار بگیری که ۱۰ سال کمتر از تو سن و سال دارد؟ وی در پاسخ گفت: چون از ابتدا که با شخصیتش آشنا شدم دیدم با وجود اینکه تنها ۲۲ سال دارد اما بسیار مهربان، با محبت و در عین حال باهوش است و تسلط خاصی به مسائل نظامی دارد. البته همانگونه که گفتم تمامی این ویژگی های شخصیتی جهاد نشأت گرفته از ویژگی های حاج عماد بوده است.

جهاد شخصی بسیار باهوش بود و همگان به این هوش اذعان داشتند. وی در عین باهوشی و تیزهوشی، شخصیتی بسیار لطیف و شوخ‌طبع داشت. هوش جهاد تنها در امور و مسائل نظامی محدود نمی شد، بلکه در تمامی زمینه‌ها از این هوش استفاده می کرد. به یاد دارم زمانی که در زمینه‌های اداری به مشکلی با شرکایم برخورده بودم، جهاد پس از فهمیدن مسأله وارد میدان شد و ضمن صحبت با شرکای من، به آنها راهکارهای بسیار مناسبی برای پایان این مشکلات معرفی کرد. این، حاکی از هوش سرشار جهاد نه تنها در مسائل نظامی، بلکه در دیگر مسائل و زمینه‌هاست.

در هر صورت، دوره مأموریت جهاد در مقام فرماندهی ستاد منطقه‌ای در سوریه به پایان رسید. از این مرحله به بعد جهاد بیشتر توانست بر زمینه‌هایی که علاقه دارد، تمرکز کند. وی در آخرین سال از عمرش، شخصیت دینی و عرفانی خود را به صورت گسترده تقویت کرده بود. وی تا قبل از سال آخر زندگی خود، بیش از انجام واجبات، فعالیت چندان دیگری در انجام عبادات نداشت. با این حال، در آخرین سال زندگی خود به طور کلی متحول شده و به صورت گسترده به امور عبادی روی آورده بود. به یاد دارم روزی جهاد با من مدام تماس می‌گرفت و من پاسخ او را نمی‌دادم. برای بار یازدهم به او جواب دادم و گفتم که در حال گوش دادن به سخنان سید حسن نصرالله بودم. وی با عصبانیت آمیخته با محبت و شوخی گفت که به منزلش بروم. آنجا جهاد گفت که مسئولیت پرونده جولان اشغالی به من سپرده شده است. وی به طور مستقیم از شهادت سخن می گفت و رسما تصریح می کرد که من از این پس دیگر شهید می شوم. هیچگاه جهاد را اینگونه ندیده بودم.

خاطره ای از این روزهای شهید دارید؟

 در سال آخر زندگی جهاد، در یکی از روزهایی که در یک منزل خوابیده بودیم، ساعت یک و سی دقیقه بامداد به ناگهان صدای گریه و ناله به گوشم رسید. از جای خود برخاستم تا علت را جویا شوم و هنگامی که درب اتاق جهاد را کمی باز کردم، متوجه شدم وی در حال خواندن دعا به شدت می‌گرید. من در طول مدت آشنایی خود با جهاد هیچگاه با چنین صحنه‌ای مواجه نشده بودم. آنچه که من از جهاد سراغ داشتم، یک شخصیت لطیف و شوخ طبع بود. هیچگاه او را در حال گریستن آن هم به این صورت ندیده بودم. جهاد حتی در سال آخر زندگی خود نماز شب می‌خواند و هر شب می گریست و با امام زمان (عج) مناجات می کرد.

به یاد دارم، هشت ماه پیش از شهادت جهاد، شبکه العربیه گفتگویی را با یکی از سران معارضان سوری انجام داد. این عضو ارشد معارضان سوری تصریح کرد که حزب الله جهاد مغنیه را مأمور پیگیری پرونده جولان اشغالی کرده است. روزی جهاد را دیدم و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه رسانه‌هایی همچون العربیه و اسکای نیوز به عهده دار شدن عملیات جولان توسط تو پی برده اند؟ وی در پاسخ جمله ای به من گفت که هیچگاه آن را فراموش نمی کنم. وی گفت: «آیا زیباتر از لحظه‌ای که من در جریان بمباران بالگردهای نظامی اسرائیل ترور می شوم، وجود دارد؟» هیچگاه این پاسخ را فراموش نمی کنم. پاسخ بسیار شوکه کننده ای بود، خصوصا که مدتی بعد جهاد دقیقا با شلیک بالگرد صهیونیست‌ها به شهادت رسید. جهاد واقعا شخصیت بی نظیری بود و در تمامی زمینه‌ها از علوم و مهارت‌های بسیاری برخوردار بود.

با شهید جهاد درباره ایران و انقلاب اسلامی هم صحبت می کردید؟

جهاد هیچگاه از کسانی که به آنها به عنوان الگو می‌نگریست، غافل نبود. او همواره از پدرش سخن می‌گفت و خاطرات مربوط به وی را تعریف می کرد. جهاد همچنین از اشخاصی همچون حاج قاسم سلیمانی هم حرف می زد و از خاطرات و رفت و آمدهایش با ایشان می گفت. او درباره سید القائد امام خامنه‌ای هم حرف می زد. از سوی دیگر، حاج عماد یکی از بی‌نظرترین فرماندهان مقاومت محسوب می شود که مسئولیت صدور انقلاب اسلامی ایران را برعهده گرفت. حاج عماد همواره می گفت که من یک پاسدار هستم اما نه فقط در لبنان و حزب الله. من پاسدار انقلاب هستم؛ انقلابی که امام خمینی (ره) آن را به ثمر نشاند و اکنون من وظیفه دارم آن را به سراسر کشورهای دیگر صادر کنم. وی تصریح می کرد که چارچوب فعالیت من تنها به لبنان محدود نمی شود. به همین دلیل است که ما شاهد بودیم وی به عراق، فلسطین و دیگر کشورهای اسلامی می رفت.

گفت وگو از: رامین حسین آبادیان- محمد مهدی رحیمی

منبع:روزنامه قدس


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: