حاج محمد علامه از مداحان قدیمی و سرشناس تهران، سالی چند دهه در هیئت فاطمیون تهران منبر می رفت.
پیرمردی قبل از آنکه او مدح ومنقبت را شروع کند ، کنار منبر می ایستاد و از مردم صلوات می گرفت.
منتها نه به آن سادگی که من و شما فکر می کنیم.
پیرمرد خوش زبانی بود که بعدها به رحمت خدا رفت.او میگفت: ان شا ءالله یک روز دسته جمعی به اتفاق حاج آقا علامه برویم قم را زیارت کنیم ، بعد برویم مشهد ،بعد برویم کربلاو نجف و کاظمین و سامرا؛ از آنجا با هم برویم مدینه ، مزار پیامبر اکرم (ص) و قبر بی نشان فاطمه زهرا(س) را در آنجا زیارت کنیم ، بعد برویم خانه خدا را در مکه طواف کنیم ، یک صلوات بلند بفرست.
این دعای دامنه دار او حدود 2 دقیقه طول می کشید. روزی از روزها، مرحوم علامه عجله داشت و می خواست به مجلس دیگری برود، پیرمرد هم دست بردار نبود!
حاجی علامه دائم ساعتش را نگاه میکردو نگران بود به مجلس بعدی بعدی اش نرسد. پیرمرد می گفت از مشهد برویم کربلا، ازآنجا برویم کاظمین و از آنجا...علامه با لبخند حرف پیرمرد را کوتاه کرد: حاجی ! قیچی اش کن زود بریم مکه من مجلس دارم!
منبع: ماهنامه خیمه