- چه اموری باعث شد شما این تصمیم سخت را بگیرید و از مذهب وهابیت خارج شده و به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کنید.
اگر اجازه بدهید دوست دارم یک کلمه را در سخن شما تغییر دهم و به جای "تصمیم سخت" دوست دارم بگویم این تصمیم من سرتاسر رحمت بود، چون اگر من در آن حالت و بر آن مذهب باقی می ماندم اکنون یک انسان خونریز و آدمکش بودم که مردم را به جهنم سوق می دادم و در هر صورت 37 سال است که این سؤال از من پرسیده می شود.
انگیزه من برای خروج از وهابیت چیزی نبود جز فکر و اندیشه محمد بن عبدالوهاب که ما باید این فکر را بررسی کنیم. مسلمان نباید به گونه ای باشد که از این افراد بُت بسازد و بگوید ابن تیمیه این را می گوید و تمام و باب علم بسته شود. نباید به گونه ای باشد که بگوید محمد بن عبدالوهاب این را می گوید و تمام و کسی جرات نکند حرف بزند، چون این رفتار نوعی بُت پرستی است.
- چه چیزی باعث شد در اندیشه محمد بن عبدالوهاب تجدید نظر کنید؟
سؤال خوبی است. محمد بن عبدالوهاب بر این باور بود که تمام مسلمانان از 600 سال پیش یعنی از قرن پنجم هجری کافر هستند و بنا بر این نظریه می توان گفت محمد بن عبدالوهاب ابن تیمیه را تکفیر می کند و نکته دومی که به نظرم رسید حدیث پیامبر(ص) در صحیح بخاری است که فکر ابن تیمیه را نقض می کند و می فرماید: «لا تزال طائفة من أمّتي ظَاهِرينَ عَلى الحَقّ لا يَضُرُّهُم مَن خَذَلهم إلی يومِ القيامة»: تا روز قیامت، همواره گروهی از امت من هستند که برحق می باشند و بی اعتنایی دیگران، زیانی به آنها نمی رساند).
همچنین روایت دیگری نیز در صحیح بخاری است از پیامبر(ص) که می فرماید: «إنی والله ما أخاف بعدی أن تشرکوا» (به خدا سوگند از اینکه پس از من مشرک شوید ترسی ندارم...).
پس بنا بر این روایت ما در معرض شرک نیستیم و من هم با دیدن این روایت ها خودم را مخیر دیده که یا باید روایت پیامبر(ص) را بپذیرم و یا تسلیم سخن محمد بن عبدالوهاب بشوم و توجه به این نکته بسیار مهم است.
نکته مهم و قابل توجه دیگر این است که ابن عبدالوهاب با تکیه و استناد به آموزه های باطل خود، به روستاهای مسلمان حمله می کرد و آنها را می کشت و یک روز به ارتش خود گفت فلان روستا کافر هستند بروید و آنها را بکشید و سربازان او هنگام نماز صبح به آن روستا حمله کردند و هنگامی که از آن روستا صدای اذان شنیدند به ابن عبدالوهاب گفتند: ای شیخ اینها مسلمان هستند و او پاسخ داد آنها کافر هستند آنها را بکشید و آنها را کشتند، اما شما هرگاه انگیزه های این اقدامات را بررسی کنی به این نتیجه می رسید که او می داند این افراد کافر نیستند، اما وهابی ها به هر بهانه ای خون دیگران را می ریزند تا غنائم به دست بیاورند این حملات و کشتارها به خاطر جمع کردن غنائم است.
یکی دیگر از اموری که مرا شگفت زده کرد زمانی بود که در میان مجموعه روایاتی که البانی آنها را صحیح می داند به حدیث غدیر برخورد کردم و با تعجب فراوان دیدم که حدیث عید غدیر را در میان روایات صحیح آورده و زمانی بیشتر تعجب کردم که دیدم این حدیث را از 123 صحابه روایت کرده و باید توجه داشت که این روایت تمام یک دین است و سخن یک ادیب و فیلسوف نیست که انسان با میل خودش آن را رد کند یا بپذیرد، بلکه تمام یک دین است و متاسفانه به ما می گویند این روایت دروغ است.
البانی حدیث غدیر و اسناد آن را در 14 صفحه ذکر کرده و کسی است که از من خواست درباره این حدیث تحقیق کنم و من متوجه شدم ابن تیمیه آن را تضعیف کرده و این از اشتباهات ابن تیمیه است که اشتباهات زیاد دیگری هم دارد و به هر حال به این نتیجه رسیدم که حدیث غدیر صحیح است و بر سر یک دوراهی قرار گرفتم که سخن ابن تیمیه را بپذیرم یا حدیث غدیر و آیه ناظر به آن را که می فرماید: «بلغ ما أنزل إلیک» و این آیه نشان می دهد مفاد حدیث غدیر یک مساله آسمانی است و اجتهاد پیامبر(ص) نیست.
- کار که به اینجا رسید و با این تضارب آراء مواجه شدید چکار کردید؟
با تمام این احوال از اعتقاد وهابی خود برنگشتم و باز هم امیدوار بودم وهابی ها برحق باشند، چون من عمری را با این عقیده سپری کرده بودم که چیز کمی نیست. شما تصور کنید انسان یک گربه را پرورش بدهد و بعد از مدت زیادی بفهمد آن حیوان در واقع یک ببر است که ممکن است هر لحظه او را بکشد تصور کنید چه حالی پیدا می کند و من هم با عقیده ای روبرو شدم که احتمال می دادم مرا به جهنم ببرد.
زمانی در مرکز مخطوطات اسلامی استانبول کتابی دیدم با عنوان "النبراس الصحیح علی أن لیس کل ما فی الصحاح صحیح" و با خودم گفتم شاید مؤلف آن از یکی از فرقه های اسلامی است که رای آنها خلاف رای اهل سنت است، اما هنگامی که کتاب را باز کردم دیدم مؤلف آن "هبة الله بن عبدالرحیم عراقی"، امام حنبلی های بغداد است که در سال 605 از دنیا رفته. هنگامی که به شام برگشتم درباره این کتاب با شیخ البانی صحبت کردم و گفتم چنین کتابی وجود دارد و او هم گفت: بله احادیث غیر صحیح در بخاری وجود دارد و برخی تعداد آنها را 28 و برخی 70 حدیث می دانند و اکنون مرور این مطالب باعث شده درباره هر چیز به جز قرآن تردید کنم، چون هیچ چیز مقدسی به جز قرآن وجود ندارد که خداوند ضمانت کرده هیچ باطلی در آن راه نیابد و بدین ترتیب از تقدیس محمد بن عبدالوهاب نجات یافتم و البته پس از آنکه ابن تیمیه را خواندم و سخنان زیادی را از او حفظ کردم و در این زمینه مجموعه فتاوا و رسائل و الدرر و منهاج السنة و کتاب های دیگر او را خواندم، اما متوجه شدم ابن تیمیه یک یهودی است بدون اینکه یهودی بودن خود را اعلام کند و شیخ البانی هم قبلا درباره اشتباهات ابن تیمیه با من صحبت کرده و گفته بود که ابن تیمیه اشتباهات زیادی دارد و من به دنبال این اشتباهات بودم و می دیدم مثلا "قاضی حران یهودی" را مدح می کند و عقیده تجسیم خود را از یهودیان قرائی[1] در دمشق گرفته و برخی اعتقادات خود را از "ابن گرام" گرفته و "ابن گرام" از شخصیت های ملعون تاریخ اسلام است و ملعون بزرگی هم هست. او کسی است که می گوید: منافقان( منافقان مدینه) نزد خداوند از جبرئیل و میکائیل و فرشتگان آسمان برترند و این تیمیه هم می آید و سخنان و کارهای ابن گرام را تایید می کند. ابن گرام یک یهودی سجستانی است که والی سجستان قصد کشتن او را داشته و او از سجستان فرار می کند و به قدس فرار می کند و در سال 255 فوت می کند.
- پس با این افکار و اندیشه های انحرافی و اشتباه مواجه شدید؟
بله اما با تمام این احوال کنار گذاشتن وهابیت برای من ساده نبود، چون مساله مساله دین است. برای شما مثالی می زنم. زمانی با شخصی به نام ابوحسن کار می کردم. او بنا بود و من به او سنگ و گل می دادم. روزی به من گفت بیا امروز سراغ یک کافر برویم شاید خداوند او را به اسلام هدایت کند و عادت من این بود که فکر می کردم هر کلامی که وهابی ها می گویند صحیح است، اما بعدها متوجه شدم بزرگ وهابی ها یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دروغگو کذاب بوده اند و به طور دقیق کمی پیش از خروج از وهابیت به این واقعیت پی بردم که ابن تیمیه کذاب است و ابن عبدالوهاب هم کذّاب است، اما با تمام این احوال شیطان مرا وسوسه می کرد که باز هم بر آن مذهب بمانم.
به هر حال به ابوحسن گفتم بعد از نماز عشا به سراغ آن کافر می رویم شاید هدایت شود. هنگامی به خانه آن مرد رفتیم، در زدیم و آن مرد که ریش بلندی داشت آمد و بر پیشانی او آثار سجده بود و هنگام ورود ما اذان گفتند و آن مرد گفت ابتدا نماز بخوانیم و بعد بنشینیم و ابوحسن گفت آری خوب است اول نماز بخوانیم و ابوحسن جلو ایستاد تا ما به او اقتدا کنیم و این چیزی بود که برای من خوشایند نبود، چون ما در اسلام داریم که وقتی انسان میهمان کسی باشد نمی تواند به صاحب خانه برتری بجوید و به او دستور بدهد و پیامبر(ص) می فرماید درباره مال و در خانه کسی نمی توان به او دستور داد. به ابوحسن گفتم بهتر است مدارا کنی اما او به من چشم غره ای رفت و جلو ایستاد و با صدای بلند تکبیر گفت و نماز را شروع کرد در حالی که این کار او در شرع جایز نیست و لهجه اذان گفتن و قرائت او نیز بدوی بود و اشکال داشت و پس از قرائت فاتحه شروع به خواندن سوره کرد و گفت: «هو الخالق البارئ المصوَّرُ له الأسماء الحسنی» و من به او گفتم "المصوِّر" اما باز هم تکرار کرد "المصوَّر" و ادامه داد و هنگامی که نماز تمام شد با سرعت و عجله سلام های نماز را گفت و بلافاصله رو به من کرد و گفت: خدا تو را هدایت کند چرا برادر مومن خود را به خاطر یک فتحه و کسره ضایع می کنی؟
بعدا هنگامی که از وهابیت خارج شدم همان طور که قبلا به شما گفتم کتابی درباره ابوحنیفه نوشتم و همین ابوحسن مرا دید و گفت شنیده ام کتابی درباره ابوحنیفه نوشته ای اما ابوحنیفه همان "ابوجیفه" است و من از این سخن او تعجب کردم و با او وارد بحث شدم و شروع کرد به گفتن که ابوحنیفه چیست؟ شافعی چیست؟.. تو برو ببین ابن تیمیه چه می گوید!
و من به شما می گویم همین ها هستند که ائمه(ع) را تکفیر می کنند و آنها را مسخره می کنند، اما آنها باید بگویند این مکتب تکفیری را از کجا آورده اند؟
تمام اینها که به شما گفتم یک طرف و سیره نبوی طرف دیگر.
- هنگامی که وهابی بودید دیدگاه شما درباره محمد بن عبدالوهاب چه بود؟
اگر خدای نکرده شما وهابی شوید ابن عبدالوهاب را نمی شناسید مگر با کشتار و خونریزی و چپاول و دزدی و تجاوز و دروغ و ابن تیمیه هم همین است. از این رو البانی هنگامی که از انحراف و گمراهی این تیمیه سخن می گوید از گمراهی ابن عبدالوهاب هم سخن می گوید و به همین خاطر البانی از عربستان اخراج شد. وهابی ها علاوه بر البانی بلاها بر سر مردم سوریه آوردند و تمام اهل سنت و علوی ها و اسماعیلی ها و مسیحی ها را کافر می دانند و هیچ کس را استثنا نمی کنند. من یک سوری هستم که در حلب و دمشق درس خوانده ام و در سوریه سخنرانی ها داشته ام و فعالیت های زیادی داشته ام و به یاد دارم در یک سال 360 سخنرانی داشتم یعنی به اندازه تعداد روزهای سال.
آن زمان با خودم فکر می کردم که آیا سخنان ابن تیمیه درباره ما مردم سوریه درست است؟
زمانی شخصی پیش من آمد و از من خواست به او عربی درس بدهم و به من گفت کارمند دستگاه امنیتی هستم، اما هنگامی که قرآن می خوانم همسرم به من می خندد چون اشتباه می خوانم. پس از آن وقت نماز عشاء شد و مسجد هم نزدیک خانه او بود و من به او گفتم ان شاءالله فردا می آیم و درس را ادامه می دهیم و او گفت من هم با شما به مسجد می آیم تا پس از نماز به خانه برگردیم و ادامه بدهیم. این در حالی بود که من تحت تاثیر افکار ابن تیمیه گمان می کردم این شخصِ علوی، کافر است و نماز نمی خواند و روزه نمی گیرد و زکات نمی دهد و حج به جا نمی آورد و هنگامی که به من گفت با هم نماز بخوانیم به او گفتم اهل کجایی؟ گفت من علوی و اهل نماز و روزه هستم و من در آنجا بسیار خجالت کشیدم و شرمنده شدم و در آنجا تصمیم گرفتم در این رابطه نظرات ابن تیمیه را بررسی کنم و البانی هم پیش از این مرا تشویق کرده بود که نگاه انتقادی به نظرات ابن تیمیه داشته باشم.
ابن تیمیه خبری دارد که می گوید علوی ها علیه هموطنان خود با فرنگی ها همدست شده اند و آنها را تکفیر می کند و لعن می کند و من به تاریخ اسلام مراجعه کردم و دیدم تمام علوی ها و اهل سنت و اسماعیلی ها در برابر فرنگی ها ایستاده اند و مقاومت کرده اند و 14 فرمانده فرنگی را کشته اند و پادشاه صلیبی ها را کشته اند و اسامی مجاهدان اسلامی منطقه نیز هم اکنون موجود است.
ابن تیمیه بسیار دروغگو بود و در بسیاری از امور دروغ می گفت، اما زیرک هم بوده و در عین حال مکار بوده و از نفس اماره خود دستور می گرفته و عقل و زیرکی و هوش او در جهت نفس اماره او کار کرده و سودی برایش نداشته.
مشاهده تمام این انحرافات و دروغ های ابن تیمیه باعث شد بُت ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب در درون من فرو بریزد و بشکند و من هم روی آن پا گذاشتم و آزاد شدم.
- وهابیت از پیروان خود انسان هایی سنگدل و سخت می سازد. شما چگونه شکسته شدید و پذیرفتید وهابیت را کنار بگذارید؟
چون خداوند جبار است و کمر متکبران را می شکند و در حدیث قدسی فرموده: «الکبریاء ردائی من نازعنی فیه قصمت ظهره و لا أبالی» : (کبریاء لباس من است و هرکس بخواهد آن را بر تن کند، کمر او را می شکنم و به او اعتنایی ندارم).
و در اینجا است که گردن کشانی که می خواهند مانند خدا متکبر باشند پیش پای شما سقوط می کنند و شما روی آنها پا می گذاری و این یک توفیق الهی است که البته نیاز به تلاش و پیگیری هم دارد.
در بخاری حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که از ایشان پرسیدند چگون به شما صلوات بفرستیم؟ حضرت به آنها فرمود: بگویید «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و این در بخاری آمده، اما وهابی ها به خاطر تکبر و مخالفت با شیعه، عبارت آل محمد را نمی گویند.
- شما به خدایی که به شما چنین توفیقی داده چه می گویید؟
من از او تشکر می کنم و او را سپاس می گویم که او پروردگاری است که از تمام توصیفات ابن تیمیه منزه و پاک است و از او متشکرم که به من عمری داد تا از تاریکی بیرون بیایم.
بگذارید مطلب مهمی به شما بگویم. من مدت زیادی طلبه علم بوده ام و به شما می گویم کسی که به دنبال حقیقت باشد به آن می رسد.
- پیام و نصیحت شما به وهابی ها و تمام مسلمانان چیست؟
می توان وهابی ها را به دو دسته تقسیم کرد: وهابی هایی که از آب گمراهی نوشیده اند و در گمراهی غوطه ور هستند و در باتلاق گمراهی فرو رفته اند. اینها همان هایی هستند که پیامبر(ص) درباره آنها می فرماید: آنها کسانی هستند که از ایمان خارج شده اند و باز نمی گردند و همچون تیری هستند که از کمان خارج شده و به آن باز نخواهد گشت، اما وهابی ها دسته دیگری هم دارند که کنار ایستاده اند و هیچ تیری به هیچ سمتی پرتاب نکرده اند و به تماشا ایستاده اند ببینند رسانه (امپراتوری رسانه) چه می گوید. پیام ما به این دسته این است که پیش از همه چیز در مورد خودمان باید از خدا بترسیم؛ چراکه همه ما روزی می میریم و در پیشگاه خداوند حاضر می شویم و از ما سؤال می شود. من بنده خدا هستم و تجربه خود را می گویم و بسیاری از وهابی ها را دیده ام که از وهابیت خارج شده اند.
پیام من به این جوانان این است که پنجره فکر خود را باز کنید و فقط به فکر دیگران اعتماد نکنید و اجازه ندهید نفس اماره، عقل های شما را به بردگی بکشد که اگر نفس اماره، عقل را اسیر خود کند، انسان را به پرتگاه می اندازد و به یاد داشته باشید که قرآن فرموده: ما نفس لوامه و مطمئنه و اماره داریم و بدانید هرچقدر که عقل و هوش و زیرکی داشته باشید ممکن است نفس شما مکار و گرگ صفت باشد و عقل شما را اسیر خود کند اما شما باید تلاش کنید نفس خود را در راه عقل و دین به کار بگیرید که در این صورت نفس لوامه فعال می شود و از صاحب خود درباره کارهایی که انجام می دهد سؤال می کند. بیایید به خدا و حقیقت بازگردیم و به خودمان و دیگران ظلم نکنیم.
این گفتگو ادامه دارد...
ترجمه: سید احمد احمدزاده
منبع:حوزه