گرچه رسیدن به مقام رضا، یعنی راضی بودن به قضا و قدر الهی و تسلیم بودن در مقابل آن سخت است، اما کسانی که به این جایگاه رفیع رسیدهاند، علاوه بر خشنود کردن خداوند، در زندگی روزمره هم آرامش پیدا میکنند.
حکایت؛ در زمان یکی از پیامبران، مادری فرزند جوان خود را که بسیار دوست میداشت، به قضای الهی از دست داد و داغدار شد، بسیار ناراحتی میکرد تا جایی که اقوام او نزد پیامبر رفتند و از او چارهای خواستند.
او نزد آن مادر آمد و آثار گریه و غم و بیتابی را در او مشاهده کرد، بعد به اطراف نگریست، لانه کبوتری او را دید و فرمود: ای مادر این لانه کبوتر است؟
گفت: آری، فرمود: این کبوتران جوجه میگذارند؟
پاسخ داد: آری،
فرمود: همه جوجهها به پرواز میآیند؟
جواب داد: نه زیرا بعضی از جوجههای آن را ما میگیریم و از گوشت آنها استفاده میکنیم.
فرمود: با این همه این کبوتران لانه خود را ترک میکنند؟
گفت: نه در همان لانه میمانند و به جایی دیگر نمیروند.
فرمود: ای زن بترس از اینکه تو در نزد پروردگارت از این کبوتران پستتر باشی، زیرا این کبوتران از خانه شما با آنکه فرزندان آنها را در پیش روی آنها میکشید و میخورید، هجرت نمیکنند، لکن تو با از دست دادن یک فرزند، با خدا قهر کردهای و به او پشت نمودی و این همه بیتابی میکنی و سخنان ناشایست به زبان میآوری.
آن مادر چون این سخنان را شنید، اشک از دیده برگرفت و دیگر بیتابی ننمود.1
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آن چه را جانان پسندد 2
پی نوشت: 1. با اقتباس و ویراست از کتاب یکصد موضوع 500 داستان 2. باباطاهر منبع:حوزه