12 آذر 1401 10 جمادی الاول 1444 - 36 : 08
کد خبر : ۷۶۸۸۸
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۹
ازسويی ارتقای متملقان به سرعت ابر وباد، وازسوی ديگر برخوردهای تلخ وبعضاً نابود کننده ای که با ناقدان دلسوزان می شودزمينه ساز پيدايش وضعيتی شده است که بزرگان قوم نبايد از آثار ويرانگر آن چشم بپوشند...
عقیق:دکتر محسن اسماعیلی: ازبلاهای روزگار ما رواج تملق و چاپلوسی است و اینکه بازار نقد ، (وبه تعبیر امام صادق(ع) اهدای عیوب) به شدت کم مشتری است.


ازسويی ارتقای متملقان به سرعت ابر وباد، وازسوی ديگر برخوردهای تلخ وبعضاً نابود کننده ای که با ناقدان دلسوزان می شودزمينه ساز پيدايش وضعيتی شده است که بزرگان قوم نبايد از آثار ويرانگر آن چشم بپوشند؛ آثاری که فکر نمی کنم نيازی به ارائه مثال داشته باشند، وهر روز عيان تر می شوند؛ خصوصاً در رسانه ها. اين گفته البته متوجه همه ما است، اما به آنان که دارای مناصبی هستند متوجه تر است.آنان بايد بدانند که «الناس علی دين ملوکهم»، ونبايد همه نصيحت ها وخيرخواهی ها را به بهانه سياه نمايی نا شنيده بگيرند،يا همه چيز را به استکبار جهانی ويا ساده لوحی و بدجنسی رقيبان نسبت دهند.
فرض کنيد همين طور باشد؛ اما بازهم دستور دين ما نهی اکيد از تن دادن به شنيدن مداحی ها وچاپلوسی ها است.درنقطه مقابل آنچه موردتشويق قرارگرفته، شنيدن نقد، واستقبال از انتقاداست؛ حتی اگر منتقدان انگيزه خيرخواهانه نداشته وبالاتر آنکه دشمن ما باشند!

نقد، چه درحوزه های علمی وادبی وچه درحوزه های سياسی واجتماعی دارای آدابی است که رعايت انصاف، واقع بينی، خيرخواهی و استفاده از واژه های لطيف ولحن عفيف ازجمله آنها است ؛ همان چيزی که گاه « انتقاد سازنده» ناميده می شود. اما اين هم درست نيست که با انگيزه کاوی واتهام پراکنی منتقدان را پشيمان کرده و جامعه را ازبرکات نقدمحروم سازيم. درمجموع به سودهمه مااست که باروی بازازانتقاد استقبال کنيم ؛خصوصاًکسانی که دارای جايگاه ومسئوليت های اجتماعی هستند.
سيره پيامبراعظم(ص)
ازاين رودرسيره پيامبر وامامان سلام الله عليهم اجمعين به کرات شاهد برخوردهای تلخ وتند بامداحان ومتملقان ونيزتشويق افرادبه بازگويی نظرات انتقادی خودهستيم .پيامبرخدا صلی الله عليه وآله توصيه فرموده اند که «بر چهره ستايش‌گران خاك بپاشيد» وخودنيز در عمل چنين می کرد. ابوذر گفته است: سلمان و بلال را ديدم كه به سوي پيامبر مي‌رفتند. چون نزديك آن حضرت رسيدند، سلمان خود را بر پاهاي پيامبر انداخته و آنها را مي‌بوسيد. حضرت او را به سختي از اين كار نهي كرد و فرمود: اي سلمان! با من چنان مكن كه عجمان با پادشاهان خود انجام مي‌دهند. من بنده‌اي از بندگان خدا هستم، مي‌خورم از آنچه بندگان مي‌خورند و مي‌نشينم همانگونه كه بندگان مي‌نشيند.».

عبدالله بن مسعود ،يكي ديگر از ياران رسول خدا، نيز مي‌گويد: مردي به حضور آن حضرت رسيد؛ ولي از عظمت ايشان تحت تاثير قرار گرفت و نتوانست سخن بگويد. رسول خدا با مهرباني به او فرمود: راحت باش! من كه پادشاه نيستم. من فرزند زني هستم که گوشتِ ماندة خشك شده مي‌خورد

سيره اميرمومنان(ع)

رفتار اميرمومنان هم دراين باره مثال زدنی است.امام علی عليه السلام در خطبه ای که درصفين خواندند،به حقوق متقابل مردم وحاکمان اشاره کرده وفرمودند:« يكى از واجبات الهى، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و برپا داشتن حق، و يارى دادن به يكديگر است. هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بى نياز نيست كه او را در انجام وظيفه يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده ها بى ارزش باشد، كوچكتر از آن نيست كه كسى را در انجام حق يارى كند يا ديگرى به يارى او برخيزد. »
دراين هنگام مردى از ياران حضرت برخواست و با سخنى طولانى امام را ستود، ومراتب حرف شنوى و اطاعت از امام را اعلام داشت .امام درپاسخ به اونه تنها از مدح وتمجيد او خوشحال نشد وتشکر نکرد،بلکه با کنايه ای حکيمانه فرمود:
«... ای مردم! از پَست ترين حالات زمامداران در نظر صالحان اين است كه گمان ببرند آنها دوستدار ستايش هستند، و كشوردارى آنان بر كبر و خودپسندى استوار است، و من خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد كه ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مى باشم، سپاس خدا را كه چنين نبوده ام.(اما) اگر ستايش را دوست هم مى داشتم، به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان و اينکه بزرگى تنها سزاوار او است، آن را رها مى كردم .گاهى مردم، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد، تا نفس خود را به انجام وظائفى كه نسبت به خدا و شما دارم وادار کنم، و حقوقى راكه مانده است بپردازم، و واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد،را اداء كنم.

پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدمهاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهرسازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقى به من پيشنهاد دهيد بر من گران می آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم. زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن برايش دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آنكه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى دانم، مگر آنكه خداوند مرا حفظ فرمايد
انتقادپذيری؛ يکی از اين دوسود
انسان خردمند وهوشيارباتامل درانتقادهاحداقل يکی ازاين دوسود را می برد؛يابرنقص وعيب کارخويش آگاه شده،آن رااصلاح می کندويابردرستی وصحت کارخود اطمينان بيشتری پيدا می کند.برای همين است که امام باقر عليه السلام در وصيتي به جابر بن يزيد جُعفي فرمود:
«... اگر از تو تعريف كردند، خوشحال نشو، و اگر از تو بد گفتند بي تابي نكن! در مورد آنچه گفته اند فكر كن؛ اگر ديدي آنچه می گويند واقعيت دارد، پس بدان عصبانيت تو از حرف حق موجب افتادن تو از چشم خدا مي شود و اين مصيبتش بر تو بزرگتر است از سقوط از چشم مردم، و اگر ديدي آنچه مي گويند درست نيست، بدون رنج و زحمت ثوابي برده اي. و بدان كه تو از دوستان ما نخواهي شد مگر آنكه اگر همه اهل شهر هم بگويند بد آدمي هستي، ناراحت نشوي، و اگر گفتند آدم خوبي هستي خوشحال نگردي! بلكه خود را بر قرآن عرضه كن، اگر ديدي رهرو قرآن هستي... استقامت كن و بر تو بشارت بادكه آنچه مي گويند به تو ضرري نمي رساند، و اگر ديدي جداي از قرآن هستي پس به چه چيز فريفته شده اي؟

امام موسي بن جعفر (ع) نيز در پندهايي مشابه به هشام بن حَكَم مي فرمايد:«... اگر در مشت تو گردويي باشد و همه مردم بگويند لؤلؤيي در دست داري، گفته آنان براي تو، در حالي كه مي داني گردو است، سودي ندارد؛ همان گونه كه اگر لؤلؤيي در مشت داشته باشي و همه بگويند گردو است، براي تو ضرري ندارد».

وظيفه منقدان؛ وتکليف ما

نکته پايانی دراين باب اشاره به نقش سازنده انتقادها وحتی تخطئه ها برای کسانی است که می خواهند از هر فرصتی برای تربيت نفس واصلاح خود استفاده کنند.منتقد موظف به پيراستن انگيزه ،تخليص نيت وطيب کلام به هنگام نقد است،اما مخاطب او نبايد به دنبال يافتن انگيزه ومقصودِ وی ودست وپا کردن توجيهی برای خود باشد. فرض کنيم منتقدان دشمنان کينه توزی هستند که هدفی جز عيبجويی وسياه نمايی عليه ما ندارند. آيا همين نمی تواند فرصتی برای رشد وتکامل ما باشد؟!

پاسخ مردان خدا به اين پرسش مثبت است. آنان می گويند:« انسان خودش هم نمى‏تواند بفهمد كه چه كاره است. انسان بايد يك كسى كه دشمن او هست پيش او برود ببيند قضاوت او نسبت به اين چه هست، تا عيبهاى خودش را بتواند بفهمد. انسان نمى‏تواند از دوستان خودش تعليم بگيرد. انسان بايد از دشمنان خودش تعليم بگيرد. وقتى كه يك صحبتى‏ مى‏كند ببيند دشمنها چه مى‏گويند؛ و تفكر كند كه عيبها را دشمنها مى‏فهمند. دوستها هر چه هم شما عيب داشته باشيد و ما عيب داشته باشيم، براى اينكه حق را براى حق نمى‏خواهند و باطل را براى اينكه باطل است دشمن ندارند، به ما مى‏آيند و به شما مى‏آيند و مى‏گويند كه چه قدر خوب صحبت كردى و چه مقاله خوبى نوشتى؛ چه مقاله كوبنده‏اى بود اين؛ چطور حريف خودت را منزوى كردى؛ چطور حرفهاى حريف خودت را و لو هم صحيح بود، باطل كردى! دوستان انسان، دشمنان واقعى انسان‏اند. و دشمنان انسان دوستان، واقعى انسان‏اند. انسان بايد از كسانى كه بر او خرده مى‏گيرند از آنها ياد بگيرد. كسانى كه از او تعريف مى‏كنند بداند كه اين زبان؛ زبان تعريف؛ خصوصاً در يك امورى كه جاى انتقاد است تعريف مى‏كنند، اين همان زبان شيطانى است و آن هم تأييدش تأييد شيطانى است».
اين سخنانی است که امام خمينی(ره)،رهبر کبير انقلاب اسلامی، در روز چهارم اسفندماه ۱۳۵۹ فرموده اند،و انصافاً شنيدنی است....اللهم وفقنا لما تحب وترضی

منبع:بنیاد دعبل


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: