همه احکام الهی طبق مصالح و مفاسدی که خالق یکتا بر آن واقف است بر گردن انسان گذارده شده و انجام وترک آن موجب ثواب و عقاب الهی می گردد، اما امر به معروف و نهی از منکر با توجه به اینکه واجب کفایی است، فراموش شدنش منجر به عقوبت همه گیر میشود.
حکایت؛ در زمان فتح علی شاه قاجار در یزد عالمی بود به نام ملاحسن یزدی که مورد احترام مردم بود. در آن زمان فرماندار یزد به مردم ظلم می کرد، ملاحسن به خاطر کردار ناپسندش به او تذکر داد ولی سودی نبخشید، مجبور شد شکایت او را برای فتح علی شاه بنویسد، اما باز هم فایدهای نداشت. به جهت امر به معروف و نهی از منکر، مردم یزد را جمع کرد و همگی فرماندار را به دستور او از شهر بیرون کردند، جریان را به فتح علی شاه گزارش دادند، بسیار ناراحت شد و دستور داد ملاحسن یزدی را به تهران احضار کنند، شاه به آخوند گفت: حادثه یزد چه بوده است؟ گفت: فرماندار تو در یزد حاکم ستمگری بود، خواستم با اخراج او از یزد، شر او را از سر مردم رفع کنم. شاه عصبانی شد و دستور داد چوب و فلک آوردند و پاهای آخوند را به فلک بستند، به سبب اینکه ملاحسن در بین مردم نفوذ زیادی داشت و شاه نمیخواست آزار رساندن به ایشان منجر به شورش شود، به امینالدوله گفت: احتمالاً ایشان تقصیری ندارد و اخراج فرماندار بدون اجازه او توسط مردم انجام شده، آخوند با اینکه پاهایش به چوب و فلک بسته بود، گفت: چرا دروغ بگویم، فرماندار را من به خاطر ظلم از یزد اخراج نمودم، سرانجام امینالدوله وساطت کرد و پای آخوند را از بند فلک باز کردند. 1
مبادا بی طرف یا بی تفاوت همه معروف و منکر واگذاری
پی نوشت: 1.با اقتباس و ویراست از کتاب یکصد موضوع 500 داستان منبع:حوزه