اگر از نگاه بالا و حقیقی به دنیا نظاره کنیم و به مسافر بودن در این دنیا که هیچ فردی چه مسلمان و چه کافر به بقا در آن امید ندارد، اعتقاد راسخ پیدا کنیم، قطعاً از تشریفات و تجملات دنیایی که دست و پای انسان را برای رسیدن به آخرت میبندد، فراری خواهیم بود.
حکایت؛ یکی از بزرگان حوزه نقل میکرد: شخصی از تجّار خیّر در رابطه با تهیه مسکن برای علامه طباطبایی(ره) مبلغ دویست هزار تومان توسط من برای ایشان فرستاد. آن پول را بردم، حضرت علامه فرمود: آدم خوبی است، خدا جزای خیرش دهد ولی فعلاً مبلغی ارث پدری به من رسیده و از سهم امام مصرف نمیکنم، پول را برگرداندم ولی تاجر گفت: بگو هدیه است نه سهم امام، برگشتم دوباره فرمودند: فعلاً نیازی ندارم. بار سوم صاحب پول گفت: بگو این مبلغ خدمت شما باشد به هر که میخواهید بدهید و به هر جا صلاح میدانید صرف کنید. برای بار سوم خدمت علامه رفتم و سخن صاحب پول را خدمتشان عرض کردم، فرمودند: من نمیتوانم این کار را انجام دهم، خودت میدانی و پول را برگرداندند. با توجه به این که حضرت علامه سالها منزل نداشتند و مستأجر بودند، آن پول را نپذیرفتند! یکی از فرزندان ایشان میگفت: مناعت طبع عجیبی داشتند، از خدا میخواستیم چیزی از ما قبول کنند، گاهی بسته اسکناس را خدمت ایشان میگذاشتم، با اصرار حتی پنج ریال هم برنمیداشتند. 1
جهانا سراسر فسوسی و باد به تو نیست مرد خردمند شاد 2
پی نوشت: 1.با اقتباس و ویراست از کتاب آن مرد آسمانی 2.فردوسی منبع:حوزه