عقیق:آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» با محوریت فکر لذّتها، سبب غلبه شهوات بر انسان میشود.
فکر أحسن و جلوگیری از خوار شدن
فکر در حقیقت آن چیزی است که سبب میشود انسان، امور دنیا و آخرتش را، آن هم طوری که حسنه باشد، پیریزی کند. چه آن حسنه بودن، الهی بودن باشد و چه نباشد. البته فکر حقیقی، غیر از این نیست که الهی است و آنچه که غیر از این باشد، طبق آن نکاتی که در جلسه گذشته بیان کردیم، جهل میشود. لذا فکر، حکمت میآورد که فوق علم است.
بیان کردیم: مولیالموالی امام علی(ع) فرمودند: «الْفِکْرُ فِی غَیْرِ الْحِکْمَةِ هَوَس»، فکر، اندیشیدن و تفکّر در غیر حکمت، هوس، بیهودگی و سبک مغزی است.
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: آنهایی که در دنیا خوار میشوند؛ یعنی در مقابل نفس دون، شیطان، دشمنان دین و ... خوار میشوند؛ اندیشه و فکر آنها نیکو نیست. امّا آن که اندیشهاش نیکو بود و این نیکویی از مقام حسن به أحسن رسید، آن موقع دیگر خوار نمیشود. حضرت فرمودند: «مَا ذَلَ مَنْ أَحْسَنَ الْفِکْرَ»؛ کسی که تفکّرش، أحسن باشد و بهترین فکر را داشته باشد، دیگر خوار نمیشود و به تعبیری برنده است. قدرت تفکر، این است.
آن کسی برنده است که نگذارد در این ذهنش، خطورات نفسانی و همچنین خطورات شیطانی خلجان و حرکت داشته باشد. اما آنهایی که به دنیاطلبی روی آوردند، دیگر فکری ندارند و دنیا، نفس دون و شیطان، به آنها اجازه تفکّر نمیدهد. بیان کردیم که اگر هم حسب روایات شریفه لفظ فکر برای این افراد بیان میشود، از باب اصطلاح در جامعه بشری است.
فکر لذّات، سبب غلبه آن لذّات بر انسان میشود
لذا هر کسی هر طور فکر کند، همان برایش پیش میآید. اگر فکرش، دنیا بود، طبیعی است تمام آمال و آرزوهایش حول همین تفکر میچرخد و عملش هم اینگونه خواهد بود. اصلاً اینها مکمّل هم هستند. مگر میشود تفکّر کسی، نفسانی و شیطانی باشد، بعد دنبال عمل خیر باشد؟! اصلاً محال است.
لذا امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه)، جملهای عالی دارند، فرمودند: «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی اللَّذَّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْه»؛ آن کسی که زیاد فکرش در لذّات باشد، آن لذّات بر او غلبه پیدا میکند. آن لذّتهای زودگذر، دنیوی و هوی و هوس، بر وجودش، چیره میشوند.
حتّی گاه لذّت خوردن و أکل و شرب هم اینگونه است. مثلاً کسی که تمام همّ و غمش، شکم میشود و نعوذبالله مثل نشخواران دائم این دهانش بجنبد و چیزی بخورد؛ گرفتار شده و شهوات بر او غلبه مییابند.
فکر زیاد در لذّات، حالا هر لذّتی که باشد، «غَلَبَتْ عَلَیْه»، سبب غلبه آنها میشود. لذّت خوابیدن هم همینطور است. البته خوابیدن لذّتی ندارد. اما برای بعضیها اینگونه است و چنین کسی خواب بر او غلبه مییابد «غَلَبَتْ عَلَیْه» و دائم خوابآلود است.
یا لذت این که چشم ببیند، «غَلَبَتْ عَلَیْه»، سبب غلبه چشم میشود، متوجّه نیست و دائم میبیند. یا لذّت حرف لغو، «غَلَبَتْ عَلَیْه»، طوری میشود که دیگر عادت میکند و مدام حرف لغو و بیهوده میزند.
حضرت فرمودند: آن کسی که زیاد در این لذّات فکر کند، آن لذّات بر او غلبه پیدا میکنند و حالش، آنگونه میشود. اگر نعوذبالله یک تصویر نامناسبی را دید و مدام راجع به آن فکر کرد، «غَلَبَتْ عَلَیْه»، بر او غلبه پیدا کند، گرفتار و زمینگیرش میکند. یک روزی میبیند در عملی وارد شده که وقتی به یک سال قبل خودش مراجعه میکند، متوجّه میشود تا آن سال، اصلاً تنش از این گناه میلرزید، امّا امروز مبتلا شده است، «غَلَبَتْ عَلَیْه». پس عامل همه این مطالب، همین تفکّر است.
فکر خیر، انسان را به عمل خیر دعوت میکند
منتها قبلاً بیان کردیم اگر فکر کسی، خیر باشد، معلوم است که انگیزه پیدا میکند که کارهای خیر انجام دهد. باز امیرالمؤمنین فرمودند: «الْفِکْرُ فِی الْخَیْرِ یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِهِ»؛ فکر خیر، انسان را به سوی عمل خیر دعوت میکند و میکشاند.
فکر خیر شاید به عمل نرسد، امّا فکر شرّ، بر انسان چیره میشود
البته در اینجا حضرت میفرماید: یدعو، اما در روایت بالایی فرمودند: غلبت. نکته اساسی اینجاست. فکر خیر انسان را با حالی که دارد و در خیر فکر میکرد، به عمل خیر دعوت میکند، امّا امکان دارد موانع باشد و آن کار خیر را نکند. امّا وقتی در باب فکر بد و لذّات زودگذر بود، طبیعی است دیگر نمیآید شما را دعوت کند، یک موقع نگاه میکنی و میبینی بر شما چیره شده است، «غلبت علیه».
این که انسان باید بترسد و هراس داشته باشد که نکند لحظهای فکر من به سمت بدیها برود، تفاوتش با فکر در خوبیها این است: در تفکّر در کارهای خوب، گاه انسان فکر میکند، امّا ای بسا انجام ندهد، «یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِهِ». مثلاً این که به دیگران کمک کند، گاه نیّت هم میکند، امّا مدام این دست و آن دست میکند و دستش در جیبش نمیرود. میگوید: حالا بگذار ببینیم دیگران چه میکنند، شاید درست شد. یک موقع دیگر اصلاً منصرف میشود.
