الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُهْتَكُ حِجَابُهُ وَ لَا يُغْلَقُ بَابُهُ وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ وَ لَا يُخَيَّبُ آمِلُهُ [وَ لَا يَخِيبُ عَامِلُهُ]
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُهْتَكُ حِجَابُهُ وَ لَا يُغْلَقُ بَابُهُ وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ وَ لَا يُخَيَّبُ آمِلُهُ
در این حمد مسائل خاصی در رابطه با انسان که همواره میتواند رابطه ویژهای باخدای متعال داشته باشد مطرحشده است، از این نظر خدای متعال سزاوار ستایش مطلق است. یکی از این جملات «وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ» است، سائل او رد نمیشود، یعنی کسی که از او سؤال میکنیم، هیچگاه ناامید و بیپاسخ نخواهد بود و به نتیجه خواهد رسید، مقتضای ربوبیت خدای متعال این است که موجودات را تکویناً سائل خودش آفریده است و تکویناً در برابر هر سؤال و تقاضایی، جوابی قرار داده است. «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن، الرحمن 29» این مسئله مربوط بهتمامی موجودات است، نسبت به انسان هم توجه خاصی دارد، «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوه؛ ابراهیم 34» از هر چه را که از او سؤال کنید به شما داده است.
اگر سؤال از خدای متعال محقق بشود، جواب حتمی است
این تعبیر، تعبیر لطیفی است که قرآن کریم بهصورت ماضی بیان کرده است، نه اینکه به شما میدهد، نمیفرماید «یأتیکم» و تعبیر فعل «اتی» بهصورت ماضی شاید بیانگر این باشد که اگر سؤال از خدای متعال محقق بشود، جواب حتمی است، چراکه اموری که وقوع آن حتمی است، نوعاً در قالب فعل ماضی آمده است، گر چه به لحاظ زمانی مضارع باشد، مثل وقوع قیامت، «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة، واقعه 1»، و امثال این تعبیرات، اینیک نکته است که میتوان از آیه مبارکه استفاده کرد.
آنچه را که شما سؤال میکنید خداوند در عالم آفریده است
نکته دیگری هم ممکن است از آن استفاده بشود که قدری لطیفتر و مخفیتر است و آن اینکه آنچه را که شما سؤال کنید خداوند در عالم آفریده است، فقط کافی است شما از آن سؤال کنید تا به آن برسید، یعنی خدای متعال اموری را در عالم آفریده است که با سؤالات تکوینی و خواستههای ارادی انسان منطبق است، که اگر انسان بخواهد حرکت کند به آن میرسد، نه اینکه تازه آفریده بشود یا ما آن را با سؤالمان بیافرینیم، مثلاً آب را در دل کوهها آفریده است، نمونههایی را هم برای ما ظهور داده و به ما قدرت و فکر داده تا دنبال آنها برویم و کندوکاو بکنیم و آنها را خارج کنیم، نمونه هم زیاد است، آنچه را که اکتشافات به ما نشان میدهد بیانگر همین مطلب است و در رابطه با جهان پردهای از صفحه ذهن بشر بنام پرده جهل گشوده میشود، بهمقتضای وجود اولیه بشر سؤالهایی در او نهاده شده است که اگر این سؤالها را پی گیری کند به جواب میرسد و اساساً سؤال را هم خداوند قرار داده است، باید خیلی به این مسئله دقت کنید، رابطه بین سؤال و جواب رابطه طرفینی است، وقتی میل به گرسنگی در اینجا قرار دادهشده است، چیزی که رفع گرسنگی کند را در عالم قرار داده است، اینها میشود سؤالات تکوینی در برابر سؤالات شعوری، گاهی تکوینی در برابر تشریعی است و گاهی به این اصطلاح در برابر شعوری بیان میشود که انسان درک کند، نوعاً کمالات مادی و همه کمالات معنوی، بستگی به شعور و درک دارد که مطلبی برای انسان بهصورت سؤال مطرح میشود و بعد ابزار رسیدن به جواب این سؤال در او نهاده شده است و وقتی این ابزار را بهطور صحیح به کار ببندد به نتیجه میرسد، نتیجه خارجی یا قلبی که پس از چیدن مقدمات ذهنی مترتب میشود، همان جواب است، جواب هر چیزی متناسب با همان است، که البته جوابهای ذهنی با جوابهای خارجی بیارتباط نیستند، اما برخی از امور مقدمات ذهنی هم لازم دارد، مثل رسیدن به خدای متعال و کمالاتی که حقتعالی قرار داده است.
انسان با «خودشناسی» به مرتبهای از «خداشناسی» میرسد
بنابراین اگر نظام وجود انسان خوب تحلیل بشود که نوعی خودشناسی است، قطعاً انسان به مرتبهای از خداشناسی میرسد انسان بررسی کند این نکتهای که در ذهن من آمد از کجا آمد؟ آیا خود من منشأ آن بودم یا خیر، پدیدهای واقع شد که این پدیده به دست من نبود و محرک وقوع این سؤال در ذهن من شد، نوع تئوریهای علمی چنین است، درباره زندگی نیوتن میگویند: سیبی از درخت افتاد و بهطرف مرکز زمین آمد و بالا یا سمت راست و چپ نرفت، برای او سؤال شد که چه خصوصیتی باعث شد این شیء دارای وزن بهسوی زمین بیاید و به دیگر جهات نرفت؟! به دنبال آن رفت و جاذبه زمین را کشف کرد، با هر برخوردی یک سؤال ذهنی و در کنارش اگر درست تحقیق بشود یک جواب علمی است که این سؤال و جواب از قوانین گوناگون عالم پردهبرداری میکند، در خودمان و در بیرون، نسبت به عمل چشم عجایب و غرایبی برای انسان مطرح میشود، چه چیزی پیدا میشود و چه فعلوانفعالات طبیعی رخ میدهد که من به این شیء که خارج از خودم است را به همان نحوی که او هست مییابم من به این کوچکی و عضو من به این کوچکی است و من با همه وجودم نمیتوانم آن را لمس کنم، با یک عضو خیلی کوچک که دانشمندان بررسی کردهاند و میگویند همه چشم و همه سیاهی آن نمیبیند، نقطهای در سیاهی چشم است بنام عدسی که او میبیند و قانون عدسیها را از آن کشف کردند و دستگاه عکسبرداری و بعدازآن فیلمبرداری را ساختند و الیماشاءالله دائم ترقی کرد، اول چشم را کشف کردند و بعد اختراعات را انجام دادند و تاکنون که مسئله اینترنت و رایانه و اینطور مسائل به وجود آمده است، وقتی انسان از خودش غافل بشود همه این کارها را میکند، اما
بود قدر تو افزون از ملائک***تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟
شخصی اینجا نشسته است و میتواند به اقصی نقاط عالم سیر کند، همین مطلب را بهصورت دستگاه اینترنتی کشف کردند، خوب زحمت کشیدند اما اینها گوشهای از ابعاد وجود انسان است که پیاده شده است، شما وارد سایتی میشوید و به مکه میروید، به کشورهای عالم میروید، گاهی انسان به زمان گذشته میرود، گاهی به زمان آینده میرود، رؤیاهای صادقه ای که انسان میبیند، برخی افراد که ازنظر نفسانی قویتر باشند میتوانند در بیداری هم آینده را ببینند یا حدس بزنند، این نفس انسان است که به این صورت انعکاس پیدا میکند و ما خیال میکنیم همه اینها مادی است و تحلیلی روی آن صورت نمیگیرد، درحالیکه اساساً جنبه غیرمادی دارد و از جنبه غیرمادی جلوه مادی میکند، اینها مسائل دقیق فلسفی است، و این همان قاعده اصلی تقدم جنبه مجرد بر ماده را اثبات میکند، تقدم ماوراء طبیعت بر طبیعت.
به دنبال سؤالات واقعی باشیم!
بههرحال سخن این است که «وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ» سائل از خدای متعال رد شدنی نیست، یعنی اینکه موجودات بهگونهای آفریدهشدهاند که در آنها از غیر خود سؤالی هست و بیرون از وجود او جواب هم هست، نه این سؤال از خود موجود است و نه آن جواب از خود موجود است و این نکته توحیدی است که تحلیل ابتدایی و ظاهری به اینگونه که عرض کردیم، و نتیجه، نتیجه توحیدی است. آنوقت این انسان هر مقدار در هر زمانبرایش سؤال واقعی پیش بیاید که تقاضا باشد، پاسخ آن آماده است، اما مشکل ما این است که ما سؤال نداریم، ذهن را باز نمیکنیم که به سؤال برسد که اگر بشود هم وارد مسائل پوچ میشود و سؤالات غیرواقعی جای سؤالات واقعی را میگیرد، در این عالم هم انسان امتحان میشود و کسی که دنبال پاسخ دادن به گرسنگیاش میرود گاهی اشتهای کاذب دارد واقعاً گرسنه نیست، انسان باید به سؤالات هم دقت داشته باشد که چه سؤالاتی حقیقی است و چه سؤالاتی غیرحقیقی است که سؤالات حقیقی به جوابهای حقیقی و واقعی میرسند.
انسان یکجا میتواند سؤال کند و جواب بگیرد، اما عقل محدودیت دارد، عقل نمیتواند با سؤال و جوابهای عقلی به اسرار پیچیده عالم برسد و نهایتاً میتواند به اسرار ظاهری راه پیدا کند و در مسائل معنوی هم همینگونه است و اگر انسان زمینه وجودیاش را بهطور صحیح رشد بدهد، هر سؤالی که برای او پیش بیاید پاسخ آن آماده است، گاهی سؤال مبهم است اما پاسخ آن از ناحیه خدای متعال خیلی مبسوط و روشن است، دعا اینچنین است، سؤالات اولیه مبهم است، وقتی کودکی سؤالی میکند، چیزی میخواهد، اما دقیقاً نمیفهمد که چه میخواهد و باید بازگو کند و انسان با او صحبت کند تا کمکم برای روشن بشود، ما هم نسبت به عوالم غیبی همینگونه و بهصورت کودکی هستیم، آنچه برایمان پیش میآید را باید دنبال کنیم و طلب کنیم، اما نباید توقع داشته باشیم که پاسخ دقیق را همان موقع دریافت کنیم، چراکه دریافت برخی از پاسخها زمانبر است، انسان باید بزرگ بشود و رشد عقلانی پیدا کند تا بفهمد.
چگونه سؤال کنیم؟
«وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ» سؤالکننده از حق متعال بیجواب از او رد نمیشود، البته «سؤال» شرایطی هم دارد، سؤال باید دقیق و با توجه به ظرفیت باشد، از علی (ع) سؤال کردند خودت را برای ما معرفی کن، ما تحمل شنیدن معرفی تو راداریم، حضرت فرمود: «أنا الأوّل و أنا الآخر، و أنا الظاهر و أنا الباطن، و أنا بكلّ شيء عليم، المناقب (للعلوي)/الكتاب العتيق، ص: 115» طرف عقب عقب رفت، چیزی نمانده بود که علی (ع) را تکفیر کند، آنگاه حضرت فرمودند اگر سؤالی کردی تفسیرش را هم بخواه؟ بهاندازه فهمت آن را تفسیر میکنم، علی (ع) خواست او را گوشمالی بدهد که تحمل تفسیر سخن من را هم نداری، من اولین کسی هستم که به پیامبر اکرم ایمان آوردم، آخرین کسی هستم که با حضرت ملاقات کردم، شخص گفت الحمدالله خیالم راحت شد که تو مسلمانی «رک: مناقب آل أبي طالب علیهمالسلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 385» 1
انسان باید طوری سؤال کند و طوری جواب بگیرد که گوشمالی هم نشود، بعضی از ادعاها گوش انسان را میگیرد، آن شخص عارف سرحال آمده بود و خطاب به خدای متعال عرض کرد: خدایا اگر من را جسر جهنم کنی که همه از روی من رد بشوند هیچ شکایتی نخواهم داشت و راضی هستم، مبتلابه حبس البول شد، دادوبیداد او بلند شد و فردا در مکتب به شاگردانش گفت، بچهها برای معلم دروغگویتان دعا کنید، راحت میشود ادعا کرد، اما موقع آن خیلی مهم است، یک مرحله انسان را جلو میاندازند و میگویند شما اینجا حالت رضایت داشته باش، جهنم پیشکش، لذا انسان باید خیلی دقت داشته باشد، برخی میگویند: خدایا مرگ من را جلو بینداز، من طاقت دارم، یهودیها چنین ادعایی کردند «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين؛ جمعه 6» بگو: اى يهوديان! اگر گمان مىكنيد كه فقط شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، چنانچه راستگوئيد آرزوى مرگ كنيد [چون دوستان خدا براى رسيدن به لقاء او مشتاق مرگ هستند، لذا انسان نباید برخی از مسائل را سؤال کند که یکی از آنها تمنی مرگ است و گاهی مستجاب میشود و انسان خسارت میکند.
انسان دعا کند خدایا طول عمر به من عنایت کن، این در دعاها هست و حضرات فرمودهاند، «وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَه؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 594» ما نباید جلوتر از ائمه حرکت کنیم، بههرحال سؤال باید واقعی باشد و اگر از ته دل باشد و شخص ظرفیت نداشته باشد، برای تنبیه او جواب داده میشود، «وَ لَا يُرَدُّ سَائِلُهُ» خدایا هر بلایی میخواهی به من برسان اما محبت خودت را از من نگیر، خوب من ظرفیت ندارم و ارتباط محبتی ابتدایی را هم فراموش میکنم، وادی محبت شوخی نیست که ما یکچیزی میگوییم، وجود محب را زیرورو میکند، به قول باباطاهر
چه خوش بیمهریانی هر دو سر بی***که یکسر مهربانی دردسر بی
در دعا برای خدای متعال تعیین تکلیف نکنیم
ما باید با این تبصره سؤال کنیم که اگر مصلحت بود خدا به من بدهد، برای خدای متعال تکلیف معین نکنیم که حتماً و در این ساعت خواسته من را اجابت کند، لذا گاهی در طول زمان سؤال ما جواب داده میشود، مسئله مهم و اصل این است که بفهمیم که باید سائل خدا باشیم که خود این بهگونهای جواب است، هرکسی نمیتواند سائل واقعی خدا باشد، همین گدایی کردن بالاترین جواب است، حال گدایی کردن بالاترین جواب است.
آرزومند خدا ناکام نمیشود
وَ لَا يُخَيَّبُ آمِلُهُ [وَ لَا يَخِيبُ عَامِلُهُ]
فرمودند آرزویت را به این موجودات محدود نبند، دل به خدای متعال ببند، قطعاً به نتیجه خواهی رسید چراکه خدای متعال کمال مطلق است و اگر من فعلاً ظرفیت رسیدن به آنچه را که از خدای متعال آرزو کردهام را نداشته باشم، خدای متعال کمکم این ظرفیت را به من میدهد و این خصوصیت آرزو از خدای متعال است، چراکه او در هر شرایطی هست و در هر شرایطی دارد، این پیوند که از اینطرف برقرار بشود، بهطورقطع پیوند از آنطرف برقرار خواهد شد و خود این برقرار شدن پیوند، برقرار شدن پیوند طرفینی است و خود آرزومندی به خدای متعال، چنگ زدن به ریسمان الهی و ناکام نشدن است، همان سائل شدن از خدای متعال است، چراکه هرکسی چنین قابلیتی ندارد که این حالت نفسانی را داشته باشد، از این حالات نفسانی باید احسن استفاده را ببریم، اینها در این دعاها بیان میکنند، چراکه قیمت دارد، چراکه اینها بهحقتعالی ربط دارد و باید این ربط را حفظ کرد، حالا اگر انسان ذهنیتی در این ربط برای خودش میتراشد که گاهی این ذهنیت اشتباه است، یا امور پوچ است و انسان برای امور پوچ و رسیدن به دنیا به خدای متعال آرزومند میشود و یا یک نوع از امور معنوی است که شخص ظرفیت رسیدن به آن را ندارد، اما نباید ارتباط را قطع کرد.
اینکه خدای متعال به حضرت موسی (ع) فرمود: «فِي الْحَدِيثِ الْقُدْسِيِّ يَا مُوسَى سَلْنِي كُلَّ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ حَتَّى عَلَفَ شَاتِكَ وَ مِلْحَ عَجِينِكَ.؛ وسائل الشيعة، ج7، ص: 32» ای موسی هر چه میخواهی از من بخواه، حتی علف گوسفندت و نمک آشت را؛ این روایت قصد دارد روح سائلیات از خدای متعال را در انسان زنده کند که حالت غنای از غیر حق بیاید و حالت فقر به غیر حق وجود نداشته باشد که فقر به غیر حق انسان را بیچاره و نابود میکند، این همان اشتهای کاذب است مثل آب دریا که اگر کسی بخورد دائم تشنهتر میشود، تشنه نیست، بلکه شوری آب دریا حالت تشنگی را ایجاد میکند؛ خدای متعال بهحق اولیائش به ما فهم معارف بلند و رسیدن به آنها را و ملازمت با این معارف حقه تا آخر عمر را علماً و عملاً و نشراً عنایت بفرماید.
1 متن حدیث اینگونه هست: به حضرت اميرالمؤمنين ع عرض کردند: در چه حال و چگونه صبح کردی؟ فَقَالَ ع: اَصبَحتُ وَ اَنَا الصِّدِّيقُ الاَوَّلُ، وَ الفَارُوقُ الاَعظَمُ، وَ اَنَا وَصِیُّ خَيرِ البَشَرِ، وَ اَنَا الاَوَّلُ وَ اَنَا آخِرُ وَ اَنَا البَاطِنُ وَ اَنَا الظَّاهِرُ، وَ اَنَا بِکُلِّ شَي ءٍ عَلِيمٌ، وَ اَنَا عَينُ اللهِ وَ اَنَا جَنبُ اللهِ، وَ اَنَا اَمِينُ اللهِ عَلَی المُرسَلِينَ، بِنَا عُبِدَ اللهُ، وَ نحنُ خُزَّانُ اللهِ في اَرضِهِ وَ سَمَائِهِ وَ اَنَا اُحيِی وَ اَنَا اُمِيتُ وَ اَنَا حَیٌّ لاَ اَمُوتُ. فرمود: صبح کردم در حالی که من صديق اولم و فاروق اعظمم، من وصی بهترين انسانم، من اولم، من آخرم، من باطنم، من ظاهرم. من به هر چيزی دانا هستم، من چشم [بينای] خدايم، من پهلوی خدايم، من امين خدا بر پيامبران مرسلم. به سبب ما [ائمه هدی] خدا عبادت شده است. ما خزانه داران خدا در زمين و آسمانيم. من زنده می کنم، من می ميرانم، من زنده ای هستم که نمی ميرم. چون اين کلمات بر زبان مبارکش بگذشت، سائل متعجب گشت. پس آن حضرت فرمود: اَنَا الاَوَّلُ، اَوَّلُ مَن آمَنَ بِرَسُولِ اللهِ، وَ اَنَا آخِرُ، آخِرُ مَن نَظَرَ فِيهِ لَمَّا کَانَ فِی لَحدِهِ، وَ اَنَا الظَّاهِرُ، ظَاهِرُ الاِسلاَمِ، وَ اَنَا البَاطِنُ، بَطِينٌ مِنَ العِلمِ، وَ اَنَا بِکُلِّ شَي ءٍ عَلِيمٌ، فَاِنِّی عَلِيمٌ بِکُلِّ شَی ءٍ اَخبَرَهُ اللهُ بِنَبِيِّهِ فَاَخبَرَنِی بِهِ، فَاَمَّا عَينُ اللهِ فَاَنَا عَينُهُ عَلَی المُؤمِنِينَ وَ الکَفَرَةِ وَ اَنَا جَنبُ اللهِ، فَاَن تَقُول َ نَفسٌ يَا حَسرَتَاهُ عَليَ فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللهِ، وَ مَن فَرَطَ فِيَّ فَقَد فَرَطَ في اللهِ، وَ لَم يَجُز لِنَبِيٍّ نَبُوَّةٌ حَتَّي يَأخُذَ خَاتَماً مِن مُحَمَّدٍ ص فَلِذَلِکَ سُمِّیَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ، مُحَمَّدٌ ص سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ اَنَا سَيِّدُ الوَصِيِّينَ، وَ إِنَّا خُزَّانُ اللهِ في اَرضِهِ فَقَد عَلِمنَا مَا عَلَّمَنَا رَسُولُ اللهِ ص بِقَولٍ صَادِقٍ، وَ اَنَا اُحيِی، اُحيِی سُنَّةَ رَسُولِ اللهِ، وَ اَنَا اُمِيتُ، اُمِيتُ البِدعَةَ، اَنَا حَیٌّ لاَ اَمُوتُ لِقَولِهِ تَعَالیَ * وَ لاَ تَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلوُا فِی سَبِيلِ اللهِ اَموَاتاً بَل اَحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ *. من اولم [يعني] من اول كسي هستم كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آورده است. من آخرم [يعني] من آخرين كسي هستم كه وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در لحدش قرار گرفت به چهره او نگريستم. من ظاهرم [يعني] اسلام را آشكار نمودم. من باطنم [يعني] مملوّ از علمم. من به هر چيزي دانايم [يعني] من به هر چيزي كه خدا به پيامبرش خبر داده و او نيز براي من گفته است آگاهم. اما منظور از چشم خدا، يعني من چشم [بيناي] خدا بر مؤمنين و كافرينم. منظور از جنب الله، اشاره به آن آيه است كه مي فرمايد: (روز قيامت هر نفسي مي گويد اي حسرت بر من، به خاطر كوتاهي كه در حق جنب الله نمودم). [بنابراين] هر كس در حق من كوتاهي نمايد، همانا در حق خدا كوتاهي كرده است. [نيز] و نبوت براي هيچ پيامبري جايز نيست مگر اينكه نبوتش را از محمد صلي الله عليه و آله و سلم بگيرد و به اين علت، خاتم پيامبران ناميده شده است. محمد صلي لله عليه و آله و سلم سيد انبياست و من سيد وصيين هستم و ما خزانه داران خدا در زمينيم. آنچه را رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با راستي و صداقت به ما تعليم داد دانستيم. من زنده مي كنم {يعني] سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را زنده مي كنم و من مي ميرانم [يعني] بدعت را از بين مي برم. من زنده اي هستم كه نمي ميرم، اشاره به قول خداي تعالي است كه مي فرمايد: (و مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند؛ بلكه زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان روزي مي خورند «مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 385»
منبع:حوزه