عقیق: علامه حسنزاده آملی متولد 1307، روحانی مجتهد، عارف، فیلسوف متأله و مدرس دروس حوزوی است، وی که تاکنون 85 بهار را پشت سر گذاشته، یکی از اساتید مطرح اخلاق است که در فلسفه، عرفان، فقه، اصول، ادبیات، ریاضیات، علم فیزیک و شیمی و بسیار علوم دیگر نیز تخصص دارد. بازخوانی سخنان اخلاقی این عارف بالله که به تازگی در سومین همایش طبیب روحانی تجلیل شده است، خالی از لطف نیست.
ضرورت مراقبه و معنای آن
مهمترین مطلب در سیر و سلوک الیالله، مراقبه برای تقرب به خداست و کلید همه سعادات و بهترین راه جلب خیرات و برکات است.
مراقبه یعنی اینکه، بنده در اثر توجه به خدا به مرحلهای از ایمان برسد که:
1- از خود ارادهای نبیند و در انتظار عطیههای الهی باشد.
2- از غیر خدا اعراض کند و چشم انتظار الطاف ربانی باشد.
3- غرق در دریای بیکران خواستههای حق شود و مشتاق لقاء حضرت دوست باشد.
4- قلبش به سوی حق مشتاق و روحش به کوی یار بیتاب شود.
5- برای رسیدن به این مقصد اعلی فقط از او کمک بخواهد تا خداوند باب رحمتش را به روی او بگشاید که این نعمت بیپایان است و زوالناپذیر و درهای عذابش را بر وی ببندد که دیگر باز نشود و ممکن است در اثر مراقبه، برای یک لحظه هم که شده از نفسش حجابهایی برطرف شود که با سی سال مجاهده و ریاضت برطرف نمیشود، که «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» خداوند کارهای زشت آنان را به حسنه تبدیل میکند، «للذین أحسنوا الحسنی و زیادة» برای نیکوکاران نزد خدا پاداشی نیکوست بلکه بیش از آن نیز پاداش خواهند دید.
رحمت و مشیت الهی
این زیادت و فزونی رحمت خاص الهی است، که «ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء» و این فضل و رحمت الهی است و آن را به کسی خواهد داد که خواسته و مشیتش به آن تعلق بگیرد.
گدائی گردد از یک جذبه شاهی/به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
پس ای سالک بر تو باد به مراقبه، بر تو باد به مراقبه، بر تو باد به مراقبه.
دیلمی در ارشاد القلوب مینویسد: خداوند میفرماید: «وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیبًا» خدای سبحان همه چیز را مراقب است.
و پیامبر(ص) به بعضی از اصحابش فرمود: «اُعبدالله کأنّک تراه فان لم تکن تراه فهو یراک»، خدای را این گونه عبادت کن که گویا او را میبینی و بدان که اگر تو او را نمیبینی یقیناً او تو را میبیند و این سخن پیامبر اکرم(ص) ناظر به مراقبه است، زیرا مراقبه در حقیقت این است که انسان بداند خدایش بر او ناظر است و در همه حالات مراقب اوست و بالاترین مصلحت برای بنده این است که در هر نفس بداند خداوند مراقب اعمال اوست و به او نزدیک است، آن چنان که کارهایش را میداند و حرکاتش را میبیند و سخنانش را میشنود و از اسرارش باخبر است و رفت و آمدش به حکم او و قلبش به دست اوست و با این حال هیچ قدرتی بر مخفی نگه داشتن از خداوند را ندارد و هرگز نمیتواند از سلطنت الهی خارج شود.
موعظه لقمان
لقمان به فرزندش فرمود: وقتی خواستی خدای را معصیت کنی به جایی برو که خدا تو را نبیند!! و این اشاره به اینکه تو که نمیتوانی جایی را بیابی که خدا ترا نبیند پس معصیت نکن.
خداوند متعال در قرآن میفرماید: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ» هر جا باشید خدا با شماست.
مگر خدا نبود!
گویند یکی از علما در بین شاگردانش به جوانی با هوش علاقه بیشتری نشان میداد این کار سبب اعتراض و رنجش سایر شاگردان شد، (استاد برای اینکه به طور عملی به آنها اثبات کند در این علاقه نشان دادن حق به جانب است) به هر یک از شاگردان پرندهای داد و فرمود: در جایی که هیچ کس شما را نبیند آن را ذبح کنید، پس از چند دقیقه همه شاگردان با پرندههای ذبح شده برگشتند، دقایقی بعد جوان باهوش برگشت، اما پرنده را ذبح نکرده بود، استاد از او پرسید چرا پرنده را ذبح نکردی؟؟
شاگرد پاسخ داد، به خاطر دستور شما که فرمود بودید: جایی که هیچ کس نباشد آن را ذبح کنم و من جایی را نیافتم که خدای یگانه، بیهمتا و واحد احد نباشد، استاد به او گفت: احسنت و تشویق کرد و به شاگردان فرمود: به این جهت او را از بین شما برگزیدم و احترامش کردم.
آثار مراقبه
الف- آنچه خداوند سبحان برگزیده است انتخاب کردن.
ب- احترام به آنچه خداوند آن را محترم داشته.
ج- کوچک شمردن آنچه خداوند آن را کوچک شمرده است.
بنابراین امید به خداوند تو را به عبادت وا میدارد و ترس از عدالت حضرت حق تو را از گناهان حفظ میکند و مراقبه منجر به حیا میشود و تو را به حقایق میرساند و وادار به محاسبه امور به ظاهر کوچک زندگی میکند.
بدان که برترین عبادت مراقبه است آن هم مراقبه همیشگی و مداوم.
سعادت انسان در این است که همیشه محاسبه و مراقبه داشته باشد و دائماً خویشتن را مواظبت و تأدیب کند که خداوند کارهایش را میبیند و بدان مطلع است و بداند که همیشه در حضور حق است و لحظهای از علم حق به دور نمیباشد.
آداب مراقبه
الف- عبادت و اعمال و ادعیه ماهها و روزهای سال را انجام دهد.
ب- بلکه از ادعیه ساعات شبانهروز غفلت نورزد.
ج- از آن مهمتر مواظب باشد لحظهها را بیهوده سپری نکند.
د- و همیشه چشم به راه وزش نسیمی جانفزا از کوی یار باشد که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ای مردم؛ بدون شک در زندگی شما لحظاتی فرا میرسد که نسیم جهانبخش رحمانی میورزد پس بیایید و در کمین آن لحظات طلایی باشید و به آنها پشت نکنید.
بزرگ پرچمدار اخلاق و سیر و سلوک آیه الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در این موضوع کتابی به نام «المراقبات فی اعمال السنه» تألیف کردهاند که جزو بهترین کتابهای این رشته محسوب میشوند، از آن غفلت نکنید و به آن مراجعه کنید.
بهترین شادمانی نزد خدا و رسول
در پایان ارشاد القلوب نقل شده است خداوند در شب معراج از پیامبر(ص) پرسید: ای احمد! آیا میدانی بهترین شادمانی کدام است؟ و جاودانهترین زندگی چیست؟
پیامبر(ص) فرمود: خدایا نمیدانم.
خداوند فرمود: بهترین شادمانی آن است که انسان همیشه مشغول ذکر من باشد و از آن خسته نشود و نعمتهای مرا فراموش نکند و مرا بشناسد و شب و روز به دنبال جلب رضایت من باشد.
و جاودانهترین زندگی این است که همیشه مراقب نفس خویش باشد تا دنیا نزد او کوچک و بیارزش شود و آخرت نزد او بزرگ و با ارزش شود، خواسته مرا بر خواسته خودش ترجیح دهد و به دنبال رضایت من باشد و مرا آن چنان که هستم بزرگ بداند. همیشه متذکر علم و اطلاع من به خودش باشد.
و در لحظه، لحظه شب و روز پیشامد گناه مرا مراقب خویش بداند و آنچه را که نمیپسندم از قلبش بدر کند، با شیطان و وسوسههایش مخالفت کند، شیطان را در قلبش جای ندهد.
وقتی این کارها را انجام داد، قلبش را با جام محبت سیراب میکنم تا غیر مرا در قلبش جای ندهد و ذکر و فکر و همت و سخناش پیرامون نعمتهایی باشد که به بندگان محبوبم ارزانی داشتهام.
چشم قلب و گوشش را میگشایم تا با قلبش بشنود و با آن به جلال و عظمت من خیره شود.
دنیا را برایش تنگ و کوچک میکنم و لذات دنیا را برایش بیارزش و خوار میکنم تا از آنها نفرت داشته باشد و از دنیا و آنچه در آن است بر حذرش میدارم، آن طور که چوپان گوسفندانش را از چراگاههای کشنده حفظ میکند.
اینجاست که از مردم فرار میکند و از دنیای فانی به جهان باقی میرود و از خانه شیطان به منزل رحمان میشتابد، و او را با هیبت و عظمت، زینت میبخشم.
این بهترین شادمانی و همان زندگی جاودان است و این مقام والای کسانی است که به خواسته خدا راضیاند.
مقامات والای اهل رضا
پس کسی که برای خشنودی من گام بردارد او را به سه خصلت مفتخر میکنم:
الف- او را به آن چنان شکرگزاری هدایت میکنم که هیچ گونه جهلی در آن نباشد.
ب- او را به آن چنان ذکری میآرایم که فراموشی در آن نباشد.
ج- و آن چنان محبتی به او میچشانم که محبت هیچ یک از بندگانم را بر محبت من ترجیح ندهد، پس آن گاه مرا دوست بدارد، من نیز او را دوست خواهم داشت و چشم و قلبش را به جلالم میگشایم، پس از آن بندگان خاص مرا خواهد شناخت و از آن پس در تاریکیهای شب و روز با او مناجات خواهم کرد تا سخن گفتناش با دیگران و همنشینیاش با سایرین قطع شود. سخن خودم و سخن ملائکهام را به او میشنوانم و آن سری را که از خلقم پوشاندهام بر او آشکار خواهم کرد.
لباس زیبای حیا و عفت را بر تنش میپوشانم تا همه بندگانم از او خجالت بکشند و با حالتی آمرزیده از گناهان در زمین حرکت میکند.
قلبش را آکنده از علم و معرفت و بصیرت میکنم تا هیچ چیزی در بهشت و دوزخ از او مخفی نماند و احوال و اهوال مردم در قیامت را به او نشان میدهم. کیفیت محاسبه از اغنیاء و فقرا و جاهلان و عالمان در قیامت را به او مینمایانم و قبرش را نورانی میگردانم.
نکیر و منکر در قبر از او آن چنان به نرمی و مدارا میپرسند که غم مرگ و تاریکی قبر و لحد و سختی سفر آخرت را نخواهد دید، تا در قیامت با نامه اعمالش به میزان اعمال حاضر شود.
نامه عملش را به دست راستش میدهم تا آن را بخواند، پس بین خودم و او هیچ واسطهای قرار نخواهم داد و این است صفات محبان خداوند.
و تو ای رهرو راه دوست به دقت در این سخن خدای متعال به حبیبش رسول خدا(ص) بنگر که چه جوایز و هدایای ارزشمندی برای اهل مراقبه و رضا و محبت قرار داده است که از بهترین آنها باز شدن چشم بصیرت قلب است و به خاطر همین اهمیتش دو بار ذکر شده است.
حدیث قرب نوافل و معنای آن
شبیه این جوایز ارزنده چیزهایی است که بندگانش را به خاطر انجام مستحبات و واجبات وعده داده است خداوند متعال در حدیثی قدسی میفرماید:
هیچ چیز بندهام را به اندازه انجام واجبات به من نزدیک نمیکند و پس از آن هیچ چیز به رتبه مستحبات نمیرسد که بنده در اثر عبادت مستحبی آن قدر به من نزدیک میشود تا من را دوست بدارم و از آن پس که او را دوست داشتم من شنوایی او میشوم که با آن میشنود و بینایی او میشوم که با آن میبیند و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که با آن کار، انجام میدهد، و در این حال اگر مرا بخواند و دعا کند اجابت میکنم و اگر چیزی بخواهد، میدهم.
این حدیث را علامه بزرگوار شیخ بهائی در کتاب اربعیناش آورده است و از طریق ابان بن تغلب از امام باقر(ع) نقل میکند آن حضرت فرمودند: وقتی پیامبر اکرم(ص) به معراج مشرف شد پرسید: خدایا بنده مؤمن نزد تو چگونه است خطاب رسید ای محمد... هیچ چیز بندهام را به اندازه انجام واجبات به من نزدیک نمیکند و پس از آن در اثر انجام نوافل آن قدر به من نزدیک میشوید که ...
پس از نقل این حدیث علامه بهائی میفرماید: این حدیث از لحاظ سندی صحیح السند است حتی از احادیث مشهور بین شیعه و سنی است که در کتب مورد قبول طرفین ذکر شده است.
این حدیث را مرحوم کلینی در اصول کافی با دو سند از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) نقل کرده است و پس از آنها حدیثی دیگر به همین مضمون آورده است. این همان قربی است که نزد خواص به قرب نوافل مشهور است.
حدیث قرب فرائض
خداوند متعال میفرماید: هیچ چیز بندهام را به اندازه واجبات به من نزدیک نمیکند و با انجام آن بندهام آن قدر به من نزدیک میشود که من دوستش دارم، وقتی او را دوست داشتم او شنوایی من میشود که با آن میشنوم بینایی من میشود، که با آن میبینم و دست من میشود که با آن کار انجام میدهم.
پس ای سالک کوی یار، تو نیک بنگر این دو قرب چقدر است؟
در اول (قرب نوافل) خداوند شنوایی و بینایی و زبان و دست انسان میشود و دوم (قرب فرائض) انسان، شنوایی و بینایی و دست خداوند میشود.
پس ثواب واجبات بیشتر از مستحبات است و سبب تقرب بیشتری نیز میشود،. علامه محقق خواجه نصیرالدین طوسی در این باره میفرمایند:
وقتی عارف از خویشتن بریده و به حق پیوست، هر قدرتی را محو قدرت حق که به همه مقدورات تعلق گرفته است میبیند و هر عملی را فانی در علم خداوند که هیچ ذرهای از دید علمش مخفی نیست میداند و هر ارادهای را مستغرق اراده او که هیچ چیز از اراده او خارج نیست مییابد، بلکه هر وجود و هر کمال وجودی را صادر شده از حق میداند پس حق تعالی در این هنگام بینایی او میشود تا با او ببیند و شنواییاش میشود که با او میشنود، دست او میشود که با او کارهایش را انجام میدهد و عقلش میشود که با او میفهمد و هستیاش میشود که با او پدید میآید در اینجاست که عارف به اخلاق الهی متخلق شده است.
بعضی از عارفان گفتهاند:
وقتی خدای سبحان برای کسی تجلی کند، ذات همه موجودات عالم و صفات و افعال آنها را در ذات و صفات و افغال حق فانی میبیند، خود را با همه موجودات میبیند که گویا مدیر و مدبر آنهاست و گویا همه جهان را همچون اعضاء خویش مییابد و ذات و صفات و افعالش را در حقیقت توحید فانی میبیند و آن گاه که بصیرت روحش مجذوب جمال ذات حضرت حق شد، نور عقل (عقل جزئی) بیفروغ گشته و نور ذات قدیم و ازلی حق میدرخشد اینجاست که فرقی بین قدم و حدوث نمیگذارد زیرا حق آمده است و باطل رفته که این حالت را حالت جمع میگویند و کسی که به این مقام رسیده است هر چه در دار هستی به منصه وجود آمده را به خود نسبت میدهد زیرا همه صفت و اسم و فعلها را در یک ذات میبیند، لذا گاهی از کثرت میگوید و زمانی از وحدت، و منظور ما از اینکه میگوئیم فلانی به مقام جمع رسیده، همین است.
عشق بگرفت مرا از من و بنشست بجای/سیئاتم ستدند و حسناتم دادند
مرحوم فیض بعد از نقل کلام این عارف نامور میفرماید: شاید همین (تجلی ذاتی حضرت حق) سر صدور بعضی از کلمات ظاهر غریب و نامأنوس از مولا امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه البیان و غیر آن باشد که میفرماید:
«من آدم اولم، من نوح اولم، من آیت و نشانه خداوندم، من حقیقت اسرار الهیام، من پدیده آورنده برگ گیاهانم من به بار آورنده میوه درختانم، من جاری کننده رودخانههایم... من همان نوری هستم که حضرت موسی(ع) در کوه طور از او هدایت گرفت، من صاحب صور اسرافیلم، (که در قیامت مردگان را زنده میکند) من بیرون آورنده مردگان از قبرم من صاحب روز قیامتام، من همراه نوح و نجات دهنده اویم، من همراه ایوب در بلاها و شفا دهنده اویم، من همان کسیام که آسمانها را با دستور خدایم بر افراشتم...».
عالم، انسان کبیر است
آنچه در عالم است چه عالمی علمی و چه عینی همه مظاهر حقیقت انسانیاند که این حقیقت انسانی هم مظهر اسم جامع است، پس ارواح حقایق این عالم همگی نیز جزئیات روح اعظم انسانی است، خواه روح فلکی یا عنصری یا حیوانی و صورت و لوازم آن حقائق صورت و لوازم این حقیقت انسانی است.
لذا اهل الله (عارفان بالله) عالم انسان کبیر نامیدهاند، چون همه عالم ظهور حقیقت انسان و تجلی لوازم آن است و دقیقاً به خاطر همین اشتمال بر همه اسماء الهی و ظهور جمیع اسرار الهی، فقط انسان شایستگی خلیفه حق بودن را دارد نه سایر عالم هستی، و چه زیبا سروده است:
سبحان من اظهر ناسوته/ سر سنا لاهوته الثاقب
ثم بدا فی خلقه ظاهراً/ فی صورة الاکل و الشارب
پس اولین ظهور آن حقیقت انسانی در صورت عقل اول همان صورت اجمالی مرتبه عمائیّه است در حدیثی با سند صحیح نقل شده است: اعرابی از رسول خدا(ص) پرسید: قبل از خلقت عالم، خداوند کجا بوده است؟
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: در سماء بود که نه بالای آن هوا بوده و نه پایین آن.
عقل اولین مخلوق
بدین جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: اولین چیزی که خداوند آفرید نور من بود و منظور آن حضرت از نور، عقل است چه اینکه در حدیثی دیگر تصریح فرموده است: اولین چیزی که خداوند آفرید عقل است.
پس از اولین ظهور که در عقل بود، بقیه ظهورات به ترتیب در بقیه عقول طولیه، بعد از آن در نفوس ناطقه فلکیه پس از آن در صورت طبیعت و در مرحله بعد در هیولای کلی و صورت جسمی بسیط و مرکب ظاهر گشت.
نقطه باء بسمالله
و موید آنچه گفته شد سخن امیرالمؤمنین ولیالله فی الارضین، قطب الموحدین، علیبن ابیطالب(ع) است که در خطبهای انشاء فرمودند:
«من نقطه باء بسمالله هستم، من جنب الله که در حضورش تفریط کردهاید هستم، من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسیام، من آسمانها و زمینهای هفتگانهام».
آن حضرت(ع) این جملات را در حالت محو فرمودند و پس از آن به صحو برگشته و حکم تجلی وحدت مرتفع گشت و به عالم بشری آمده و حضرت حق به حکم کثرت در حق ایشان تجلی نمود، لذا از آنچه فرموده بودند پوزش میطلبند و به عبودیت و ضعف اقرار نموده و خود را مقهور اسماء الهی میدانند.
جایگاه انسان کامل
و به همین جهت است که گفته شده:
انسان کامل باید در همه موجودات سریان داشته باشد، مثل سریان حق در آنها و این حالت در سفر سوم حاصل میشود، در آن سفر از حق به حق بالحق است و اینجاست که انسان در قوس صعود به اوج کمالاتش میرسد و به مقام حق الیقین نائل میآید.
و از همین بحث واضح میشود که آخریت عین اولویت است و رمز کریمه «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء عیم» آشکار میشود.
محوریت انسان کامل در نظام هستی
شیخ اکبر محیالدین در بیان مقام قطب در فتوحات میفرماید: آن انسان کاملی که خداوند بخواهد او محور عالم و خلیفه خدا در آن باشد وقتی در سفر سوم، از حق به خلق تنزل کرده و به عالم عناصر بار یافت، سزاوار است بتواند همه انسانهایی را که تا روز قیامت پا به عرصه وجود خواهند گذاشت با علم شهودی ببیند، گرچه با این شهود هنوز لیاقت مقام خلیفه الله بودن و محور عالم بودن را نمییابد مگر اینکه مرتبه و مقام هر یک از آنها را علم نیز داشته باشد.
پس منزه است خدایی که همه موجودات را با حکمتش تدبیر فرموده و همه پدیدهها را با رحمتش بیافرید.
غرق در ملکوت
استاد معظم حضرت علامه حسنزاده آملی خود به حق این رهنمود پایبند و مستلزم بودند، گرچه عمق مراقبه و حضور دینی و وصف کردنی نیست، اما آنچه میتوان گفت این است که:
در همان چند دقیقهای که قبل از شروع درس به محل تدریس (مسجد حضرت معصومه(س) ) تشریف میآورند و تعدادی از طلاب پروانهوار گرد شمس وجودشان حلقه میزدند، آنچنان غرق در ملکوت و حالت مراقبه بودند که گویا کسی را نمیدیدند و در عالمی دیگر سیر میکردند، سر به جیب تفکر و حضور فرو میبردند که باید گفت:
هرگز حدیث حاضر غایب شنیدهای/ من در میان جمع و دلم جای دیگر است
و آن قدر غرق در ملکوت بودند که دوستان درس حیفشان میآمد که این سکوت و حضور پر معنی استاد را با سؤالی در هم بشکنند او در حضور حضرت حق بود و یاران در حضور حضرتش!
بذر سعادت!
یکی از نکاتی که حضرت استاد(دام عزه) در جلسات درس روی آن خیلی تأکید داشتند مراقبت بود و مکرر میفرمودند: مراقبت بذر سعادت است، حاصل نمیشود جز با توجه و مراقبت تام و آنچه شرط آن است، دوام مراقبه است که « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا و َأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ»، نفس انسانی خو پذیر است، انسان به هر چه رو کند آن میشود، چطور یک قطعه زغال در اثر مجاورت با آتش برافروخته میشود، انسان هم بر اثر مراقبه و همنشینی با ملکوت، الهی میشود، و میفرمودند: استادم مرحوم علامه طباطبایی در خلوتی به من فرمودند: آقا! هر روز که مراقبتم قویتر است، شب تمثلاتم صافتر است.
جدا شدن روح از بدن
حضرت استاد(دام عزه) خود واقعهای زیبا از مراقبهاش را این چنین میفرمایند: در اواسط ماه ذیالقعده 1389 هجری قمری در وقت سحر به حال توجه نشسته بودم، انتقالی روی آورد و به تعبیری روح از بدن حرکت کرد و اموری را مشاهده کردم ولکن این امور تیره و آمیخته با الوان و احوال و تعلقات و خار و خاشاک عالم ناسوت و طبیعت بود.
انتقال و حرکت روح هم بسیار کند و سنگین بود و مدتش نیز کم بود، فهمیدم که مراقبت کامل و تام نیست و به طور کلّی قطع علاقه از کدورات دنیا وی دست نداد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ای عزیز! مهمترین ذکر مراقبت است که مقام عندیت است و مصاحبت با حق تعالی است، همنشین از همنشین خود میگیرد و بدان شناخته میشود و به قول فصیح لبید بن ربیعه صحابی: «والمرء یصلحه القرین الصالح»
تأثیر محضر استاد
حضرت استاد(دام عزه) میفرمودند: مراقبه و حضور اثرات خاصی دارد و میفرمودند یکی از اساتید ما میگفت: تا زمانی که در محضر بعضی اساتیدمان بودیم، حالات خوشی داشتیم، اما پس از ارتحال آن بزرگ این حالات هم از دست رفت، فهمیدیم به برکت ایشان بوده است.
پی نوشت: کتاب «صراط سلوک»
منبع:فارس
211001