چون فکر خوبی به ذهنش آمد، دعوت به آن عمل خوب شد، امّا واقعاً معلوم نیست که به سمت خیر برود. نکتهاش اینجاست که حالا باید همّت کند و تکمله دارد. تا دعوت به خیر شد، حسب روایات شریفه سریع اقدام کند که شیطان فریب ندهد و راه را برایش نبندد.
امّا آن طرف، در باب تفکّر به بدیها،؛ پلشتیها، زشتیها و لذّات زودگذر، اصلاً دعوت نمیکند. همین که تفکّر کردی، «غَلَبَتْ عَلَیْه» غلبه پیدا میکند.
دقّت کنید چقدر این دو روایت ظریف است. هر دو صورت ظاهر تفکّر است، امّا یکی تفکّر در خیر است و یکی تفکّر در شرّ و لذّات زودگذر است. لذا فرمودند: «الْفِکْرُ فِی الْخَیْرِ یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِهِ»، فکر در خیر، دعوت میکند که شما آن عمل را انجام بدهی - که توضیحاتش را قبلاً بیان کردیم - امّا در روایت دیگر فرمودند: «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی اللَّذَّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْه».
در مورد فکر خیر، دعوت است، ای بسا در راه، هزار اتّفاق بیافتد و انسان آن کار خیر را انجام ندهد. شیطان میآید و فریب میدهد. مثلاً فکری در مورد دستگیری فردی، کار خیری، حفظ قرآنی و ... به ذهن کسی میآید، میگوید: خوب است، ولی حالا تأمّل میکنم.
امّا در باب فکر در لذّات، اصلاً نیازی به دعوت نیست و تفاوت این دو، این میشود. لذا در باب فکر در لذّات میفرماید: «غَلَبَتْ عَلَیْه». نکته، نکته خیلی عجیبی است. آنجا دعوت است «یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِهِ»، امّا اینجا بدون دعوت، ناخودآگاه غالب میشود، چه بخواهید و چه نخواهید.
لذا این هم که وقتی انسان محضر مبارک اولیاء خدا میرسید و میگفت: راهی برای انسان شدن، درست شدن و عبد خدا شدن بیان کنید، اوّلین چیزی که به لسان همهی آنها مشترک است، این است: دوری از گناه! و بالاتر از آن، بعداً که انسان آرام آرام قرب پیدا میکند، میگویند: دوری از فکر گناه. چون خود این فکر گناه، «غَلَبَتْ عَلَیْه». فکر خیر، دعوت به خیر میکند «یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِهِ» که ای بسا در بین راه، موانعی پیش بیاید و انجام ندهی. امّا در فکر گناه، غلبه میکند و اصلاً دست خودت هم نیست.
عوامل فکر بد داشتن
چه چیزهایی باعث میشود که فکر ما به سمت بدیها برود؟
1. پرخوری
یکی از عواملی که بیان میکنند، این است: انسان دائم به فکر خوردن و پر کردن شکم باشد که در این حالت، دیگر مستضعفین را یادش میرود. آن کسی که خانه و سفره و وسیله آنچنانی داشته باشد، از حال فقرا و مردم عادی چه میداند؟! فقط یک چیزی میشنود، امّا شنیدن کی بود مانند دیدن؟! او دیگر نمیتواند وضع دیگران را لمس کند.
لقمان حکیم به فرزندش بیان میکند: «یَا بُنَیَّ إِذَا مُلِئَتِ الْمَعِدَةُ نَامَتِ الْفِکْرَةُ وَ خَرَسَتِ الْحِکْمَةُ وَ قَعَدَتِ الْأَعْضَاءُ عَنِ الْعِبَادَة»؛ فرزندم! اگر شکمت پر شد، دیگر این فکر، خواب میرود. هیچ چیزی نمیفهمد و نمیتواند تفکّر کند.
معلوم میشود یکی از عوامل ضرر زدن به فکر بما هو فکر، همین خوردن زیاد است. البته کسی نمیگوید که انسان اصلاً نخورد، اشتباه نشود. امّا فرمود: وقتی شکم، پر میشود، فکر در خواب میرود و تمام میشود، دیگر ادراک ندارد و نمیفهمد. لذا آن کسی، دچار این قضیّه میشود که به شکم رسید و همّ و غمش، فقط خوردن و آشامیدن شد و تصوّر کرد از دیگران عقب نیفتد.
لذا یک تعبیر این روایت، همان معده ظاهری است که خود این، مصیبت میآورد، وقتی انسان زیاد خورد، مدام میخواهد بخوابد. حتّی در عبادت هم ضعیف میشود که در آخر این روایت شریفه هم بیان میفرماید. پس کسی که معدهاش پر باشد، دیگر حال تفکّر ندارد.
لذا دانشجویان و طلبههای عزیز! حتّی موقعی هم که میخواهید درس بخوانید، مراقب باشید که اگر انسان زیاد بخورد، دیگر نمیفهمد و ادراکش ضعیف میشود. نمیتواند راجع به آن موضوع فکر کند. البته گرسنه بودن هم ضرر دارد، امّا این که انسان، حتّی بلغ الحلقوم بخورد، معلوم است که فکرش خواب میرود.
2. زیادهخواهی و حریص بودن
اما یکی از اصطلاحاتی که بزرگان، از جمله هم ملّای نراقی و هم ملّا محسن فیض کاشانی، راجع به این جمله بیان کردند، این است که فرمودند: این که بیان میکنند اگر معدهات پر شود، فکرت خواب میرود و دیگر چیزی نمیفهمی «یَا بُنَیَّ إِذَا مُلِئَتِ الْمَعِدَةُ نَامَتِ الْفِکْرَةُ »، یکی از مواردش این است که انسان! دنیاطلب باشد، مدام بخواهد و زیادهخواهی کند.
لذا یکی از مطالب خواب رفتن فکر، این است که انسان مدام دنیا را بخواهد و سیرمونی نداشته باشد؛ یعنی دائم حرص میزند و طمع دارد. یک ماشین را دو ماشین کند، دو ماشین را چهار ماشین کند و ... . یک خانه، یک ویلا، یک باغ، یک کارخانه، یک پاساژ و ... . این، بس نیست، یک کارخانه دیگر، یک پاساژ دیگر و ... .
چنین کسی مدام دنبال زیادهخواهی است و معلوم است که دیگر در راه بندگی خودش فکر نمیکند. اصلاً فکر نمیکند که من انسان هستم. مقام انسان بما هو انسان، چیست؟ حال من باید چه حالی باشد؟! آیا من یک ماشین کار هستم که دائم بدوم که اضافه کنم «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَه»؟! - بعضیها دائم میدوند که یک چیزی به دست بیاورند که بیچارهها نمیتوانند، امّا بعضی هم مدام در حال زیاد کردن هستند - بدین ترتیب انسان، بیچاره و گرفتار میشود. اینجاست که فکر انسان، دیگر خواب میرود، یک عمر در خواب است و موقعی بیدار میشود که دیگر عمرش تمام شده است.
خدا نیاورد که انسان به زیادهخواهی بیافتد. اولیاء خدا و اعاظم نکات عجیبی را در این باره مطرح میکردند و یکی از توصیههایشان هم همین بود و وقتی هم برای کسی میخواستند دعا کنند، میگفتند: إنشاءالله خدا در حدی به تو بدهد که زندگیات بچرخد و زیاده ندهد.
اگر انسان به دنبال زیادهخواهی باشد، گرفتار میشود. گاهی زیادهخواهی در مال است، گاهی در ریاست است. امروز من کارمند ارشد شدم، بعد مدیر شوم، بعد رشد کنم و مدیریت بالاتری داشته باشم، بعد مدیر کلّ شوم، بعد وزیر شوم و ... . در مثال مناقشه نیست، مثلاً امروز در شورای روستا آمدم، بعد دهدار شوم، بعد شهردار شوم و ... . این هم همان زیادهخواهی و همان چیزی است که فکر را از بین میبرد. در این حالت هم بیان شد که شهوت بر انسان غلبه میکند و دیگر نیاز به دعوت نیست و خودش میآید.
ساکتین فتنه، از فتنهگران بدتر هستند!
انسان زیادهخواه، حاضر است که با هر فریب و مکری به آن پست و مقامی که میخواهد برسد. گاهی هم برای ماندن در آن پست و مقام و لذّت ریاست، دست به هر کاری میزند که مصداق همین روایت است که فرمود: «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی اللَّذَّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْه». اولیاء خدا وحشت دارند که ریاست را قبول کنند، امّا آنها لذّت میبرند.
لذا برای بقای پست و یا به دست آوردن آن مقام، کاری میکنند که فتنه به وجود بیاید « غَلَبَتْ عَلَیْه». چون در این لذّت ریاست تفکّر کردند و بعضیهایشان هم یک مدّتی چشیده بودند، شهوت بر آنها چیره شد. همهی اینها هم دلالت بر این است که عقلها کوتاه است، فکر ندارند و بچّه هستند. فکر بچّگانه هم میکنند که اگر به آن پست برسم، محافظ دارم، راننده دارم، قدرت دارم، با ابّهت میروم و میآیم و ... (تعابیری که اصلاً گفتن آنها هم خوشایند مباحث اخلاقی نیست).
بنده خدایی که به ظاهر آدم خوب و متدیّنی هم هست، در دوران انتخابات مجلس میگفت: باید کاری کنیم که به ریاست جمهوری برسیم، در آنجا همه چیز هست، مادیّات و ... . معلوم است که چنین کسی نمیفهمد و تفکّرش فقط مادی است. حالا اینها که دلشان میخواهد در پستهایشان بمانند، طبیعی است که شیطان کمک میکند و فتنه ایجاد میکند.
امشب، چون شب نهم دی، آن حماسهی بسیار عظیم و به یادماندنی است، این مطالب را بیان میکنم. حماسهای که اگر نبود و آن فتنه، غلبه پیدا میکرد، به یقین بیان میکنم که امروز دیگر نه مسجدی بود و نه مهدیه و حسینیهای. اگر آن فتنه غلبه پیدا میکرد، یهود غلبه میکرد. نقشهها و مطالبی داشتند.
امّا میبینید آنهایی که اصلاً در فکر این مطالب نیستند، همان آنها میآیند و بصیر میشوند. لذا توده مردم، خواص میشوند. امّا برخی که فکرشان فقط در لذّات است، لذّت ریاست و ...، فتنهگر میشوند.
حتّی امکان دارد کسی مانند من طلبه کوچکی باشد، امّا فکرش در این لذّت باشد که امام جمعه شود. گاهی دیده میشد که برای خواندن نماز جمعه نمیآیند، دیگری بیاید، دیگری بیاید، تا ببینند بالاخره چه میشود. همانهایی که میگوییم: ساکتین فتنه که بدتر از خود آن فتنهگران هستند. چون آنها دیگر چهره خودشان را برملا کردند. امّا اینها منافق هستند. خیلی جالب است که برخی از اینها تازه بعد از نهم دی، لب به سخن گشودند و انقلابی و دو آتیشه شدند! فهمیدند که انگار ریاست سر جایش هست و حالا باید اینطور بیان کنند. این همان حبّ به دنیا و تفکّر در لذّات است که سبب غلبه آن میشود.
عواقب دنیاطلبی و زیاده خوری
لذا پر بودن شکم، سبب میشود که دیگر این فکر به خواب میرود، نمیفهمد، عاقبت را نمیاندیشد، بصیر نیست و مطالب را متوجّه نمیشود، «نَامَتِ الْفِکْرَةُ ».
در ادامه نیز فرمودند: «وَ خَرَسَتِ الْحِکْمَةُ »، دیگر حکمت از کار میافتد. معلوم است که چنین کسی، حکمتی برایش به وجود نمیآید. «وَ خَرَسَتِ الْحِکْمَةُ »، حسب فرمایشات بزرگان، از جمله آیتالله العظمی شاهآبادی، به این معنی است که نه تنها دیگر خودشان در حکمت فکر نمیکنند، بلکه اگر حکیمان عالم هم سخن بگویند، سخن آنان را نمیشنوند.
«وَ قَعَدَتِ الْأَعْضَاءُ عَنِ الْعِبَادَة»، اعضای بدن اینها از عبادت باز میماند.
امام راحل را ببینید. وقتی در نجف اشرف بودند، حتّی یک روز هم زیارت حرم مولیالموالی امیرالمؤمنین(ع) را ترک نکردند. حتّی در سرمای سوزان نجف و با حال سرماخوردگی شدید هم به زیارت میرفتند. یک مرتبه که بدنشان میلرزید و تب شدیدی داشتند، میخواستند به زیارت بروند، حاج آقا مصطفی عرضه میدارد: آقا! شما که بهتر میدانید حضرات معصومین همه جا هستند، از همین جا سلام بدهید و زیارت کنید. امام میفرمایند: آقا مصطفی! این روح عبادت عامیانه را از ما نگیر. لذا ایشان خود را مقیّد کرده بودند که حتماً به زیارت بروند. چون بندگان خدا به عبادت عشق میورزند.
امّا آنهایی که پرخور و زیادهخواه هستند، دیگر عبادتشان هم ضعیف میشود. پس این که چرا فکر، خراب میشود، یکی از مواردش همین دنیاطلبی و حتّی زیاد خوردن است. شهید آیتالله قاضی و منع خود از غذایی که از آن، لذّت میبرد، تا فراموشی مزّه آن! خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، شهید آیتالله قاضی را رحمت کند. ایشان بیان فرموده بودند: یک موقعی از خوردن یک غذا لذّت میبردم. مدّتی خودم را تنبیه کردم و آن غذا را نخوردم ... .
گرچه من نمیخواهم بگویم که ما هم اینگونه عمل کنیم. یک موقع بعضیها إنقلت میآورند که این، چه نسخههایی است! البته بگذارید هر کس هر چه میخواهد بگوید. بارها بیان کردم که ما به خودیخود به سمت دنیا و مافیها میرویم، اجازه ندهیم دیگر کسی ما را هل بدهد. کسانی که به این حرفها إنقلت میآورند و میگویند: این حرفها خوب نیست، برای توجیه کار خودشان است.
وقتی دنیاطلب شویم، کار به اینجا میرسد که حتّی در تاسوعا و عاشورای أبیعبدالله، آن هم کسی که در لباس مقدّس طلبگی و به ظاهر سربازی امام زمان است، عوض این که خودش منبری برود و روضه بخواند، اسکی میرود و خودش هم مینویسد که کمرم گرفت و پایم اینطور شد و نتوانستم و بلد نبودم و دیگر به درد من در این سن نمیخورد و ... .
عبادتی بالاتر از اتّصال به اهلبیت! تاسوعا و عاشورای بعضی از بزرگان و اعاظم را دیدیم که چگونه است! آنوقت برخی هم اینگونه هستند، حرص به دنیا همین است، انسان را اینگونه از بین میبرد و شهوات را بر انسان غلبه میدهد « غَلَبَتْ عَلَیْه». معلوم است که در آخر هم «وَ قَعَدَتِ الْأَعْضَاءُ عَنِ الْعِبَادَة» میشود. لذا وقتی میگویند: این مطالب، زهدهای بیجاست، باید گفت: خیر، شما برای توجیه کار خودتان قبول نمیکنید.
شهید آیتالله قاضی انصافاً ملّایی بود. وقتی ایشان و شهید آیتالله مدنی از نجف آمدند، آیتالله العظمی خوئی گریه کرده بودند و بیان فرموده بودند: ارکان حوزه نجف رفتند! امّا خودشان اینقدر مطیع امام بودند که هر چه امام میفرمودند، بر روی چشمشان میگذاشتند. اصلاً برایشان مهم نبود که بخواهند به مقامی برسند و ... . آنها به دنبال تکلیف الهی بودند که هر چه تکلیف الهی است، همان را انجام بدهند.
شهید آیتالله قاضی که انصافاً کتاب اربعینش بسیار عالی و زیباست، این فقیه اصولی بزرگوار، میفرماید: من از خوردن یک غذایی لذّت میبردم، آنقدر نخوردم که دیگر مزّهی آن، در ذهنم نبود و نمیدانستم چه مزّهای است. یکی از بزرگان هم به ایشان گفته بود: فرمودند (حالا آقا فرمودند، امام زمان فرمودند، نمیدانیم) ما نمیخواهیم اینقدر خودتان را اذیّت کنید، حتماً از آن غذا بخورید.
ببینید یک کسی اینطور خودش را کنترل میکند تا لذّت آنگونه نبرد. البته اولیاء خدا هم لذّت میبرند، امّا با این نیّت که بخورم، قوی شوم، قوّ علی خدمتک جوارحی. نه این که از خوردنشان لذّت ببرند.
صافی و زلالی فکر را از کسی که دائم سیر است، انتظار نداشته باشید
این دائم سیر بودن هم انسان را گرفتار میکند. اولیاء خدا یک حکمت این را که میگویند: دوشنبهها و پنجشنبهها، اوّل و وسط و آخر ماه و یا برخی از ایّامی که مستحبّ است، روزه بگیرید، ذیل این روایت شریفه میفرمایند. به این روایت دقّت کنید:
حضرت میفرمایند: «کَیْفَ تَصْفُو فِکْرَةُ مَنْ یَسْتَدِیمُ الشِّبَعَ؟»، کسی که دائم سیر است و یک بار گرسنگی نمیکشد ... . گاهی ما حتّی در ماه رمضان هم گرسنگی نمیکشیم، چون در سحر حتّی بلغ الحلقوم میخوریم که در روز اصلاً گرسنه نشویم. در حالی که گفتند: کمترین حال صیام این است که انسان گرسنگی بکشد. امّا ما حتّی در ماه مبارک رمضان هم اینقدر میخوریم و به خودمان میرسیم و قوّتو و ... میخوریم که نکند ضعف کنیم و گرسنه شویم. در حالی که اصل قضیّه این است که گرسنه بشویم. فرمودند: اقلّ صیام گرسنگی است. آخر ماه مبارک هم عجیب از پروردگار عالم طلبکار هستیم که من، یک ماه روزه گرفتم، تا دستم بالا رفت و لبانم به دعا باز شد، باید دعایم مستجاب شود، مگر نگفتند: دعاءوکم فیه مستجاب؟
حضرت میفرمایند: چطور از آن کسی که دائم سیر است، صافی و زلالی فکر را انتظار داری؟! محال است که چنین کسی فکرش، زلال و صاف باشد، ادراکش قوی باشد، خوب بفهمد و خطا نکند. لذا اگر انسان بیش از حد بخورد، همین حال را پیش میآورد.
الهام غیبی به آیتالله بهشتی!
لذا اولیاء خدا میفرمایند: دوشنبهها و پنجشنبهها روزه بگیرید. فرمودند: حتّی صیام عامل بر این است که شهوات را سرکوب کند، چه شهوت جنسی و چه شهوت قدرت و ... .
البته بیان نمیشود کسی پست نگیرد، امّا نباید شهوت آن پست را داشته باشد و به قول شهید بزرگوار، آیتالله بهشتی، شیفته خدمت باشد، نه تشنه قدرت.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: این جمله از الهامات غیبی به این مرد الهی بود. ما تعجّب کردیم، بعد ایشان توضیح دادند و فرمودند: تشنه تا رفع عطش نکند دست بردار نیست. نفرمودند: ما تشنگان خدمتیم، چون کسی که میخواهد خدمت کند، تشنه نیست. شیفته خدمت است، حالا شد، شد، نشد، یک بار و مسئولیّتی را از دوش او برداشتند. لذا خدمت با تشنگی ارتباط ندارد، شیفتگی میخواهد. دوست دارد خدمت کند، شد، شد، نشد، نشد. آن که قدرت میخواهد، تشنه است.
معمولاً هم همینطور است، تشنگان قدرت، آنقدر جلو میروند که یا خودشان را به هلاکت میاندازند، یا دیگران را، تا بالاخره به آن پست برسند و اینطور دعوا راه بیاندازند. اینقدر اینها را کوک میکنند که زودتر از موعد پیروزی خودش در انتخابات ریاست جمهوری را اعلام میکند. یا آن یکی اینقدر جلو برود که دیگر از موضع خدمت بیرون بیاید، تشنه قدرت شود و امر امام المسلمین و نائب امام زمان را زمین بگذارد و چندین روز خانه بنشیند و چنین و چنان، که چرا گفتند: بالای چشم تو، ابروست. همه برای تشنگی قدرت است. آنوقت معلوم است کسی که اینگونه شد دیگر فکرش، صاف و زلال نیست. امّا صیام حال انسان را درست میکند.
راهی برای دستیابی هم دنیا و هم آخرت!
امیرالمؤمنین، علیبنأبیطالب(ع) نسخهای میدهند که انصافاً عجیب است. ما میتوانیم خودمان را به راحتی با این نسخه محک بزنیم. حضرت، شبخیزی را نسخه میدانند. میفرمایند: «مَنْ أَسْهَرَ عَیْنَ فِکْرَتِهِ بَلَغَ کُنْهَ هِمَّتِه»، هر کس دیدهی اندیشهی خودش را در شبها بیدار نگه دارد ... . یعنی موقعی که همه خواب هستند، شبخیز باشد و تأمّل کند. اوّلین تأمّل هم این است که یک دور به اعمال روز خودش نگاه کند که من چه کردم، بعد خوابیدم، پروردگار عالم بیدارم کرد و توفیق شبخیزی پیدا کردم.
اصلاً خود همین بلند شدن، جای شکر دارد و لطف مجدّدی از ناحیه خداوند به من است که توانستم یک روز دیگر زنده باشم. چون فرمودند: «النّوم أخ الموت»؛ امکان داشت بخوابم و دیگر بیدار نشوم.
امّا حالا زنده ماندم که فقط صبحانه و ناهار و شام بخورم و بعد مواد خبیث را بیرون کنم «أطعمنی طیّباً فی عافیة و أخرجه منی خبیثاً فی عافیة»؟! یا این که باید بفهمم انسان هستم، انسان برتر از همه هست. تفکّر کنم که مقام انسانیّت چه چیزهایی را اقتضا میکند. به اقتضای مقام انسانی آن کار را انجام بدهم.
پس باید تأمّل کنم که انسان هستم و باید خود را به آن مقام برسانم. نه این که انسان هستم که فقط به دیگران زور بگویم. انسان هستم که چه حیوانات و چه همنوعان خودم را از بین ببرم. انسان هستم که در بدیها و پلشتیها فکر کنم و ببینم چگونه میتوانم کلاه سر دیگران بگذارم و بر کشور دیگری مسلّط شوم و دیگران را به غرق خون بکشم. حضرت میفرمایند: هر کسی در دل شب، دیده اندیشه خودش را بیدار نگاه دارد؛ به آن کنه خواسته خودش میرسد.
شاید امام راحل عظیمالشّأن هم براساس همین روایت شریفه بود که در درس اخلاق خودشان قبل از قیام و تبعیدشان میفرمودند: اگر دنیا میخواهید، شبخیزی کنید؛ اگر آخرت میخواهید، شبخیزی کنید. هر کس در دل شب برای خدا قیام کند، خدا به او عنایت میکند. لذا میفرمایند: «بَلَغَ کُنْهَ هِمَّتِه»، به آن کنه خواسته و همّتی که دارد، دستیابی پیدا میکند. هر چه دلت خواست، در شب است. این، یک نسخه عالی است که هر کس میتواند به وسیله آن، خودش ار محک بزند، ببیند شب میتواند قیام کند یا خیر.
چگونه بدنمان را به شبخیزی عادت دهیم؟
من قبلاً هم بیان کردم، امّا چون باز هم از من سؤال کردند، بد نیست بیان کنم. راه شبخیزی هم این است که شما بدنتان را عادت بدهید. دو رکعت نماز قبل از خواب به نیّت همین نماز شب بخوانید و دو رکعت هم قبل از اذان صبح بخوانید. صد روز این عمل را انجام دهید. نمیگویم یک ساعت قبل از اذان بیدار شوید، همان ده دقیقه هم بیدار شوید و دو رکعت نماز بخوانید، کافی است. بعد از آن که صد روز، صد و یکی و دو روز شد، باز آن دو رکعت نماز قبل از خواب را بخوانید، امّا قبل از اذان صبح را چهار رکعت کنید، چون بدنتان آرام آرام عادت کرده است.
صد روز، صد و یکی و دو روز این کار را انجام دهید، باز هم دو رکعت نماز قبل از خواب را بخوانید، امّا قبل از اذان صبح را شش رکعت کنید.
صد روز، صد و یکی و دو روز این کار را انجام دهید، باز هم دو رکعت نماز قبل از خواب را بخوانید، امّا قبل از اذان صبح را هشت رکعت کنید.
مجدّداً بعد از صد روز، صد و یکی و دو روز، دو رکعت قبل از خواب را بخوانید و قبل از اذان صبح ده رکعت بخوانید که دو رکعت آخر آن، نماز شفع است.
بعد از صد روز، صد و یکی و دو روز، دو رکعت قبل از خواب را بخوانید و قبل از اذان صبح، نماز وتر را هم بخوانید که یازده رکعت میشود.
بعد از چندین صده دیگر بدن آرام آرام عادت کرده است. اصلاً خود همین قیام اثر دارد. قبل از نماز هم انسان فکر کند که من چه کردم؟! چون فقط صرف نماز خواندن - که خیلی مهم است - یست، امّا تفکّر هم خیلی خیلی مهم است که به خلقت آسمان و زمین فکر کند، با خود بگوید: چه کردم و ... . در آن سکوت شب هنگام که همه خواب هستند، شما بلند شدی، آرام و بدون این که کسی بفهمد به راز و نیاز با خدا مشغول شدی.
بعضیها میگویند: گاهی میخواهیم وضو بگیریم، صدا میدهد و همه متوجّه میشوند. میتوانید ابری زیر شیر قرار دهید که صدا ایجاد نکند، بعد هم با آب کم وضو بگیرید. یااین که شما میتوانید جلوتر آب را آماده کنید و با یک لیوان آب، به آرامی وضو بگیرید. خدا آیتالله مرعشی نجفی را رحمت کند، یک مرتبه در سیما وضو گرفتن ایشان را نشان دادند، دستمالی پهن کردند و با یک لیوان آب وضو گرفتند، امّا یک قطره هم از آب در این دستمال نریخت. پس میشود با یک لیوان آب به آرامی وضویت را بگیری، با خدای خودت خلوت کنی و نماز بخوانی. این صرف قیام در دل شب، فکرت را روشن میکند.
پس این هم نسخهای است که اولیاء بسیار زیاد و به زبانهای مختلف بیان کردند. امّا چرا نمیتوانیم؟ به خاطر این که فکرمان در لذّات است و آن «غلبت» برایمان به وجود آمده است. بحث شب خیزی، فکر در خیر است که ما را دعوت به عمل خیر میکند، امّا ما در وسط راه میمانیم. در حالی که فکر در شهوات و لذّات، غلبت است و ما را گرفتار کرده است.
منشأ تمام فتنهها، حبّ به دنیا و بداخلاقی است!
امّا عزیزان من، بدانید، منشأ تمام فتنهها، چه بود، چه شد و چه خواهد شد، همین بداخلاقیهاست. منشأش این است که انسان، متخلّق به اخلاق الهی نشده است. آیتالله شاهآبادی در شذرات المعارف - که به عنوان کتاب حکومتی و مرجع کتاب ولایت فقیه امام راحل عظیمالشّأن که شاگرد ایشان بودند، است - زمامداران را دعوت به اخلاق میکند و میفرماید: حاکم باید متخلّق باشد و روایات شریفه اینگونه بیان میکند.
خدا نکند کسی تصوّر کند که به مطالب اخلاقی نیاز ندارد. کسی که چنین تصوّری داشته باشد، بلاشک، بیشتر از همه، خودش به آن، نیاز دارد. اگر مسئولین ما این را برای خودشان یک فرض میدانستند و عمل میکردند، آنوقت دیگر به اینجا نمیرسید. تمام قضایای فتنه به همین دلیل است.
نکاتی که راجع به فکر و بصیرت و ... بیان کردیم، همه، به اینجا میرسد، یک فکری که فِی الْخَیْرِ ، هست، یَدْعُو إِلَى الْعَمَلِ بِهِ، امّا فکری که شرّ هست، «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی اللَّذَّاتِ »، دیگر «یَدْعُو» نیست، بلکه «غَلَبَتْ عَلَیْه» بر او، غلبه مییابد.
دانشجویان عزیز، طلّاب محترم، این را در مجامع عمومی، حوزهها، دانشگاهها و ... و در وبلاگها و کانالهایتان کار کنید. من از شما به عنوان یک پدر درخواست دارم که در همه جا این را بیان کنید که علّت العلل فتنه، حبّ به دنیا و دوری از اخلاق است.
این مطلب هنوز جا نیفتاده، بعضیها میگویند، امّا خیلی کوتاه و گذرا و بعد دنبال مطالب دیگر میروند. در حالی که باید باور کنیم که علّت العلل، همین است. علل دیگری هم هست، امّا علّت العلل، این است که مسئولین ما، متخلّق نبودند.
چه شد که حتّی مرجعی نیز در مقابل امام راحل ایستاد؟
علّت اصلی که میبینیم یک کسی حتّی در لباس مرجعیّت، جلوی امام راحل عظیمالشّأنمان میایستد، چون احساس میکند من یکی از شاگردان آیتالله العظمی بروجردی بودم، ایشان هم یکی از شاگردان ایشان بود، پس چه فرقی بین من و ایشان است؟!
امّا یکی هم مانند آیتالله مرعشی نجفی، آیتالله گلپایگانی میشود، اینها میدانند، میگویند: خدای متعال، این مرد را انتخاب کرده است و دیگر إنقلتی نمیآورند و میگویند: ما هم مطیع هستیم. در مقابل، یک کسی هم مدّعی میشود که من هم کسی شدم و ... .
دلیل تمام فتنهها، حبّ به دنیاست، «حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة». دلیل خطای سیاسی، خطای فرهنگی، خطای اجتماعی و ...، همه، به خاطر حبّ به دنیاست. نفرمودند: یک خطا، بلکه فرمودند: رأس تمام خطاها، حبّ به دنیاست.
فتنهگر، نصیحت دیگران را، حمل بر ضعف آنها میکند
پس بدانید در هر خطایی، حبّ به دنیا وجود دارد. لذا این حبّ به دنیا بود و این بداخلاقی به وجود آمد که فتنه شکل گرفت. وقتی انسان بداخلاق شد، دیگر برایش مهم نیست که چه پیش میآید. امکان دارد این بداخلاقی تو عامل شود که خودت را هم بسوزاند و از بین ببرد، دیگر برایش مهم نیست. هر چه هم نصیحت میکنند، نمیپذیرد و فکرش بسته میشود - که روایتش را بیان کردیم - حتّی اگر حکیم هم صحبت کند، فایدهای ندارد. مگر نفرمودند: « نَامَتِ الْفِکْرَةُ وَ خَرَسَتِ الْحِکْمَةُ ». امام حسین هم بگوید: این به ضرر خود شماست و ...، تازه شیطان بیشتر هم غلبه میکند و تصوّر میکند شاید نصیحت پدرانه امام امّت، از روی ضعف است. پس معلوم است ما قدرت گرفتیم که او دارد ما را نصیحت میکند.
فتنهگر، حریّت ندارد و حتّی از دشمن هم کمک میطلبد
حبّ به دنیا، انسان را به این روز میاندازد. آنوقت بداخلاق، بدتر و جری میشود. طوری میشود که دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست و حتّی در مرحله اوّل پیش خودش میگوید: اگر دشمن هم من را یاری کند، ایرادی ندارد، من که با دشمن نیستم. آن موقع نمیفهمد که ابزار دشمن شده است.
امّا امام راحل عظیمالشّأن را ببینید، وقتی میخواستند تهمت بزنند، آن سیّاس کیّاس چون خدایی بود، بلافاصله فرمودند: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر». همانطور که وقتی ایشان را از عراق بیرون کردند و در کویت راه ندادند، فرمودند: اگر هم من را در هیچ جایی راه ندهند، یک کشتی اجازه میکنیم و در آبهای آزاد میچرخیم و از آنجا مطالبم را میگویم. ببینید چقدر حرّ است. دیگر اینطور نبود که دست به دامن این و آن شود. آنجایی هم که صدا میزدند، ملل و امّت و کشورهای اسلامی را صدا میکردند، یک بار هم یک کشور اروپایی را برای کمک به دین نخواستند. آن زمانی که فریاد زدند: اسلام رفت، اوّل از خود مردم یاری طلبیدند، بعد هم جهان اسلام را مورد خطاب قرار دادند و از دیگران چیزی نخواستند.
امّا وقتی کسی حبّ به دنیا پیدا کند، آنوقت فتنه برایش پیش میآید، فتنهگر میشود و آرام آرام ابزار دشمن میشود. همه برای حبّ به دنیا و اخلاق نداشتن است. حالا برویم بنشینیم و تحلیلهای سیاسی داشته باشیم، البته نمیخواهم بگویم آن تحلیلها اصلاً به درد نمیخورد، امّا بیرودربایستی بگویم که خیلی از آنها، آبکی است. دلیل این است: اخلاق نداشتند، متخلّق نبودند، لذا متعبّد نبودند و تسلیم امر امام المسلمین نشدند، لذا ابزار شدند، لذا خودشان، سران فتنه شدند.
دیگران هم آن را کوک کردند و در بوق و کرنا میکردند. اینها، همان خبیثهایی بودند که قبلاً هم باورشان نمیشد یک پیرمرد هشتاد ساله (امام راحل عظیمالشّأن) بیاید و این بساط را تمام کند. آنها عقدهها دارند، حالا حالا ها عقده دارند. امّا سران فتنه باورشان نمیشد که از آن طرف هست و اینطور شد که گرفتار شدند.
تقسیم بندی افراد جامعه، در مقابل فتنه
لذا اصل فتنهها، برای نبود اخلاق است. بر روی این مطلب کار کنید. متخلّقین به اخلاق اینگونه نیستند، امّا آنهایی که کوچکترین حبّی به دنیا داشتند، ساکت شدند و به آنها گفتند: ساکتین فتنه. امّا آنهایی که حرّ بودند و دلبسته به مقام، پست، وزارت و ... نبودند، گفتند: هر چه بادا باد، ما شیفتهی خدمت هستیم، نه تشنهی قدرت.
چه کنیم از فتنهها ایمن باشیم؟
شاید بپرسید: حالا آن فتنه که تمام شد، فتنههایی دیگری هم در راه است - که میخواستم بیان کنم، وقت گذشت - یکی از راهها برای ایمن بودن از فتنهها چیست؟
یک موقع یکی از اولیاء الهی فرمودند: اوّلاً مذنبین را شماتت نکنید - البته این، در مورد گناه فردی است و آن کسی که به جامعه ضرر میرساند، فرق میکند. من اوایل فتنه بیان کردم که براساس حکم فقهی، حکم سران فتنه، چون بغی بوده است، اعدام است - ثانیاً بترسید که شاید یک زمانی شما دچار شوید. برای این هم که گرفتار نشوید، حتماً لازمهاش این است که انسان، به حصن حصین پناه ببرد. حصن حصین هم عرفای عظیمالشّأن و بالاتر، وجود مقدّس آقا جان، حضرت حجّت هستند. یاد آقا جان حضرت حجّت، توسّل به ایشان، حصن حصین است.
رمزی هم به شما بگویم و ان، این که اتّفاقاً اولیاء خدا در فتنه، بیشتر آقا را صدا میزدند، از خود آقا یاری میخواستند و در دل شب بیشتر یابنالحسن میگفتند، گریه میکردند، به آقا تمسّک میجستند و میگفتند: آقا جان! اینها میخواهند نظامی را که متعلّق به شماست، از بین ببرند.
عزیزان من! بیان کردم هر ساعت یک دعای سلامتی برای آقا جان بخوانید. این مطلب را نشر بدهید و هر جا رسیدید بگویید. اینقدر بگویید تا شما میخواهید لب به سخن بگشایید، همه متوجّه شوند که میخواهید این مطلب را بیان کنید. چقدر قشنگ میشود که جوّ همه جا (دانشگاه، حوزه و ...) را امام زمانی کنید. غوغا میشود.
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفیکُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً
السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه
سبک زندگی حقیقی
چقدر شیرین میشود که انسان هر شب با آقا صحبت کند. فرض بگیرید اصلاً هیچ چیزی به انسان ندهند، امّا چه چیزی بالاتر از این که به انسان اجازه دادند که با آقا حرف بزند؟! شاید یک موقع کسی بخواهد صحبت کند، امّا چیزی به لسانش جاری نمیشود. گاهی انسان مذنب میشود و قلبش تیره میشود که اصلاً اجازهی سخن به او داده نمیشود. مثل این که انسان شاید به مجلس ختمی برود، امّا یادش میرود که حتّی یک فاتحه هم بخواند. دیدید بعضیها که نسبت به نماز بیحوصله هستند و رغبت به آن ندارند، به این دلیل است که گناه کردند و به آنها اجازه ندادند. امّا همین که به من و تو اجازه دادند با ایشان حرف بزنیم، معلوم است که ما را پذیرفتند.
بیان کردم اگر هر شب، هر شب، با آقا حرف بزنید و فاصله نیاندازید، به یک سال نمیکشد که مساولی را میبینید و متوجّه میشوید. امّا بر فرض اینها را هم ندهند، همین قدر که اجازه دادند با ایشان حرف بزنیم، آن هم نه یک شب، نه دو شب، هر شب اجازه دادند، همین برایمان بس است.
مثلاً به من و شما اجازه بدهند هفتهای یک مرتبه محضر امامالمسلمین، نائب امام زمان برسیم و پنج دقیقه، ده دقیقه با آقا صحبت کنیم، چه عشقی میکنیم که نائب امام زمان به ما اجازه دادند! حالا ببینید امام زمان هر شب به من و تو اجازه داده که با ایشان حرف بزنیم.
گاهی نسیان پیش میآید، امّا وقتی که حرف زدن با آقا را فراموش نمیکنیم، یعنی اجازه ایشان بوده است که یادآوری کرده: فلانی! الآن وقتش هست، مگر نمیخواستی با من حرف بزنی. این، حصن حصین است، این، انسان را از فتنهها دور نگه میدارد و از مطالبی که در زمانه به وجود میآید، محافظت میکند.
به آقا سلام بدهید، برای مادرشان فاتحه بخوانید و بگویید: آقا جان! تو را به مادرت قسم دستم را بگیر.
هر چقدر با امام زمان حرف بزنیم، نه تنها خسته نمیشویم، بلکه تشنهتر برای صحبت میشویم. منتظر میشویم که چه زمانی شب میشود و اجازه خلوت میدهند؟! لذا روز به روز اشتیاق و عشق ما به امام زمان بیشتر میشود. طوری که اصلاً عشق انسان این میشود که زندهایم تا با تو حرف بزنیم.
آقا جان! اگر بنا باشد زنده باشم امّا فراموش کنم که با تو حرف بزنم، آن زندگی را نمیخواهم. مرگ بر آن زندگی که بخواهد تو فراموش شوی. بالاترین ذکر و عبادت شما هستی، ذکر مهدی عبادة، همانطور که ذکر علی عبادة.
آقا جان اگر دائم یاد شما باشم، چه میشود؟! این که بخوابم، بیدار شوم، بلند شوم، بنشینم و ...، مدام یاد شما باشم، این، عشقبازی حقیقی است. عشقهای مجازی با قهری، مطلبی از بین میرود، با پیری، مریضی و ... سرد میشود. امّا این عشق، عشق و حبّ حقیقی است، هل الدین إلّا الحبّ؟! این عشق و حب، معرفت میآورد و عشق و محبّت را هم بیشتر میکند.
اصلاً سبک زندگی حقیقی همین است که انسان لحظه به لحظه با حجّت خدا باشد و یاد امام زمانش باشد. اگر اینطور شویم، بقیّه موارد را که چطور بنشینم، چطور بلند شوم و ... را هم خودش درست میکند.
السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه
آقا جان! اگر به من نگاه نمیکنی، به این جوانهای عزیز نگاه کن، اینها به امیدی با تو صحبت میکنند، دوست دارند وقتی ظهور میکنی، سرباز تو باشند.
بگذارید این مطلب را هم بگویم، عزیز دلم! اگر میخواهی سرباز امام زمان شوی، باید متخلّقترین افراد باشی. چون بیان کردیم: سربازان آقا جان، امام زمان، متخلّقترین انسانها هستند. وقتی دائم با آقا صحبت کردی و یاد ایشان بودی و هر ساعت یک دعای سلامتی برای ایشان خواندی، به شیخنا الاعظم میفرمایند که نام شما را در آن طومار سربازان ثبت کنند. إنشاءالله آن موقع که آقا میآیند، شاید خودمان هم باور نکنیم، امّا یک موقع ما را صدا میزنند، اسممان را میخوانند و میگویند: فلانی ابن فلان، بیا، تو سرباز آقا جان هستی، به فلان جا بیا باید خدمت کنی.
لذا اگر با آقا عشقبازی کنی و دائم یاد ایشان باشی، مگر میشود تو را فراموش کنند؟! آقا میگویند: این، سرباز من است، کسی که دائم یاد من است، من همین را میخواهم و انتخاب کردم. اگر خیلی یاد آقا بودی و از هر شب گذشت و دائمی شد، بدان که آقاست که یاد توست و خودش دارد این یاد را در ذهن تو تقویت میکند. تو فکر میکنی خودت هستی، امّا آقا جان هست، از بس تو را دوست دارد میخواهد تو هم یاد او باشی و یاد دیگران را از ذهن تو بیرون ببرد. از بس تو را دوست دارد میخواهد متعلّق به خودش باشی. حالا مگر میشود چنین کسی سرباز امام زمان نباشد؟!
یابنالحسن! نکند من وسط راه ببرم و خطا کنم و شما بگویید: اسمش را خط بزنید؟! خدا آن روز را نیاورد. آقا جان! شما لطف میکنی و مینویسی، امّا کاری کن خط نخورد، حیف است که خط بخورد. خودت کمکم کن، دستم را بگیر و مواظبتم کن. به جان مادرت نرجس خاتون دستم را بگیر. به جان إبیعبدالله دستم را بگیر. به جان عمّهجانت، زینب، دستم را بگیر. به جان مادرت، فاطمه زهرا دستم را بگیر. آقا جان! دستم را بگیر، من عقب نیافتم، اشتباه نکنم. خراب نکنم. یک موقع شیطان بر من مسلّط نشود، غرّه نروم، اشتباه راه نروم. آقا جان! خودم اقرار میکنم که ضعیفم، من آن عبد ضعیفی هستم که باید به من رحم شود، به پروردگار عالم عرضه میداریم: یا لطیف ارحم عبدک الضعیف. به شما هم همین را بیان میکنیم: ای کسی که عنایت داری، به این غلام خودت عنایت کن و دستم را بگیر. من ضعیفم. نکند فریب دنیا، عنوان و ... را بخورم. نکند این جلوات من را ببرد. نکند مغرور شوم. نکند تصوّر کنم کسی شدم که هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. آقا جان! دستم را بگیر سقوط نکنم.
وقتی شما به آقا نزدیک شوید و آقا جان شما را انتخاب کند و یاد خودش را در دلتان قرار دهد، نزدیک به پیغمبر و امیرالمؤمنین هم میشوید. نزدیک به مادر خلقت، ام الائمّه هم میشوید. نزدیک به همه ائمّه میشوید و احساس قرب و نزدیکی میکنی. مگر نفرمودند: سلمان منّا اهل البیت.
پس اگر انسان مدام به یاد آقا بود که خودش هم این را به او یادآوری میکند، دائم با حضرات معصومین خواهد بود، قلبش پر از حکمت میشود، بر لسانش جاری میشود و همه مطالب او، الهی میشود و عبدالله به معنی حقیقی میشود. این خصوصیّت یاد امام زمان است که من اصرار دارم میگویم هر شب با امام زمان حرف بزنید. اگر شما یاد امام زمان بودید، همه چیز در اختیار شماست، آقا جان، کریم ابن الکریم است، سجیّه او کرم است و عنایت میکند.
منبع:فارس