وجود انسان به تعبیری، 3 طبقه است؛ اعمال، صفات و اعتقادات که صفات از اعمال بالاتر و اعتقادات از هر دو بالاتر است و البته 3 طبقه با هم پیوستگی دارند. انسان میتواند ساختمان وجودش را عوض کند؛ میتواند صفت بد خود را تبدیل به صفت خوب کند.
ما معمولا با صفات بد خود میسازیم؛ نتیجه این میشود که در آخرت از اول مرگ تا قیامت، انسان با آن صفت که شاید مثل یک گرگ باشد زندگی میکند مگر اینکه مؤمن باشد و در برزخ، که پادشاه برزخ امیرالمؤمنین(ع) است، او را اصلاح کند، البته اگر این امکان وجود داشت وگرنه باید در آتش جهنم اصلاح شود؛ این امتیاز به خاطر ایمان است و البته اگر صفت بد قوت یابد ممکن است ایمان را بگیرد.
دستورات اصلاح اخلاق است که قدم بزرگی برای اصلاح آدمی است؛
ائمه فرمایش سختی دارند که شما به شکل آدمیزاد بیایید که دستتان را بگیریم.
انسان تا زنده است، میتواند خودش را اصلاح کند؛ مسکویه رازی از اساتید
اخلاق و اولین کسی است که کتاب فلسفهی اخلاق را نوشته و کتاب او کتاب درسی
بوده است، ایشان گفته من دیر بیدار شدم؛ اما مجاهدت عظیم کردم برای رفع
مشکلات اخلاقی.
عرض شد ائمه فرمودند که به ولایت الهی یا به ولایت ما نمیرسید جز با ورع؛ اگر ولایت را به معنی دوستی بگیریم، نتیجه این میشود که نمیشود امام حسین علیهالسلام را دوست داشت ولی آلوده بود و اگر ولایت را به معنی سرپرستی بگیریم، یعنی کسی برای شما دلسوزی و سرپرستی و مراقبت نمیکند اگر آلوده باشی و مراعات نکنی. اگر کسی دلش برای خودش نسوزد، به طور طبیعی کسی دلسوزش نیست.
در مقابل این ولایت، ولایت شیطان است که انسان تا قدم به گناه میگذارد، سایهی شیطان بر سرش میافتد و تا جایی میرسد که دیگر نمیتواند گناهی را ترک کند. این به خاطر ولایت شیطان است و شیطان در این راه کمکش میکند!
تعریف کردن، کار خوب را از بین می برد!
امام صادق (ع) فرمودند: « تو را به تقوای الهی و ورع و اجتهاد (کوشش)
سفارش میکنم و بدان که اجتهادی که در آن ورع نباشد، سودی ندارد» احادیث
بسیاری با این مضمون داریم؛ مثلا ما یک کار خوب میکنیم و بعد آن را تعریف
میکنیم! خب این تعریف کردن، آن کار خوب را از بین میبرد.
امام باقر (ع) فرمودند: «ما را با ورع یاری کنید، پس هر کسی از شما که خدا را با ورع ملاقات کند، نزد خدا برای او گشایش است.
(یعنی ما میخواهیم شما را برداریم و پیش خودمان ببریم، پس برای این کار ما را کمک کنید!؛ در آن صورت هیچ جا گیر نمیکند. آنجا هزارتا گیر است؛ ولی او گیر نمیکند.)»