19 دی 1400 6 جمادی الثانی 1443 - 09 : 04
کد خبر : ۷۵۲۷۱
تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۳
مرحوم دولابی:
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: یگانگی آنقدر خوب است که انسان را مستغنی می‌کند از حرف زدن، از شنیدن، از گفتن، از همه چیز مستغنی می‌کند. فقط می ماند دیدن. وقتی هم که انسان جذب دیدن شد دیگر شنیدن نمی‌خواهد. گوش کر می شود و دیگر کار نمی‌کند.
عقیق:مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: وقتی با هم قاطی می‌شوید سینه‌هایتان بزرگ می‌شود. علمتان چند برابر می‌شود. رزقتان زیاد می‌شود. همه چیز بزرگ می‌شود. دور و بری‌هایتان و محله‌تان هم بزرگ می‌شوند. یگانگی آنقدر خوب است که انسان را مستغنی می‌کند از حرف زدن، از شنیدن، از گفتن، از همه چیز مستغنی می‌کند. فقط می ماند دیدن. وقتی هم که انسان جذب دیدن شد دیگر شنیدن نمی‌خواهد. گوش کر می شود و دیگر کار نمی‌کند. اصلاً به گوش نیازی ندارد. حتی اگر آواز هم خوانده شود آواز را نمی‌شنود، بلکه جمالش را تماشا می‌کند. نه تنها توجهی به معنای کلمات ندارد، خود کلمات را هم گوش نمی‌دهد. صدای خوبی دارد، آن را هم گوش نمی‌دهد. چه می‌بیند که گوش نمی‌دهد؟ اول که شیفته‌ صدا و معانی کلمات و دنبال خاصیّت حرف‌هایش بود، اما کم‌کم آخرت را دید. یعنی آمد بهره ببرد، کم‌کم دیگر نه چیزی می‌شنود و نه چیزی می‌فهمد، اصلاً هیچ چیز لازم ندارد.
حال می‌رویم سراغ خدا و پیامبر(ص)، آنجا هم همینطور است. اول انسان حرف‌ها را می‌شنود، عاشق کلمات می‌شود، شبِ دراز در طول سال عبادت می‌کند، آخرش چه؟ آخرش دیدن است. تا اینکه وقتی می‌میرد، حتّی چشمش را هم می‌بندند تا خاک در آن نرود، از بس که چشم باز شده است. البته سرتاپایش چشم می‌شود، همچنانکه سرتاپایش گوش است. سرتا پایش گوش است. سرتاپایش دل است، اصل کار هم دل است.
از شنیدن تا دیدن چقدر راه است؟ ممکن است راهش خیلی طولانی نباشد و در عرض چند روز فهم و عقلتان بزرگ شود. اما چقدر از شنیدن تا دیدن، راه طی شده است؟ اول شنید، بعد عبادت کرد، بعد سال‌ها به فکر فرو رفت، اگر درویش بود چقدر توی عرفان رفت، اگر هم اهل تعقّل و علم بود چه بحث‌ها، چه جدال‌ها، همینطور پیش آمد تا چشم دلش باز شد و به مرحله دیدن رسید.
سه نفر قصد داشتند بروند مشهد، یکی از آنان گفت، اینجا بایستید تا من بروم کمی میوه بخرم بیایم، وقتی برگشت دید فقط یک نفر آنجا ایستاده است، پرسید: دوستمان کو؟ گفت: نمی‌دانم! یک نفر از اینجا رد می‌شد، به رفیق ما سلام کرد، او هم جواب سلام داد، بعد رفتند که رفتند. یُحِبُّهُم و یُحِبّونَه. این او را دوست داشت، او هم این را، با هم قاطی شدند و رفتند.
آنهایی هم که می‌میرند همین‌طور می‌شوند. با یکی سلام و علیک می‌کنند، یُحِبُّهُم و یُحِبّونَه. خداحافظ! آن وقت شما می‌گویید، خدا رحمتش کند، رفت.


پی نوشت:

کتاب طوبی محبّت – جلد دوم ص 33
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی

منبع:تسنیم

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: