29 تير 1401 21 ذی الحجه 1443 - 20 : 12
کد خبر : ۷۸۵۸۷
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۵ - ۰۶:۰۲
شیخ وقتی به یک شهید می‌رسید، من به چهره‌اش نگاه می‌کردم که عکس‌العملش چیست؟ می‌دیدم که چهره‌ شیخ عوض می‌شود. قطرات اشک از چشمانش جاری می‌شد، ولی وانمود می‌کرد که گریه نمی‌کند. می‌ترسید که باعث ضعف شود.
عقیق:در خاطره ای درباره شهید شیخ محمد حسن شریف قنوتی آمده است:

بیست و دوم مهر 1359، نزدیکی‌های مسجد جامع ایستاده بودیم، که یکی با وانتی آمد و گفت: «شیخ، یک شهید آورده‌ام. شناسایی نمی‌کنی؟»
شیخ شریف، دهان آن شهید را بوسید و گریه کرد و گفت: «این را می‌شناسم.»
شیخ، مشخصات آن شهید را روی کاغذ نوشت و روی بدنش گذاشت. بعد به راننده گفت: «او را به سردخانه تحویل بده.»
شیخ وقتی به یک شهید می‌رسید، من به چهره‌اش نگاه می‌کردم که عکس‌العملش چیست؟ می‌دیدم که چهره‌ شیخ عوض می‌شود. قطرات اشک از چشمانش جاری می‌شد، ولی وانمود می‌کرد که گریه نمی‌کند. می‌ترسید که باعث ضعف شود.
هنگامی که یکی از بچه‌ها شهید می‌شد، شیخ می‌گفت: «ای کاش من به جای او بودم.»
شریف، شیخ شهید شهرمان – خرمشهر – را به یاد می‌آورد که بر جنازه هر شهیدی فرود می‌آمد، می‌بوسیدش، چشم‌های بازش را می‌بست، چفیه‌ خونینش را از گردنش باز می‌کرد و صورتش را می‌پوشاند.


پی نوشت:

کتاب نفر هفتادوسوم، ص 108

منبع:تسنیم

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: