عقیق:قسمت دهم از سلسله سخنرانی های آیت الله عابدینی پیرامون سیره تربیتی انبیا در قرآن کریم در پی می آید؛ بسم الله الرحمن الرحیم بحثی که در خدمت دوستان بودیم بحث خیلی شریفی بود که ما در رابطه با حضرت ادریس سلام الله علیه وارد شدیم به زندگی شریف ایشان. در حالی که ادریس سلام الله علیه یکی از انبیاء بزرگی بود که ورود به ساحت این نبی گرامی برای ما خیلی غنیمت بود حقایق زیادی را از این نبی گرامی یافتیم و همان طور که عرض کردیم در مامور و متولی یکی از آسمانهایی بود که ورود به باطن عالم را ایشان اجازه میدادند و با اذن ایشان محقق میشد. لذا نگاه به ایشان برای تمامی مومنین برکات عظیمی دارد که ما نتوانستیم از آن برکات وجودی ادریس سلام الله علیه آن حتی ذرهای اش را بخواهیم آشکار بکنیم اما به قدری که فقط یادی از ایشان کرده باشیم و در رابطه با ایشان همین قدر که ذکری شده باشد تا توجه ما به معارف وجودی ایشان جلب شود، که در قرآن کریم به عنوان مکان علی به عنوان عبد صابر عبد صالح از ایشان ذکر شده بود، بتوانیم بهرههایی را ببریم. در پایان بحثی که در رابطه با ادریس داشتیم که بسیار هم نیمه تمام ماند و من حسرت میخورم که خیلی از معارف حضرت ادریس را نتوانستیم نه من میتوانستم نه این که وقت اجازه میداد به تمامه بخواهیم ادا بکنیم، ولی با این حال همین قدر حسرت این که ادریس سلام الله علیه را ما در وجودمان حشر داشته باشیم این حسرتی که نتوانستیم حقش را ادا بکنیم سبب شود که در قیامت شفاعت ایشان را برای همهی ما داشته باشد. در قسمت نهایی به صحف ادریس سلام الله علیه رسیدیم. صحف ادریس یکی از مسائلی بود که من به دوستان عرض کردم شاید کمتر مطرح شده است. هر چند نمیتوانیم به صورت یقینی عرض بکنیم که این صحف حتما و حتما منسوب باشد و حتما از ایشان صادر شده باشد چون فاصلهی زمانی خیلی زیاد است و قطعا خیلی از کتابها از بین رفته است اما آن چه که باقی مانده و منسوب بوده به ایشان و نقل شده است، از محتوای آنها نشان میدهد که کلام کلام الهی و کلام انبیا است با قرآن توافق کامل دارد با کلمات حضرات انبیا توافق کامل دارد همین باعث میشود که اعتمادی پیدا بکنیم و اقلا به عنوان یک امری که احتمال میدهیم از انبیا باشد از خدا باشد برای ما ارزشمند است هیچ تنازع و تعارضی هم با معارف قرآن و کلمات انبیا و معارف اهل بیت علیهم السلام در اینها نیست. *این مسیری که به ما رسیده چه مسیری است؟ در کتابهای قدیمی به صورت زبان سریانی بوده است. چون ادریس و نوح از انبیائی بودند که زبانشان زبان سریانی بوده کتبی پیدا شده در قدیم که ترجمه شده است این ترجمهای از این هاست بعضی از اینها در معارف اهل بیت هم ذکر شده به صورتی که حضرات معصومین علیهم السلام اشاره کرده اند به بعضی از این کلمات ادریس، در کتاب صعد الصعود سید بن طاووس که یکی از بزرگان و علمای بزرگ ماست این صحف را در آن جا نقل کرده که یکی از عالمان بزرگ ابتدا در اوایل اسلام این را از سریانی به عربی ترجمه کرده است. این آن سیری بوده است که این صحف به دست ما رسیده است. من ابتدا اشاره میکنم که عنوان این صحیفهها مثل ما که در قرآن سورهها و عناوینی داریم عنوان این صحیفههای ادریس خیلی زیباست چند تا از عنوانها را از این سی عنوان را میخوانم که بیست و نه تا در این جا ذکر شده است. اسم اولش صحیفة الحمد است صحیفة الخلق، صحیفة الرزق، صحیفة المعرفة، صحیفة العظمة، صحیفة القربة، صحیفة التوکل، صحیفة المعاصی، صحیفة المحبة، صحیفة الانذار، صحیفة الحق. مثل مناجات خمسة عشر است. صحیفة الویل یعنی ترساندن از قیامت صحیفة الظلمه در رابطه با ظالمان. صحیفة المعاد، صحیفة البقا. هر کدام از اینها به معرفتی که در عنوان صحیفه است اشاراتی دارد. مثلا در همان صحیفهی اول مثلا در ذیل اش من از ابتدایش را نمیخوانم. چون این صحیفهها گاهی یکی دو صفحه است به خاطر این که اشاره به یکی دو