عقیق: از زکریا بن آدم روایت شده که گفت:
یک وقت من در حضور حضرت علی بن موسی
الرضا(ع) بودم. در آن موقع حضرت امام محمد تقی(ع) را که چهار سال داشت نزد امام
رضا(ع) آوردند. حضرت جواد(ع) نشست و سر خود را متوجه آسمان کرد در حالی که غرق
تفکر بود. حضرت رضا(ع) به وی فرمود: فدایت شوم، برای چه از آن موقع که نشسته ای تا
کنون در تفکر هستی؟
امام جواد(ع) گفت: برای آن ظلم و ستمی که
در حق مادرم حضرت زهرا(س) شده، به خدا قسم که من جسد آن دو نفر را خارج می کنم و
می سوزانم و خاکسترشان را به دریا می ریزم.
حضرت رضا(ع) آن برگزیده خدا را در بغل
گرفت و بین دو چشم او را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدای تو، تو شایسته مقام
امامت هستی.(1)
پی نوشت :
1_(ستارگان درخشان، ج11،ص19)
211008