مرگ، سرانجام همه اشخاص است، اما بهترین نوع مرگ، شهادت است واین سعادت که انسان بتواند جانش را که با ارزش ترین سرمایه دنیایی اوست در راه خداوند متعال فدا کند، نصیب هر کس نمی شود.
کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزدپروردگارشان به ايشان روزی می دهند.
آینه:
حکایت؛ از جمله کسانی که با سلاح علم به جنگ فرقه ضاله بهائیان رفت و عاقبت توسط آن بی دینان در محراب عبادت شهید شد، مرحوم شهید ثالث، محمد تقی برغانی قزوینی است .
میرزا جواد نامی که ساکن قزوین بود می گوید: روزی خدمت آن بزرگوار رسیدم، فرمود التماس دعا دارم عرض کردم، خداوند نعمتهای دنیا و آخرت را به شما داده عزت و ثروت و اولاد و علم و نشر شریعت و تالیف در علوم، اکنون برای شما چه آروزئی مانده؟
فرمود: آرزوی شهادت!
عرض کردم: شما همیشه در شهادتید بلکه مطابق حدیث معروف «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» خدوند بالاتر از شهادت را نصیب شما کرده است. فرمود: شهادت را به معنایی آغشته شدن به خون می خواهم.
مدتی بعد، نیمه شبی از خانه بیرون آمد به طرف مسجد رفت، مشغول عبادت شد، چون نزدیک صبح شد، پیرزنی به عادت همیگشی خود می آمد که چراغ مسجد را روشن کند، وارد مسجد شده بود و شهید ثالث در آن وقت سر به سجده گذارده و با نهایت خضوع وخشوع و گریه زاری مشغول خواندن مناجات خمسه عشر بود، در آن هنگام چند نفر از فرقه ضاله بابیه داخل شدند، اول نیزه برگردن مبارک آن بزرگوار زدند آن جناب سر از سجده برداشته و فرمود چرا مرا می کشید؟
نیزه را به دهان مبارکش فرو بردند که دهانش شکافته شد، تا آنکه هشت ضربت زدند چون صدای داد و فریاد آن زن خادمه بلند شد، قاتلان فرار کردند.
شهید ثالث با آن وضعیت دشوار از جای خویش بلند شد که از مسجد بیرون برود تا خون در مسجد نریزد اما نزدیک در مسجد که رسید ضعف بر او مستولی شد، از شدت زخمها بر زمین افتاد و غش کرد و در خون خود غوطه ور شد. 1
یا رب، شهیدان از شهادتها چه دیدند از ما بریده سوی تو هجرت گزیدند
پی نوشت: 1. با اقتباس و ویراست از کتاب قصص العلما منبع:حوزه