تا از این صحیفهها بکنیم میخوانم در صحیفهی اول میفرماید فَلَهُ فِی کُلِّ نَظْرَةٍ نِعَمٌ لاَ تُحَدُّ این صحیفههایی است که از جانب خدا است فَسُبْحَانَ مَنْ لاَ یُسْتَجَارُ مِنْهُ إِلاَّ بِهِ نمیشود به کسی پناهنده شد الا به او، نمیشود فرار کرد از او مگر به سوی او. این کلمات چقدر با ادعیهی ما سازگار است بعد میفرماید فَلَهُ فِی کُلِّ نَظْرَةٍ نِعَمٌ لاَ تُحَدُّ در هر نگاهی که ما میکنیم نعمتهای نامتناهی موجود است وَ فِی کُلِّ طَرْفَةٍ آلاَءٌ لاَ تُعَدُّ در هر گوشه چشم در هر نظری نعمتهایی است که قابل شمارش نیست بعد میفرماید خدایی که این گونه است ضَلَّتِ الْأَفْهَامُ فِی جَبَرُوتِهِ وَ تَحَیَّرَتِ الْأَوْهَامُ فِی مَلَکُوتِهِ فَلاَ وُصُولَ إِلَیْهِ إِلاَّ بِهِ وَ لاَ مَلْجَأَ مِنْهُ إِلاَّ إِلَیْهِراهی به سوی او نیست مگر با خود او. کس دیگری نمیتواند انسان را به سوی او ببرد. پناهی نیست به سوی او الا از خود او. در صحیفهی دوم آغازش با این است فَازَ یَا أَخْنُوخُ مَنْ عَرَفَنِی وَ هَلَکَ مَنْ أَنْکَرَنِی عَجَباً لِمَنْ ضَلَّ عَنِّی وَ لَیْسَ یَخْلُو فِی شَیْءٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ مِنِّی کَیْفَ یَخْلُو وَ أَنَا أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ کُلِّ قَرِیبٍ اسم ادریس سلام الله علیه اخنوخ است رستگار شد اِی ادریس آن کسی که من را شناخت، تعجب از آن کسی است که از من دور شده است گمراه شده است در حالی که من یک لحظه از او جدا نیستم اما او من را گم کرده است. اما یک لحظه من از او جدا نیستم چطوری جدا از من میخواهد باشد در حالی که من از همهی نزدیک ترین چیزها به او نزدیک تر هستم. از رگ گردنش به او نزدیک تر هستم. چطور میخواهد از من دور باشد چطور من را گم کرده؟ گم کردن در پیدا کردن بیرونی نیست، پیدا کردن در پیدا کردن درونی است. در درون ماست. این معارف را ادامه میدهد. هر چه آدم میخواند اثر گذاری در درونش نشان میدهد که این کلام کلام وحی است حتی مثل تورات و انجیلی که امروز در دسترس ماست که بسیار در آن دخل و تصرف شده و با کلام بشری آمیخته شده زمین تا آسمان متفاوت است. مثلا در صحیفهی رزق میگوید یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ انْظُرْ وَ تَدَبَّرْ وَ اعْقِلْ وَ تَفَکَّرْ هَلْ لَکَ رَازِقٌ سِوَایَ یَرْزُقْکَ أَوْ مُنْعِمٌ غَیْرِی یُنْعِمْ عَلَیْکَ آیا غیر از من رازق دیگری است؟ بعد شروع میکند که من بودم که تو را از آن رحم زیری که تنگنا و تاریک بود تو را آوردم به یک جای روشن وسیع و بعد از آن سختی تو را آوردم به یک جای آزاد و باز از آن گرفتگی آوردم در جای آزاد و باز و در آن حالت عجز و سختی ات فَأَدْرَرْتُ لَکَ مِنْ صَدْرِ أُمِّکَ عَیْنَیْنِ مِنْهُمَا طَعَامُکَ وَ شَرَابُکَ وَ فِیهِمَا غِذَاؤُکَ وَ نَمَاؤُکَ دو چشمه برایت از سینهی مادر جوشاندم چقدر تعبیر زیباست. که طعام و شراب تو از آن تأمین میشود. غذای تو و رشد تو با آن هاست بعد میفرماید ثُمَّ عَطَفْتُ بِقَلْبِهَا عَلَیْکَ وَ صَرَفْتُ بِوُدِّهَا إِلَیْکَ کَیْ لاَ تَتَبَرَّمَ بِکَ مَعَ إِیذَائِکَ لَهَا وَ لاَ تَطْرَحَکَ مَعَ إِضْجَارِکَ إِیَّاهَا وَ لاَ تُقَزِّزُکَ مَعَ کَثْرَةِ عَاهَاتِکَ وَ لاَ تَسْتَقْذِرَکَ مَعَ تَوَالِی آفَاتِکَ وَ قَاذُورَاتِکَ تَجُوعُ لِتُشْبِعَکَ وَ تَظْمَأُ لِتُرَوِّیَکَ وَ تَسْهَرُ لِتُرْقِدَکَ وَ تَنْصَبُ لِتُرِیحَکَ وَ تَتْعَبُ لِتُرْفِدَکَ وَ تَتَقَذَّرُ لِتُنَظِّفَکَ من قلب مادر را آن چنان به تو مهربان کردم تمام دوستی اش را صرف تو و متوجه به تو کردم. این هم بشارتی است برای مادرها که تحت تصرف ربوبی تمام حرکت هایشان انجام میشود احساس نکنند یک کار سادهای است. کانه وحی الهی است که آنها را به این کار وا میدارد. خیلی عظیم است و خیلی عزیز است و خیلی گرانقدر است وقتی که دارند توجه میکنند چه در دوران حمل چه در دوران بعد از تولد که این گونه تحمل و صبر میکنند در سختیها و تلاشهای بچه ها. این خیلی زیباست با ارادهی رب این کارها را میکنند اگر این احساس را بکنند که این ارادهی رب است و در آنها پیاده میشود چقدر به خودشان میبالند چقدر به این کار افتخار میکنند چه شأن عظیمی است که خدا برایشان متولی شده که این کار را انجام میدهند. اینها غیر از وحی نمیتواند باشد که این قدر زیبا بیان میکند. با این که فرزند اذیت دارد سختی دارد اما مادر خسته نمیشود. این کار خداست که این صبر را به او داده است. حالا در جهت دیگری همین خانم در کار دیگری میبینی به سرعت خسته میشود شوق ندارد آن حالت جذبهی الهیه برای او نبوده است این را خدا در پرورش بچه قرار داده است. این عادی نیست بعد از این که این همه سختی میدهد یک بار رهایش نمیکند که پس خسته شدم ولش کن اگر هم یک موقع از خستگی یک چیزی بگوید بلافاصله جبران میکند. میگوید همهی این حالتهایی که بچه دارد بالاخره آلودگی ایجاد میکند مادری که وسواس دارد سخت است گاهی از خیلی چیزها پرهیز دارد همهی اینها را به راحتی میپذیرد برایش سخت و سنگین نیست این چه تصرف الهی است که این قدر یک روحی را لطیف میکند تا بتواند این طور تحت تدبیر الهی انجام بدهد. میگوید مادر خودش حتی گرسنه میماند تا تو سیر شوی. خودش تشنه میماند تا تو سیراب شوی. خودش بیداری میکشد تا تو بخوابی. اینها را یکی یکی بیان میکند. به زحمت میافتد تا تو راحتی داشته باشی به سختی خودش را میاندازد تا کمال ملایمت را برای تو ایجاد بکند. لَوْ لاَ مَا أَلْقَیْتُ عَلَیْهَا مِنَ الْمَحَبَّةِ لَکَ لَأَلْقَتْکَ فِی أَوَّلِ أَذًی یَلْحَقُهَا مِنْکَ فَضْلاً عَنْ أَنْ تُؤْثِرَکَ فِی کُلِّ حَالٍ وَ لاَ تُخَلِّیَکَ لَهَا مِنْ بَالٍ اگر ما نینداخته بودیم این محبت را در دل مادر نسبت به تو اولین سختی که ایجاد میکردی رهایت میکرد ولت میکرد. حالا ببینید مادرهایی که یک موقعی نعوذ بالله از این حالت دور میشوند، با اشتغالات دیگری که فرزند را مادری نمیکنند از آن تدبیر و رحمت الهیه و از آن هدایت الهیه خودشان را دور کردند. آنهایی که از مادری فاصله میگیرند یا حاضر به بچه دار شدن نیستند میگویند سخت است. یا وقتی بچه دار میشوند این تدبیر و این لطافت و این محبت را نمیچشند. یعنی خودشان به دست خودشان خودشان را دور کردند. از این فطرت دور میشوند چقدر این نقش عظیم است لَوْ لاَ مَا أَلْقَیْتُ عَلَیْهَا مِنَ الْمَحَبَّةِ لَکَ لَأَلْقَتْکَ فِی أَوَّلِ أَذًی یَلْحَقُهَا مِنْکَ فَضْلاً عَنْ أَنْ تُؤْثِرَکَ فِی کُلِّ حَالٍ وَ لاَ تُخَلِّیَکَ لَهَا مِنْ بَالٍ خیلی زیباست اگر ما تو را واگذار کرده بودیم به خودت وقتی که به دنیا میآمدی میخواهد بگوید رزق را رازق میدهد میگوید اگر تو رها شده بودی در همان وقتی که به دنیا آمده بودی اگر اینها را از جهد خودت و کوشش خودت میخواستیم قرار بدهیم به سرعت از دنیا میرفتی. این ادامه دارد میگوید هَذِهِ عَادَتِی فِی الْإِحْسَانِ إِلَیْکَ وَ الرَّحْمَةِ لَکَ إِلَی أَنْ تَبْلُغَ أَشُدَّکَ خدا میفرماید این عادت من در احسان است فقط مختص به دوران کودکی ات نیست. تو تا به رشد کاملت میرسی تا وقتی که از دنیا میخواهی بروی بعد از این هم که مردی باز هم در دوران برزخ ات در دوران مواقف ات همین خیلی عظیم است. اگر ما این احسان را در کودکی مییابیم خدا وعده داده تضمین کرده که همین احسان و همین رحمت در همان دوران تو نسبت به تو برقرار است. من خیلی وقت است که این را میخواندم خیلی غبطه خوردم که ببینید مادری چقدر عظمت دارد و ما چقدر در نظام مان و چقدر در روابطمان از این غفلت میکنیم. ما که عنوان شیعه برای خودمان قائل هستیم عنوان مسلمان قائل هستیم چقدر باید این کار را مردان نسبت به همسرانشان و فرزندان نسبت به مادرانشان و اصلا در روابط خانواده نسبت به آن مادری که در خانواده است و محوری که در خانواده است چقدر باید این تدبیر الهی را نسبت به او برقرار بکنیم. چون هر چقدر این لطف و رحمت هم بیشتر به کار گرفته میشود و اظهار و ابراز میشود ظرفیت پذیرش رحمت حق بالاتر میرود. یعنی کسی از رحمت حق بهره مند میشود که آن مقداری از رحمت را بیشتر بتواند جلوه بدهد بیشتر بتواند ابراز بکند این ظرفیت بالاتری از بهره مندی از رحمت را در وجود خودش ایجاد کرده است لذا مادرها منتی ندارند بر فرزندها هر چند فرزندها باید منت مادر را بکشند اما مادرها منتی ندارند چرا؟ چون با این کار ظرفیت پیدا میکنند تا از رحمتهای عالی تری بهره مند شوند. چقدر این زیباست؟ فرزند باید منت مادر را بکشد که این گونه کانال وجودی اش و رابطهی وجودی اش از کانال مادر به کمال رسیده و خدا او را وسیلهی کمال او قرار داده لذا قدردانی از او بزرگ شدن خود این فرزند است اما مادر منتی در این رابطه نسبت به خدا ندارد که خدایا من بودم این کار را کردم نه تو با این کارت خودت را وسیع و عظیم کردی و خودت را آماده کردی که بهره مند شوی از رحمت بالاتری از حق تعالی. چه وظیفهای بالاتر از این که این قدر شرح صدر برای انسان ایجاد میکنند. با این نگاه الهی اگر انسان به روابط خانوادهها نگاه بکند میبیند که چقدر تدبیر الهی نسبت به خانمها عظیم است که مادری بکنند این مادری را ساده نگیرند و ساده از کنارش عبور نکنند. من حیفم میآید از این صحیفههای حضرت ادریس بگذرم. *این ترجمه شده؟ نمیدانم رجوع نکردم. این عربی اش است در جلد ۹۵ کتاب بحار چاپ ایران صفحهی ۴۵۳ آغاز میشود و حدود نزدیک بیست صفحهای ادامه دارد همه اش به همین زیبایی است. هر کدامش در یک موضوعی است که شاید ما این طور جمع شده در کنار هم موضوع شده کم داریم. بعضی از اینها را که انسان میخواند حالت مناجات برای انسان دست میدهد. *ما که با معارف غریبه نیستیم معارف اهل بیت و قرآن در اختیار ماست این را اگر در همان عصر انسان تصور بکند که این معارف در آن زمان به بشر میرسد چه معرفتی را نسبت به این نبی الهی ایجاد میکند. بعضی از صحیفه هایش را علامت زدم برای خودم جذاب بود. *میخواهید از هر کدام یک نمونه اشاره بکنید؟ در صحیفهی نجات صحیفهی پانزدهم میفرماید لیس النجاة بالقوة ، ولا الخلاص بالجبروت ، ولا تستحق اسم الصدیقیة بالملک العظیم ، ولا یوصل إلی ملکوت السمآء بالعز الجسیم ، ولا ینفع فی الاخرة کثرة الرجال ، وثروة الامال ، ولا ینجی یوم الحساب الحذق فی الصنایع ، والکیس فی المکاسب ، لکن البر الذی ینجی ، والطهارة التی تنقذ ، وبالنزاهة من الذنوب، تستحق الصدیقیة ، وبالعمل الصالح ینال ملکوت السماء ، ما یثقل فی المیزان إلا النیة الصادقة ، والاعمال الطاهرة ، وکف الاذی ، والنصیحة لجمیع الوری ، واجتناب المحارم ، والهرب من المآثم ، فاعبدوا الله الذی فطرکم ، وسوی صورکم ، وأنیبوا إلیه ، وتوکلوا علیه یسهل لکم فی دنیاکم المطالب ، ویجرکم فی معادکم من المعاطب ، واعلموا أن الخیر بیدیه ، والامور کلها إلیه ، وهو العزیز الغلاب ( ص ۴۶۴) فکر نکنید نجات پیدا کردن با قدرت امکان پذیر است و قوت و قدرت سبب نجات انسان میشود. کسی برای خودش عظمتی قائل شود خلاص این جا محقق نمیشود با پادشاهی بزرگ و داشتن یک ثروت و یک عظمت و یک مقام صدیقیت محقق نمیشود با عزتهای خیلی عظیم به ملکوت سماء کسی نمیرسد هیچ کدام از اینها باب باطن عالم را باز نمیکنند. نه پول نه ثروت نه قدرت هیچ کدام از اینها باب آسمان را باز نمیکند. فرزندان بسیار داشتن و پسران بسیار داشتن باب آخرت را باز نمیکند. اگر کسی در صنعتی حاذق بود و خیلی در آن جا ماهر بود این هم باب آسمان را باز نمیکند یا این که کسی در کسب و کار خیلی زیرک باشد و آداب کسب و کار را خوب بلد باشد اینها باب آسمان را باز نمیکند بعد آن جا میفرماید آن برّی که نیکی که انسان را میتواند وارد باطن عالم بکند، و طهارتی که میتواند نجات انسان را داشته باشد و اسم صدیقیت را میتواند برای انسان به دنبال بیاورد عمل صالح است. با عمل صالح است که انسان باب ملکوت آسمان را باز میکند. نیت صدق است که انسان را سنگین میکند و مردم را اذیت نکردن و انسان خودش را حفظ بکند که دیگران را اذیت نکند. مردم آزاری در آسمان را میبندد. خیرخواه بودن نسبت به همهی خلق در آسمان را باز میکند. از گناه فرار کردن در آسمان را میباز میکند. نه گناه نکردن بلکه فرار کردن. خیلی تعبیر زیباست. پس خدای را که شما را خلق کرده عبادت بکنید بدانید که خیر به دست خداست. در صحیفة المعاصی که خیلی بحث معصیت را مطرح میکند یا اخنوخ! قد کثرت المعاصی ، ونبذت الطاعات ، ونسینی خلقی ، کأنهم لیس یأکلون رزقی ، ولا یستوطنون أرضی ، ولا تکنهم سمائی ، ما الذی یؤمنهم أن اشوه خلقهم ، أو أطمس وجوههم ، أو أحبس الامطار عنهم؟ أوأصلد الارضین فلا تنبت لهم ، أو اسقط السماء علیهم ، وارسل شواظا من العداب إلیهم؟ غرهم حلمی فشکوا فی علمی ورأوا إمهالی وأملوا إهمالی ، لا وعزتی لیس الامر کما یظنون إنی لاعلم النقیر والقطمیر ، ولیس یخفی علی شئ من الامور ، لکنی لکرمی أنتظر بعبدی الانابة ، واؤخر معاقبته ترفقا رجاء للتوبة ، إذکان لا حاجة بی إلی عذاب أحد من العالمین ، ورحمتی تسع الخلائق أجمعین ، فمن تاب تبت علیه ومن أناب غفرت له ، ومن عمی عن رشده ، ولم یبصر سبیل قصده ، لم یفتنی ، ولا یعتاص علی کبیر لکبره ، ولا یخفی لدی صغیر لصغره ، فأنا الخبیر العلیم. میگوید این قدر من حلم به خرج میدهم که بندگان من فکر میکنند من قدرت ندارم بر عقابشان و رهایشان کردم. این حلم من به جای این که سبب برگشتن اینها شود سبب دور شدن از من میشود من حتی آن یک نخی که در خرما در هستهی خرماست میگوید همهی اینها برای من روشن است چیزی پنهان نیست. از کرم ام هستم که من منتظر هستم که بندهی من برگردد به سوی من با انابه برگردد فرصت میدهم برای برگشتن. منتها این فرصتها ما را جری میکند بر این که خبری نیست. من تعقیب میاندازم عقاب او را از رفق و مهربانی، شاید برگردد. من که احتیاج ندارم بخواهم دیگران را عذاب بکنم. رحمت من همه جا را پر کرده است. چقدر باید آدم محروم باشد؟ با این رحمت حق با این رفق حق. هر کسی تا رجوع کرد من حتما رجوع میکنم به او. تا انابه کرد من او را میآمرزم. میگوید کسی نخواهد من را با این راه بیازماید. از من چیزی فوت نمیشود فکر نکنید که اگر در راه دیگری رفتید من فراموش میکنم یا ثبت نمیشود. نه یک چیز عظیم به خاطر این که خیلی عظیم است از یاد من میرود و مخفی میماند چون صدای عظیم در گوش ما نمیماند چون صدا زیاد تر از حد باشد کر میشویم وقتی صدا کمتر از حد باشد ما نمیشنویم بیست هزار هرتز حد شنوایی است وقتی از این حد بالاتر میشود صحنهی نور است ما نمیبینیم نور زیاد چشم انسان را میزند و کور میکند یک حدی هم باشد ماوراء بنفش و مادون قرمز برای ما قابل رویت نیست. کبر و صغارت از حس ما خارج است اما خدا میفرماید شما قیاس نکنید که یک چیزی که خیلی کبیر باشد از یاد من برود و مخفی شود یا چیزی کوچکی به خاطر کوچکی از نزد من دور شود. من خبیر علیم هستم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن یَنصُرُنِی مِنَ اللَّـهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ ﴿٦٣﴾ وَیَا قَوْمِ هَـذِهِ نَاقَةُ اللَّـهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّـهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ ﴿٦٤﴾ فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ ﴿٦٥﴾ فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ ﴿٦٦﴾ وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ﴿٦٧﴾ کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ ﴿٦٨﴾ وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ﴿٦٩﴾ فَلَمَّا رَأَی أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ ﴿٧٠﴾ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ﴿٧١﴾ ترجمه: گفت: ای قوم من! مرا خبر دهید اگر من بر دلیلی روشن از سوی پروردگارم متکی باشم و از سوی خود رحمتی به من عطا کرده باشد، چنانچه [در ابلاغ پیامش] از او نافرمانی کنم، چه کسی مرا [از عذابش] نجات میدهد؟ پس شما [در صورتی که خواستههای بی جایتان را بپذیرم] چیزی جز خسارت بر من نمیافزایید. (۶۳) وای قوم من! این ناقه خداست که برای شما [در اثبات صدق نبوّت من] نشانهای [عظیم] است، پس بگذاریدش در زمین خدا بچرد، و هیچ آسیب و گزندی به او نرسانید که عذابی زود هنگام شما را خواهد گرفت. (۶۴) پس آن را [از روی طغیان و سرکشی] پی کردند. پس صالح گفت: سه روز [فرصت دارید که] در خانه هایتان از زندگی برخوردار باشید. این وعدهای بی دروغ است. (۶۵) پس هنگامی که فرمان ما [بر عذاب آنان] فرا رسید، صالح و آنان را که همراه او ایمان آورده بودند با رحمتی از سوی خود نجات دادیم، و از خواری و رسوایی آن روز [رهایی بخشیدیم]. مسلماً فقط پروردگارت نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. (۶۶) و کسانی را که ستم کردند، فریاد مرگبار فروگرفت، پس در خانه هایشان به رو درافتاده، جسمی بی جان شدند. (۶۷) گویی در آنجا اقامت نداشتند. آگاه باشید! قطعاً قوم ثمود به پروردگارشان کافر شدند. هان! دوری [از رحمت خدا] بر قوم ثمود باد. (۶۸) و به راستی فرستادگان ما ابراهیم را مژده آورده، سلام گفتند، او هم گفت: سلام [بر شما]. و درنگ نکرد تا گوسالهای بریان [برای آنان] آورد. (۶۹) و چون دید دست هایشان به سوی غذا دراز نمیشود، آنان را ناشناس یافت و از آنان احساس ترس و دلهره کرد، گفتند: مترس که ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم. (۷۰) پس همسرش در حالی که ایستاده بود [از شنیدن گفتگوی فرشتگان با ابراهیم] خندید. پس او را به اسحاق و پس از اسحاق به یعقوب مژده دادیم. (۷۱) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم در خدمت این آیهی شریفه من فقط اشاره میکنم که گاهی در بعضی از آیات دارد که انبیا میترسیدند با توجه به وجود انبیا که به پشتیبانی الهی متکی بودند چطور ترس معنا میدهد؟ این جا دارد وقتی که ملائکه آمدند پیش ابراهیم خلیل به عنوان افراد مهمان آمدند و حضرت برای آنها غذایی پخت ابراهیم خیلی مهمان نواز بود و مضیف خانه داشت برای اینها غذایی پخت و کباب گوسفندی را آورد گوسفندی را کباب کرد آورد اما دید اینها نمیخورند «فَلَمَّا رَأَی أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ» وقتی دید دست اینها به اینها نمیرسد آنها غذا نمیخورند یک مقدار برایش تعجب آور بود و حالت خوف پیدا کرد این حالت خوف غیر از حالت جبن است. جبن یعنی ترسیدنی که انسان را دور میکند. اما خوف یعنی ترسیدنی که انسان را آماده میکند. مهیا میکند که بتواند تاثیر گذار باشد. این خوف در کلام انبیا که میآید خیفَ که میآید این یعنی این که مثل محبت و میل است در جایی که محبت و میل است چطور کسی اشکال نمیکند که چرا محبت و میل است در این جا هم خوف یعنی آن چیزی که انسان را آماده میکند که اگر خطری باشد دفاع بکند اگر لازم است کاری انجام بدهد کاری انجام بدهد لذا وقتی که حالت خوفی در ابراهیم ایجاد شد که چرا این گونه است همین باعث شد که گفتند ما رسولان حق هستیم ملائکهی عذابی بودند که بر قوم لوط وارد شدند. اگر در مورد انبیا چند بار در قرآن آمده است اگر خوف آمد نگویند انبیا ترسو بودند نه این خوف خوف ممدوح است نه جبن که مضموم است. با توسل دوباره به ادریس نبی که داریم از ایشان خداحافظی میکنیم امیدواریم که ایشان ما را فراموش نکنند شفیع ما باشند و از ما حمایت بکنند دستشان در ملکوت عالم باز است اولیاء الهی از دنیا که میروند بعضی از اولیاء در دنیا که بودند رفع حوائج مردم را میکردند شفا میدادند مشکلاتی را برطرف میکردند اما وقتی از دنیا میروند دیگرانی که ایشان را میبینند در خواب و رویا به آنها میفرمایند که دست ما الآن باز تر است ما در دنیا محذوراتی داشتیم خجالت زده میشدیم از بعضی از دوستانمان که نمیتوانستیم به تمامه آن کاری را که میخواهند انجام بدهیم اما امروز دست ما باز تر است لذا نبی گرامی مثل ادریس که در نظام الهی مقام شامخی داشت ان شاء الله یادمان نمیرود در کل اما با ایشان موقتا به ناچاری خداحافظی میکنیم به ظاهر و سلامی بر نوح نبی داریم. با سلام بر نوح نبی وارد زندگی ایشان میشویم. که «سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ» که خدای تبارک و تعالی سلام بر نوح را در عالمین آغاز کرد. در مورد نوح نبی در قرآن کریم بیش از ۱۲۰ آیه در مورد نوح نبی وارد شده است. ۱۲۰ آیه از قرآن خیلی زیاد است آیات زیادی است که در بیش از شش سوره مفصل در رابطه با نوح نبی غیر از سورههایی که گاهی به اشاره ذکر شده، مفصل وارد شده در بعضی سورهها بیش از بیست آیه است. بحثی که قرآن نسبت به انبیا میکند این است که قرآن دنبال قصهی انبیا که از ابتدای تولد اینها بعد مراحل رشد و تشکیل زندگی اینها و این جزئیات و تاریخ وفات اینها و این که کجا ساکن شدند، نیست. اینها در قرآن عمدتا نیست مگر این که نتیجهی یک امر هدایتی داشته باشد لذا قصهی نوح نبی در قرآن در آن جهاتی که به هدایت انسانها مربوط میشود ذکر شده اما این که پدر مادرش چه کسی بودند چند سال عمر کرد در قرآن نیست هر چند در روایات ما بسیاری از اینها وارد شده و ما هم تا آن قدری که لازم باشد و از آن هدف اصلی که نگاه به قرآن است ما را دور نکند، بعضیها را عرض خواهیم کرد. قصهی نوح در سورههای اعراف، هود، مومنون، شعرا، قمر و خود سورهی نوح است. تفصیلی ترین بحث در سورهی هود آمده که حدود بیست و پنج آیه در مورد حضرت نوح است. دوران عمر نوح را مختلف ذکر کرده اند اولا دورهی اول عمر نوح دورانی بوده است که در زمان انبیا قبل بوده است و هنوز به نبوت مبعوث نشده بوده است. این دوره را از حدود چهارصد تا هشت صد و پنجاه سال ذکر میکنند. یعنی حدود قول مشهور این است. این دو مشهور ترین اقوال است اقوال دیگری هم است ولی این دو مشهور تر است که حدود چهار صد سالش بوده نوح که تازه به نبوت مبعوث شده است. برخی از تواریخ ذکر کرده اند که سال تولد نوح مصادف بود با سال وفات حضرت آدم. یعنی سال وفات حضرت آدم هم زمان بود با سال ولادت حضرت نوح که نوح در هزارهی دوم انسانها عمدهی زندگی اش گذشته است و در هزارهی اول به دنیا آمده است اما در هزارهی دوم عمدهی عمرش بوده است. نوح نبی با دو واسطه به ادریس نبی از فرزندان ادریس نبی میشود. که وح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ که نتیجهی حضرت ادریس است. نوح شغلش هم نجاری بوده است یعنی از ابتدا نوح نجار بود و بعد جریان ساختن کشتی هم از همان شغل نوح خدا معجزهی نوح را و نجات نوح را قرار داد. از همان شغلی که از ابتدا داشت خدا نجاتش را قرار داد که اینها لطافت دارد. جای گفتگو دارد. زبان نوح زبان سریانی بوده است. مثلا وقتی که میخواست سوار کشتی شود لولیا یا ماریا یعنی آن کلامش بود که ترجمهی عربی اش میشود لا اله الا الله بعد آن یا ماریا بعد میگوید یا ماریا اتقن یعنی یا رب اصلحنی یعنی هزار بار لا اله الا الله را گفته در وقت سوار شدن بر کشتی و بعد یا رب اصلحنی که میگوید در مشکلات و سختیها لا اله الا الله هزار بار گفتن خیلی از مشکلات و سختیها را راحت میکند. من این تجربه را به دوستان عرض میکنم. واقعا تجربهی شخصی خودم است در روایات الی ماشاء الله ذکر شده است اما تجربهی شخصی خودم است هر کاری که خیلی سخت میشود برایم در روایات وارد شده صلوات بر محمد و آل محمد تسهیل کنندهی این کارهاست. من این کار را به کرات اگر بگویم هزاران بار تجربه کردم و به یقین رسیده ام دور نگفتم و اشتباه نکردم ان شاء الله. دوستان تجربه نکنند. هر جا که مشکل میخوریم از ریز یا درشت از کم یا زیاد وقتی که میرسیم اگر میدانیم کاری که میخواهیم انجام بدهیم سخت است قبلش با صلوات وارد شویم تسهیل میشود اگر رسیدیم به سختی باز با صلوات تسهیل میشود ولی خوب است انسان قبل از این که میرسد به سختی با صلوات قبل از این که به سختی برسد تسهیلش بکند و این را هم بفهمد محبت پیدا بکند که به واسطهی این حل شد هر چقدر با محبت تر باشد سرعت بیشتری باشد. روایات هم الی ماشاء الله بر این دلالت دارد. تجربه بکنند دوستان کاری ندارد یک نسخهای است که در روایات آمده است حکما و علما و اولیاء و انبیا و اوصیا این را استفاده کردند. در روایات ذکر شده و نتیجه دیدند. دوران دعوت نوح حدودا ۹۵۰ سال در قرآن است قبل از وقوع طوفان. یعنی ۹۵۰ سال قبل از وقوع طوفان نوح نبی بوده و دعوت میکرده و بعد از طوفان دوباره نبی بوده اما این ۹۵۰ سال صریح قرآن است که هزار سال منهای پنجاه سال مردم را دعوت کرد. بحث کشتی و نجات نوح است و پس از نجات. *یعنی بعد از طوفان نبوتش خیلی طولانی نبود؟ بحث است که چه دورانی بوده است. من یک نکتهی دقیقی را از زندگی حضرت نوح عرض میکنم. میفرماید که نوح چون در دوران سلطهی جبارین زندگی میکرد و آن دوره سلطهی جبابره و ظالمین بودند که فرزندان قابیل بودند لذا نوح هم شناخته شده بود از فرزندان شناخته شدهی حضرت ادریس بود و جزء کسانی بود که تحت تعقیب بود به کوهها فرار کرده بود و قبل از نبوتش در آن جا مشغول عبادت بود اِنَّ اللهَ اَکرَمَ نُوحًا بِطَاعَتِهِ لِعِبَادَتِهِ خدا پسندیده بود که مشغول به طاعت و کناره گیری برای عبادت باشد. منتها کناره گیری اش به این جهت بود که عرض کردم. در جبال ساکن بود به عمران نمیآمد از همان روییدنیهایی که از گیاهان بود استفاده میکرد. یک روز جبرئیل سراغش آمد و حدودا در این نقل دارد که حدود چهارصد سال است یا چهارصد یا ۸۵۰ سال که هر دو ذکر شده. حدودا ۴۰۰ سالش بود. جبرئیل به حضرت نوح عرض کرد که چرا گوشه گرفتی جوابی که نوح میدهد این است که اِنَّ قَومِی لَا یَعرِفُونَ الله اِعتَزَلتُ عَنهُم چون اینها اهل خداشناسی نیستند از آنها گوشه گرفتم. فَقَالَ لَهُ جَبرَئیل فَجَاهَدُوا با اینها مجاهده بکن برو فَقَالَ نُوح لَا طَاقَةَ لِی بِهِم لَو عَرَفونی لَقَتَلُونی من تحت تعقیب هستم اگر من را بشناسند میکشند دیگر جایی نمانده من بروم تبلیغ بکنم. گفت اگر به تو خدا قوت بدهی حاضر هستی مجاهده بکنی؟ قَالَ وَاشَوقًا اِلَی ذَلِک چقدر مشتاق هستم به این که دین خدا را بخواهم توسعه بدهم نوح گفت تو کیستی که با من این گونه صحبت میکنی جبرئیل صدایی کرد که همهی ملائکه جوابش را دادند. زمین لرزید در اثر این جواب آنها قَالَت لَبَّیک یَا رَسولَ رَبِّ العَالَمِین همه جواب جبرئیل را دادند آن جا نوح که این را دید جبرئیل را شناخت. جبرئیل گفت خدا به تو سلام میرساند و برای تو بشارتی دارم. برای تو تحفهای آوردم که این تحفه مقامات معنوی است اولش صبر است. ثوب لباس لباس صبر، لباس یقین لباس نصرت خدا نسبت به تو و لباس رسالت و نبوت را برای تو از جانب خدا آوردم و خدا امر کرده که تو ازدواج بکنی با اموره بنت زمران بن اخنوخ. اموره نوهی حضرت ادریس بوده او اولین کسی است که به تو ایمان آورده است. این خانم غیر از آن خانمی است که جزء زنان شرّ عالم بود که در قرآن است. این خانم اولین کسی بود که به حضرت نوح ایمان آورد و مادر سام نبی است سامی است که وصی نوح قرار میگیرد. وقتی نوح دعوت کرد این خانم به نوح ایمان آورد. یک سال زندانی اش کردند اما بعد یک سال آزادش که کردند همسر نوح نبی شد و سام از او به دنیا آمد که همراه نوح در کشتی بود و بعد هم این همسرش در مقابل اهل کفر و نفاق بود در مقابل با آن همسری است که با کفار و منافقین بود که ان شاء الله اگر فرصتی بود ادامهی جریان حضرت نوح و جریانات هدایتی اش را خواهیم گفت. اینها جریانات زندگی اش بود.منبع:مهر