04 آبان 1400 20 (ربیع الاول 1443 - 52 : 12
کد خبر : ۸۲۲۹۵
تاریخ انتشار : ۰۶ دی ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۳
وهابيون علم غيب ابن تيميه و آگاهي پيدا كردن وي از لوح محفوظ و خبر دادن از باطن مردم را‌ براي او كه به گفته علماي اهل سنت، دشمن اهل ‏بيت(عليهم السلام) بود،‌ قائل هستند؛ اما حتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نمي ‏تواند با اذن خدا علم غيب داشته باشد، و اگر كسي چنين ادعايي را در مورد آنها داشته باشد، كافر مي ‏دانند؟!‌
عقیق:حجت الاسام محمد جواد حاجي ابوالقاسم در نوشته اي پاسخ علماي اهل سنت به دو شبهه وهابيت را تشريح كرد.

* شبهه: آيا حساب و كتاب روز قيامت قابل واگذاري از سوي خداست؟
پرسش: چرا شيعيان اعتقاد دارند كه ائمه در روز قيامت به جاي خدا حساب و كتاب مردم را به عهده مي ‌گيرند؟
چون در قرآن كريم آمده است: «ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ»؛[1] «سپس حساب مردم با ما است.» آيا صحيح است كه شيعيان در مقابل صراحت اين آيه ادعا كنند كه ائمه حساب و كتاب مردم و تقسيم بهشت و دوزخ را بر عهده دارند؟
پاسخ: اين اعتقاد در بسياري از روايات معتبر و ادعيه شيعه، به صورتي كه با آيه مذكور هيچ تنافي نداشته باشد، وجود دارد. تمام مسلمانان (شيعه و سني) اعتقاد دارند كه دو مَلك الهي به نام «منكر» و «نكير»[2] در قبر، حساب و كتاب مردم را بر عهده دارند و در قيامت نيز ملائكه مسئول حساب و كتاب و به بهشت و دوزخ بردن مردم هستند.[3] در واقع اين اعتقاد منافاتي با انجام گرفتن حساب و كتاب توسط خداوند ندارد؛ بلكه ملائكه، مأموران الهي براي انجام اين وظيفه هستند. حال اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) چنين وظيفه‌ اي را - همانند ملائكه - برعهده دارند، هيچ ارتباطي با شرك ندارد.‌
«آلوسي» مفسر شهير اهل سنت، در تفسير خود، درباره معني «قسيم النار و الجنة» بودن حضرت علي(عليه السلام) طبق نظر شيعيان مي ‌نويسد: «احتمالاً مقصود شيعيان اين است كه حضرت علي - كرّم الله وجهه - حساب مخلوقات را با دستور خدا به عهده مي ‌گيرد، همان طور كه ساير مسلمانان مي ‌گويند كه ملائكه حساب و كتاب مردم را به دستور خدا به عهده مي‌ گيرند، و اين مطلب با حصر موجود در آيه –كه خدا حساب و كتاب انسان ها را انجام مي ‏دهد - منافاتي ندارد.»[4]
شيعيان نيز با همين منظور اعتقاد دارند كه اهل ‏بيت(عليهم السلام) حساب و كتاب مردم را به دستور خدا بر عهده دارند، لذا در زيارت جامعه كبيره مي ‌خوانند: «وَ حِسابُهُم عَلَيكُم؛[5] حساب مردم بر عهده شما قرار گرفته است.»

* وهابيت به اين سؤال پاسخ دهند
چرا شما (وهابيون) فضايلي را كه در مورد اهل ‏بيت(عليهم السلام) مورد تأييد بزرگ ‏تر‌ين علماي اهل سنت قرار گرفته‌ است، رد مي‌ كنيد؟!
«محمد بن ابي يعلي»، صاحب كتاب «طبقات الحنابله» با سندي كه تمام رُوات آن از علماي سرشناس اهل سنت و ثقه هستند، از «احمد بن حنبل» چنين روايت مي‌ كند كه گفت: «براي هيچ كس به اندازه فضايل علي بن ابي‏ طالب(عليه السلام) فضيلت نقل نشده است! شخصي به احمد بن حنبل گفت: اي ابا عبدالله! در مورد روايتي كه گفته مي ‌شود علي گفت: من تقسيم كننده دوزخم، چه مي ‌گويي؟ او پاسخ داد: چه اشكالي براي اين روايت سراغ داريد؟! آيا از پيامبر(صلي الله عليه و آله) روايت نشده است كه به علي گفت: جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن نمي ‏دارد؟ گفتيم: چرا! گفت: مؤمن در كجا است؟ گفتيم: در بهشت. گفت: منافق در كجاست؟ گفتيم: در جهنم. گفت: پس علي تقسيم كننده دوزخ است.»[6]
وقتي «احمد بن حنبل» كه تمام سلفي ها و وهابيون ادعا مي‌ كنند پيرو روش او هستند، چنين مقامي را براي حضرت علي(عليه السلام) قبول دارد، ‌آيا انكار چنين فضيلتي نشانگر دشمني با حضرت علي(عليه السلام) و ردّ كلام احمد بن حنبل نيست؟!

* شبهه: چرا شيعيان اعتقاد دارند كه ائمه همانند خدا علم غيب دارند؟
پرسش: چرا شيعيان در بسياري از كتب خويش، علم غيب را كه در بسياري از آيات،‌ تنها به خدا نسبت داده شده[7] و حتي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نيز نفي شده است،[8] به ائمه خود نسبت مي‌دهند؟
پاسخ: همانطور كه تمام علماي مسلمان اجماع دارند، بعضي آيات قرآن مفسر و برخي مقيد آيات ديگر هستند. از جمله آياتي كه در قرآن به عنوان مقيد ديگر آيات و توضيح دهنده مقصود از آنها بيان شده است، آيات 26 و 27 سوره جنّ است كه مي ‌فرمايد: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»؛ «داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود چيره نمى ‏كند، جز فرستاده‌ اي را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگهبانانى بر خواهد گماشت.»
در اين آيه شريفه، براي بيان اينكه برخي از مأمورين الهي از جانب خدا آگاه به غيب مي ‌گردند، از كلمه «يُظهِرُ» استفاده كرده كه معني آن «چيره گرداندن» است، پس مضمون آيه «...ليُظِهرَهُ عَلي الدِّينِ كُلِّه...»[9]اين است: «او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هرچه دين است، چيره گرداند، هرچند مشركان خوش نداشته باشند.»
اين آيه نه تنها ثابت مي ‌كند كه گروهي از مأمورين الهي (انبيا، ملائكه و ائمه) از جانب خداي متعال داراي علم غيب شده‌ اند؛ بلكه ثابت مي ‌كند كه آنها بر غيب چيره هستند و غيب به اذن الهي در اختيار و تحت سلطه آنان قرار گرفته است، لذا درباره حضرت عيسي(عليه السلام) فرموده است كه او گفت: «وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ»؛[10] «و شما را از آنچه مى ‏خوريد و در خانه ‌هايتان ذخيره مى‏ كنيد، خبر مى ‏دهم.»
جالب اينجاست كه در صحيح ‌ترين كتب اهل سنت، علم غيب به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نسبت داده شده است.
در «صحيح مسلم» يك باب روايت در مورد علم غيب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و آگاهي حضرت به علوم گذشته و آينده مي ‌آورد و مي‌ گويد:
«رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روزي از صبح تا به غروب بر منبر رفته، خطبه خواند و تنها براي نماز پايين آمد و در اين سخنراني ها ما را از آنچه بود و آنچه خواهد بود، با خبر ساخت، پس عالم‌ ترين ما كسي است كه از همه بهتر سخنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را حفظ كرده باشد.»[11]
صاحب كتاب تفسير صنعاني در مورد اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)، روايتي با سند صحيح نقل كرده است كه فرمود: «از من (هر آنچه مي ‌خواهيد) بپرسيد. قسم به خدا! اگر در مورد هر چيزي كه تا قيامت باشد از من بپرسيد، براي شما به تفصيل در مورد آن سخن خواهم گفت.‌ از من در مورد كتاب خدا بپرسيد. قسم به خدا! هيچ آيه ‌اي نيست، جز آنكه مي‌ دانم آيا در شب نازل شده يا در روز، در دشت يا در كوه.»[12]
بنابراين، ادعاي اينكه علم غيب در آيات تنها مخصوص خداست و از ديگران نفي شده، در واقع فهم غير صحيح آيات و قبول كردن ظاهر بعضي آيات، بدون مراجعه به آيات مكمل و مفسر آن آيه است. پس نفي علم غيب از پيامبر(صلي الله عليه و آله) علم بالاستقلال (بدون اذن و اراده خدا) است و آياتي كه در آنها به صراحت علم غيب به انبيا و مأمورين الهي نسبت داده شده است، دلالت بر جواز علم غيب با اذن الهي دارند.

* وهابيت به اين سؤال پاسخ دهند
چرا سلفيون علم غيب را براي علماي خويش مي ‌پذيرند؛ اما براي انبيا و اولياي الهي قبول ندارند؟

* ابن تيميه مي تواند از غيب خبر دهد اما رسول خدا (ص) هرگز!!
«محمد بن ايوب زرعي دمشقي»، از شاگردان سرشناس ابن تيميه، در مورد وي كلماتي را به رشته تحرير درآورده است كه شبيه آن را شيعيان در مورد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و اهل ‏بيت او(عليهم السلام) نقل مي ‌كنند. وي مي ‌نويسد: «از تيزبيني شيخ الاسلام، ابن تيميه!!! امور عجيبي را ديدم، و آنچه من نديدم، بزرگ‏ تر و بزرگ ‏تر است، و اگر تنها بخواهيم در مورد پيش ‌بيني هاي وي سخن بگوييم، بايد يك كتاب بزرگ بنويسيم. در سال 699 به يارانش خبر آمدن قوم تاتار را داد و اينكه لشگر مسلمانان شكست خواهد خورد، و اينكه در دمشق قتل عام و به بردگي گرفتن عمومي اتفاق نخواهد افتاد، و اينكه توجه لشگر تاتار به جمع اموال خواهد بود. اين زماني بود كه لشگر تاتار هنوز قصد حمله نكرده بود!‌ سپس در سال 702 وقتي دوباره لشگر تاتار قصد حمله به شام را داشت، گفت: اين بار آنها شكست خواهند خورد و مسلمانان پيروز مي ‌شوند و 70 قسم بر اين سخن خورد. به او گفتند: بگو: ان شاء الله! گفت: ان شاء الله مي ‌گويم؛ اما نه براي بيان احتمال؛ بلكه براي بيان قطعيت اين ماجرا. و از او شنيدم كه مي ‌گفت: وقتي به من اصرار فراوان كردند، گفتم: اصرار نكنيد! خداي متعال در لوح محفوظ نگاشته است كه آنها در اين حمله شكست مي‌ خورند و پيروزي با لشگريان اسلام است‌... و چندين بار به امور دروني من كه تنها به من مرتبط بود و قصد آن را داشتم، خبر داد. با اينكه آن مطلب را بر زبان نياورده بودم. و بعضي از ماجراهاي بزرگ را كه در آينده اتفاق مي ‌افتاد، به من خبر داد؛‌ ولي زمان آن را مشخص نكرد، و من بعضي از آنها را ديدم و منتظر بقيه آنها هستم. و چيزهايي كه بزرگان اصحاب او ديده ‌اند، چند برابر آن چيزي است كه من ديده‌ ام.»[13]
حال چطور سلفيون و وهابيون علم غيب ابن تيميه و آگاهي پيدا كردن وي از لوح محفوظ و خبر دادن از باطن مردم را‌ براي او كه به گفته علماي اهل سنت، دشمن اهل ‏بيت(عليهم السلام) بود،‌ قائل هستند؛ اما حتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نمي ‏تواند با اذن خدا علم غيب داشته باشد، و اگر كسي چنين ادعايي را در مورد آنها داشته باشد، كافر مي ‏دانند؟!‌

پي نوشت:
[1]. غاشيه/ 26.
[2]. ظلال الجنة، الباني، المكتبة الاسلاميه، بيروت، 1419 ق، ج2، ص‏114: «ثنا المقدمي ثنا يزيد بن زريع ثنا عبد الرحمن بن إسحاق ثنا سعيد بن أبي سعيد عن أبي هريرة أن رسول الله(صلي الله عليه و آله) قال: إذا قبر أحدكم أتاه ملكان أسودان أزرقان يقال لأحدهما منكر والآخر نكير فيقولان ما كنت تقول في هذا الرجل محمد فهو قائل ما كان مؤمنا قال هو عبدالله ورسوله أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله قال فيقولان إن كنا لنعلم انك تقول ذلك ثم يفسح له في قبره سبعون ذراعا في سبعين ذراعا وينور له فيه فيقال له ثم فيقول دعوني أرجع إلى أهلي أخبرهم فيقال له نم فينام كنومة العروس الذي لا يوقظه إلا أحب أهله إليه حتى يبعثه الله من مضجعه ذلك وإن كان منافقا قال لا أدري كنت أسمع الناس يقولون كذلك فكنت أقول ما يقولون فيلتام عليه حتى يختلف مضجعه فيها أضلاعه فلا يزال فيها معذبا حتى يبعثه الله من مضجعه ذلك.»
[3]. ]إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[نساء/ 97؛ ]أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ[قاف/ 24؛ ]النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ[غافر/ 46.
[4]. «و لعلهم عنوا أن علياً - كرم الله تعالى وجهه - يحاسب الخلائق بأمره عزوجل كما يقول غيرهم بأن الملائكة عليهم السلام يحاسبونهم بأمره جل و علا و هو معنى لا ينافي الحصر الذي تقتضيه الآية.» روح المعاني، أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ج‏30، ص‏119.
[5]. تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1407 ق، ج‏6، ص‏97.
[6]. «و أنبأنا (محمد بن أحمد بن علي) أبو الحسين بن الأبنوسي قال أخبرنا عمر بن إبراهيم الكتاني قال حدثنا أبو الحسين عمر بن الحسن القاضي الأشناني حدثنا إسحاق بن الحسن الحربي قال حدثني محمد بن منصور الطوسي قال سمعت أحمد بن حنبل يقول ما روى لأحد من الفضائل أكثر مما روي لعلي بن أبي طالب قال وسمعت محمد بن منصور يقول كنا عند أحمد بن حنبل فقال له رجل يا أبا عبدالله ما تقول في هذا الحديث الذي يروى أن عليا قال أنا قسيم النار فقال وما تنكرون من ذا أليس روينا أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لعلي لا يحبك إلا مؤمن ولا يبغضك إلا منافق قلنا بلى قال فأين المؤمن قلنا في الجنة قال وأين المنافق قلنا في النار قال فعلي قسيم النار.» طبقات الحنابلة، محمد بن أبي يعلى أبو الحسين، تحقيق: محمد حامد الفقي، دار المعرفة، بيروت، ج‏1، ص‏319.
[7]. «قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ»نمل/ 65.
[8]. «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ»انعام/ 50.
[9]. توبه/ 33.
[10]. آل عمران/ 49.
[11]. «وحدثني يَعْقُوبُ بن إبراهيم الدَّوْرَقِيُّ وَحَجَّاجُ بن الشَّاعِرِ جميعا عن أبي عَاصِمٍ قال حَجَّاجٌ حدثنا أبو عَاصِمٍ أخبرنا عَزْرَةُ بن ثَابِتٍ أخبرنا عِلْبَاءُ بن أَحْمَرَ حدثني أبو زَيْدٍ يَعْنِي عَمْرَو بن أَخْطَبَ قال صلى بِنَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم الْفَجْرَ وَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حتى حَضَرَتْ الظُّهْرُ فَنَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حتى حَضَرَتْ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حتى غَرَبَتْ الشَّمْسُ فَأَخْبَرَنَا بِمَا كان وَبِمَا هو كَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا.» صحيح مسلم، ج‏4، ص‏2217.
[12]. «عبد الرزاق عن معمر عن وهب بن عبد الله عن أبي الطفيل قال شهدت عليا وهو يخطب وهو يقول سلوني فوالله لا تسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة إلا حدثتكم به وسلوني عن كتاب الله فوالله ما من آية إلا وأنا أعلم بليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل.» تفسير الصنعاني، عبد الرزاق بن همام الصنعاني، تحقيق: د. مصطفى مسلم محمد، مكتبة الرشد، رياض، اول، 1410ق، ج‏3، ص‏241.
[13]. «و لقد شاهدت من فراسة شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله أمورا عجيبة وما لم أشاهده منها أعظم وأعظم ووقائع فراسته تستدعي سفرا ضخما أخبر أصحابه بدخول التتار الشام سنة تسع وتسعين وستمائة وأن جيوش المسلمين تكسر وأن دمشق لا يكون بها قتل عام ولا سبي عام وأن كلب الجيش وحدته في الأموال : وهذا قبل أن يهم التتار بالحركة ثم أخبر الناس والأمراء سنة اثنتين وسبعمائة لما تحرك التتار وقصدوا الشام : أن الدائرة والهزيمة عليهم وأن الظفر والنصر للمسلمين وأقسم على ذلك أكثر من سبعين يمينا فيقال له : قل إن شاء الله فيقول: إن شاء الله تحقيقا لا تعليقا.
وسمعته يقول ذلك قال : فلما أكثروا علي قلت : لا تكثروا كتب الله تعالى في اللوح المحفوظ: أنهم مهزومون في هذه الكرة وأن النصر لجيوش الإسلام ... وأخبرني غير مرة بأمور باطنة تختص بي مما عزمت عليه ولم ينطق به لساني وأخبرني ببعض حوادث كبار تجري في المستقبل ولم يعين أوقاتها وقد رأيت بعضها وأنا أنتظر بقيتها وما شاهده كبار أصحابه من ذلك أضعاف أضعاف ما شاهدته والله أعلم.» مدارج السالكين، محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي، تحقيق: محمد حامد الفقي، دار الكتب العربي، بيروت، دوم، 1393 - 1973، ج‏2، ص489.

منبع:حج
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: