عقیق:در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «موارد وجوب و استحباب در تأخیر نماز» را منتشر می کند. «... الثالث: فی المتیمم مع احتمال زوال العذر أو رجائه و اما فی غیره من الاعذار فالاقوی وجوب التأخیر و عدم جوازالبدار». (عروه/1/525/مسئله13) یکی از مواردی که تأخیر صلاة از وقت فضیلت یا وقت اجزاء اولویت دارد این است که شخص در اول وقت فاقد ماء است و نمی تواند وضو یا غسل کند، ولکن علم دارد که می تواند در آخر وقت وضو بگیرد و یا غسل کند. در این صورت کما تقدم، تأخیر واجب است. یعنی صلاتی که با تیمم می خواند مجزی نیست. اما در صورتی که در اول وقت متمکن از وضو و غسل نیست ولکن احتمال می دهد در آخر وقت متمکن شود در این صورت می فرماید؛ تأخیر صلاۀ مستحب است؛ اما در صورتی که می داند در آخر وقت متمکّن از آب نخواهد شد، صلاة را با تیمم در اول وقت می خواند. * اتیان مأمورٌبه اضطراری در صورت عدم تمکن اختیاری سابقاً ما قاعده کلیه ای بیان کردیم؛ گفتیم: در مواردی که مکلف متمکن از مأمورٌبه اختیاری اولی نیست، و خطاب دیگری از شارع آمده است که به آن مأمورٌبه اضطراری می گویند؛ یعنی اگر متمکن از مأمورٌبه اختیاری نشدی مأمورٌبه اضطراری را اتیان کن، می گوئیم: ظاهر این دو خطاب این است، اگر مأمورٌبه اختیاری وقت محدودی داشته باشد، مثل بین زوال شمس و غروب شمس و مطلوب برای مأمورٌبه اختیاری صرف وجود طبیعت باشد، ظاهر این خطاب این است که اگر نتوانستی، یعنی صرف الوجود را در وقت معین اتیان کنی این مأمورٌبه اضطراری را بیاور. لذا موضوع ادله اضطراریه اگر ظهور اولی این دو خطاب باشد، اعتبار استیعاب اضطرار و عدم تمکن فی جمیع الوقت است، که اگر انسان نتوانست صلاتش را با آن مأمورٌبه اختیاری ولو در آخر وقت اتیان کند، نوبت به مأمورٌبه اضطراری می رسد. لذا طبق این امر فتوی می دهند. فرض کنید شخصی در اول وقت تا یک ساعت یا نیم ساعت به غروب شمس مانده تسلسل البول دارد، ولکن نیم ساعت مانده تا شب قطع می شود او باید صلاة ظهر و عصرش را در آن نیم ساعت بخواند. * جواز اتیان بدل اضطراری در اول وقت جوازالبدار واقعاً اما در صورتی که احتمال می دهد، و علم یا اطمینان به زوال عذر ندارد، احتمالش ولو ظن غیرمعتبر باشد، ظن غیرمعتبر دارد که این عذر زایل می شود، می تواند مأمورٌبه اضطراری را اتیان کند. لاستصحاب بقاءالعذر، الان که عذر دارم متمکن از مأمورٌبه اختیاری نیستم، این عدم تمکن تا آخر وقت می ماند. ولکن این حکم ظاهری است. پایه اش استصحاب است. لذا بعداز رفع اضطرار، معلوم شد که متمکن است صلاة را باید اعاده کند. این مأمورٌبه ظاهری مجزی از واقع نیست. به خلاف مأمورٌبه اضطراری، اگر جایی دلیل خاصی قائم شد که مکلف مأمورٌبه اضطراری را در زمان اضطرار می تواند اتیان کند، به عنوان حکم واقعی جایز است اتیان کند، او مجزی از مأمورٌبه اختیاری می شود، ولو اضطراری بعداً رفع بشود. چون شارع در زمانی که اضطرار دارد، امر کرده است امراً واقعیاً که مأمورٌبه اضطراری را می تواند بیاورد. در واقع تکلیف منقلب می شود، به این که شخص مکلف مأمورٌبه اختیاری را بیاورد ولو در آخر وقت، یا در حال اضطرار این مأمورٌبه اضطراری را بیاورد تکلیف واقعی تخییری می شود و او مجزی می شود. صاحب عروه (ره) [العروة الوثقی/1/501/مسئله3] و مثل صاحب عروه، [ر.ک. جواهرالکلام/5/223] قائل هستند که در باب تیمم غیر از خطاب اختیاری و اضطرار، دلیل خاص هست که انسان در آن زمان اضطراری دارد و از آب و از غسل و وضو متمکن نیست، اگر صلاتش را اتیان کرد، بعد متمکن هم شد، اعاده ندارد، مجزی است. یعنی مأمورٌبه واقعی است. علما از این تعبیر می کنند به مواردی که بدار واقعاً جایز است. آن چه ما به استصحاب گفتیم، جواز بدار حکم ظاهری بود، مبنی بر استصحاب بود که نتیجه تابع اخص مقدمتین است. وقتی که مقدمه حکم ظاهری شد، نتیجه حکم ظاهری می شود و اما دلیل قائم شده است بر «جوازالبدار واقعاً» در این صورت اگر آن را اتیان کند مجزی می شود. * روایات دال بر صحت نماز با تیمم لذا در باب تیمم روایاتی است که از آن روایات استفاده می شود که اگر انسان صلاة را با تیمم بخواند، صلاتش مجزی می شود و اشکالی ندارد. یکی، روایت زراره (وسایل الشیعه/ 3/368/ح9) است «و عنه» عطف است به «باسناده عن الحسین بن سعید، عن حماد» حمادبن عیسی است «عن حریز عن زرارة، قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام : فان اصاب الماء و قد صلی بتیمم و هو فی وقت؟» مکلف در وقت به آب رسید، هنوز هم وقت خارج نشده است، نمازش را با تیمم خوانده «قال: تمت صلاته و لا اعادة علیه» صلاتش تمام است و اعاده ندارد. در بعضی روایات که امام می فرماید: من دوست دارم اعاده بشود، حمل بر استحباب می شود. چون این صریح است بر این که مجزی است و اعاده ندارد. روایت دیگر موثقه ابی بصیر (وسایل الشیعه/3/369/ح11) دلالت می کند «و عنه عن عثمان بن عیسی» که به واسطه این موثقه شد «عن عبدالله بن مسکان عن ابی بصیر قال: سألت أباعبدالله علیه السلام عن رجل تیمم و صلی ثم بلغ الماء» بعداز آن به آب رسید «قبل ان یخرج الوقت» قبل از این که وقت خارج بشود «فقال: لیس علیه اعادة الصلاة» اعاده ندارد، مجزی است. * استحباب تأخیر نماز از اول وقت به امید یافتن آب این بر جوازالبدار واقعاً دلالت می کند، منتها صاحب عروه (ره) می فرماید: این جور روایات منصرف است از این که شخص بداند در آخر وقت به آب رسد. ظاهر این روایات این است که یا مأیوس بوده یا نمی دانسته به آب می رسد و با تیمم خوانده است، در این صورت مجزی است این جا می فرماید: در این صورت که صلاتش مجزی است، مستحب است تأخیر بیندازد که اگر آب پیدا شده، وضو بگیرد و غسل کند. بعداز این که روایت دلالت کرد مجزی است، استحباب تأخیر به چه دلیل؟ به دلیل بعض روایات دیگری که در آن جاها امر شده است کسی که عاقبت امرش را نمی داند که آب پیدا می شود و متمکن از وضو و غسل می شود، امر شده که تأخیر بیندازد. یکی صحیحه محمدبن مسلم (وسایل الشیعه/3/384/ح1) است «محمدبن یعقوب عن محمدبن یحیی، عن محمد بن الحسین» این ها را سابقاً در باب تیمم بحث کرده بودیم، از باب تذکر بر وجه اختصار اعاده می کنیم «عن صفوان، عن العلاء ـ علاء بن رزین است ـ عن محمدبن مسلم عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: اذا لم تجد ماءً» وقتی که آب پیدا نکردی «و اردت التیمم» اراده کردی که تیمم کنی «فأخرالتیمم» تیمم را به تأخیر بینداز. یعنی ولو آخر وقت، نه وقت فضیلت «فاخرالتیمم الی آخرالوقت» چرا؟ «فان فاتک الماء لم تفتک الارض» چون اگر آب پیدا نشد زمین هست می توانی تیمم کنی. معلوم می شود در صورت جهل است، و آن صورتی که می دانم پیدا می شود او را نمی گیرد. و آن روایت که صریحاً گفت: تیمم صحیح است، قدر متیقن صورت احتمال بود و فرض کرده بود آب هم پیدا شد، آن روایت گفت: صحیح و مجزی است نتیجه اش این می شود که این حکم استحبابی می شود. مستحب می شود تیمم را تأخیر بیندازد، و در آخر وقت تیمم کند این همان است که در عروه فتوا داده است. * جمع بین روایات، به حمل استحباب تأخیر صلاة برای وجدان ماء فرمایش صاحب عروه مبتنی بر این است که از آن روایات استفاده اجزاء و جواز بدار می شود در صورتی که انسان می داند آب پیدا نمی شود یا احتمال می دهد پیدا نشود، در این صورت بدار جایز است، و بعد هم که آب پیدا شد، اعاده نمی خواهد. این روایات می گوید: تیمم را تأخیر بینداز در صورت احتمال «فان فاتک» فهمیده می شود، این جا را حمل بر استحباب می کنیم. این مشی صاحب عروه بود، ولکن در باب تیمم عرض کردیم که این جور جمع کردن مابین دو طایفه را ما قبول نداریم. خود این صحیحه که دارد «فأخرالتیمم الی آخرالوقت» ظهورش ظهور وجوبی است، که باید در صورت احتمال به تأخیر بیندازد. آن روایات [وسایل الشیعه/3/ابواب التیمم/باب14] که می گوید: «صلی بتیمم» ظاهرش این است که به تیمم صحیح باشد، وقتی مأیوس از یافتن آب بود، تیمم کرد نمازش را خواند، بعد آب پیدا شد، می گوییم: آن جا مجزی است. چرا؟ چون این روایات می گویند: در صورتی که احتمال می دهی آب پیدا شود تأخیر بینداز. ولکن روایات دیگر این است که «صلی بتیمم» ظاهرش این است که به تیمم صحیح خوانده، تیمم صحیح کی میشود؟ آن وقت می شود که یا اعتقاد دارد که آب پیدا نمی شود، یا مأیوس بشود که آب پیدا شود یعنی اطمینان پیدا کرده آب پیدا نمی شود. اما در صورتی که احتمال، لعل، ولو ظن غیرالمعتبر باشد تمیم نمی تواند بکند. تیمم می تواند بکند ولکن حکم ظاهری است به برکت استصحاب است. بعد اگر آب پیدا شد باید اعاده کند. معلوم شد که بنابر حرف ما تأخیر استحباب ندارد. می تواند متقدماً به استصحاب اتیان کند. این حکم واقعی را می گویند به استصحاب عدم وجدان تا آخرالوقت می تواند اتیان کند. لکن اگر آب پیدا کرد باید اعاده کند. این روایات عدم اعاده، مال جایی است که به تیمم صحیح خوانده باشد. این روایت می گوید: تیمم صحیح از کسی که محتمل است «وجدان ماء فی آخرالوقت» تیمم در آخر وقت است فلیکن فی آخرالوقت». این جور گفتیم، منتها این را به نحو فتوا نگفتیم، به نحو احتیاط وجوبی گفتیم. * استحباب تأخیر نماز برای دفع اخبثین «.... الرابع: لمدافعة الأخبثین و نحوهما فیؤخر لدفعهما». (عروه/1/526/مسئله13) بعد صاحب عروه (ره) یکی دیگر از موارد تأخیر را می فرماید: مسأله مدافعة الاخبثین است، گاهی انسان وضو دارد، شکمش سنگینی می کند، یا بول به او فشار می آورد، کسی که در اول وقت فضیلت، این حال را دارد، صلاة را به بعداز این که خودش را راحت کند، تأخیر بیندازد این مقتضای فتوای ایشان است که احتیاج به دلیل دارد. صاحب وسایل بابی را عنوان کرده است که، نماز خواندن در صورتی که انسان اخبثین را حبس کند، مکروه است. یکی صحیحه هشام بن الحکم (وسایل الشیعه/7/251/ح2) است: «و باسناده (الشیخ) عن احمدبن محمد، عن البرقی» از محمدبن خالد برقی است «عن ابن ابی عمیر عن هشام بن الحکم، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: لاصلاة لحاقن و لالحاقنه و هو بمنزلة من هو فی ثوبه» «حاقن» حابس البول را می گویند. «حاقنة» یعنی زن است «و هو بمنزلة من» این مصلِّی که حاقن است، به منزله کسی است که «هو» یعنی آن خبث «فی ثوبه» در ثوبش است. می داند اگر بول در ثوب باشد، نماز باطل می شود. انسان نماز می خواند می بیند در ثوبش بول است، نماز باطل می شود «و هو بمنزلة من هو فی ثوبه» محدث کاشانی [الوافی/8/864] فرموده است: بعید است که این «لحاقنه» باشد که مرد و زن فرق داشته باشند. این «لحاقبٍ» است «لاصلاة لحاقن و لالحاقب» چون که در روایات دیگری «حاقب و حاقن» هر دو ذکر شده است. حاقب کسی را می گویند که حابس غایط باشد، حاقن حابس البول را گویند. ولکن آن روایاتی که هر دو را دارد، من حیث السند ضعیف هستند. ایشان فرموده: شاید این اشتباه شده، ولکن این دلیل نمی شود و نسخ تهذیب «علی ما ذکر فقهائنا» متفق هستند که نسخه «لاحاقن و لاحاقنه» است، حاقب نیست. [موسوعة الامام الخویی/11/301] لذا حاقب با حاقن فرقی ندارد. یعنی تعدی می شود احتیاج به این ندارد. مضافاً این که روایات دیگری ولو من حیث السند ضعیف هستند هر دو را دارد. * سِرّ کراهت نماز در حال فشار اخبثین و ظاهر روایت این است که این باطل است. علی کل تقدیر این حمل بر کراهت می شود، نه بطلان صلاة، تأخیر صلاة ولو به آخر وقت اجزاء در حالی که حاقب و حاقنه است، اولی است به مقتضای این روایت که ظهورش در فساد است، ولکن قرینه داریم که فساد مراد نیست، روایتی که قرینه است عمده اش صحیحه عبدالرحمان بن حجاج (وسایل الشیعه/ 7/251/ح1) است: «محمدبن یعقوب عن محمدبن یحیی» العطار «عن محمدبن الحسین، عن صفوان، عن عبدالرحمان بن الحجاج، قال: سألت أباالحسن علیه السلام عن الرجل یصیبه الغمز فی بطنه» در بطنش فشار اصابت می کند «و هو یستطیع ان یصبر علیه» می تواند صبر کند «أیصلی علی تلک الحال او لایصلی؟» یا نخواند؟ «فقال: ان احتمل الصبر» اگر وضویش را باطل نمی کند «و لم یخف اعجالاً عن الصلاة» صلاتش را باطمأنینه می خواند، نه صلاة باطل اعجالی که مبطل باشد، از این نترسد، «فلیصل و لیصبر» صبر کند نمازش را بخواند عیب ندارد. این دلیل بر این است که صلاة در این حال صحیح است، آن وقت آن روایتی که «لاصلاة» مثل «لاصلاة لجارالمسجد الا فی المسجد» [وسایل الشیعه/5/ 194/ح1] می شود، حمل می شود به نفی فضیلت که این صلاة را در این حال بخواند فضیلتی ندارد، بلکه فضیلت وقت هم او را جبران نمی کند. بلکه اولی و افضل این است که صلاة را به تأخیر بیندازد ولو وقت فضیلت بگذرد، ولو آخر وقت اجزاء بوده باشد. آن هم عیب ندارد. «یغمز بطنه» معنایش این است که بطنش فشرده می شود. هر دو را می گیرد فرقی نمی کند. وقتی که به این حال مبتلا می شود فرقی نمی کند بول باشد یا آن یکی باشد. در مانحن فیه احتمال فرق نیست. مضافاً این که روایات دیگری آن ها من حیث السند ولو ضعیف هستند در مقام هست. روایت (وسایل الشیعه/7/252/ح3) باز شیخ نقل می کند «عن علی بن الحکم، عن سیف بن عمیره عن ابی بکرالحضرمی عن ابیه، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: لاتصل و انت تجد شیئاً من الاخبثین» که در عبارت عروه هم تعبیر به «مدافعة الاخبثین» است، اخبثین یعنی بول و غایط، در این صورت وقتی که انسان این را می بیند نماز نخواند. ابی بکر حضرمی از پدرش نقل می کند، ابی بکر حضرمی ظاهرش همان عبدالله بن محمدبن حضرمی است که توثیق دارد. و اگر هم محمدبن شریح باشد که به او هم بعضاً ابی بکر حضرمی می گویند، پدرشان بر ما نامعلوم است. لذا روایت من حیث السند ضعیف است، و لکن این روایاتی که من حیث السند خلل دارد متعدد است. عمده اطمینان به عدم الفرق است و مناسب حکم و موضوع اقتضا می کند که بگوییم: این مختص به یکی است. این را ظهور مقامی می گویند، مناسبت حکم و موضوع می گویند، که به کلام ظهور می دهد که امام علیه السلام که می فرماید: نخوان، به جهت این است که فشار اخبثین حواس این شخص را پرت می کند، ربما صلاتش را به واسطه عجله فاسد می کند. بدان جهت ایشان فرمود: نخواند، ایشان هم ترخیص دارد، صحیحه عبدالرحمان بن حجاج جمع می شود به استحباب تأخیر، یا به کراهت اتیان کردن صلاة، صاحب وسایل عنوان کرده به کراهت که مکروه است در این حال صلاة را اتیان کند، چه اول وقت و چه آخر وقت باشد. * استحباب تأخیر نماز برای حصول حضور قلب «... الخامس: اذا لم یکن له اقبال فیؤخر الی حصوله». (عروه/1/526/مسئله13) صاحب عروه (ره) می فرماید: مستحب است تأخیر از وقت فضیلت، به جهت این که الان خیلی حال برای نماز خواندن ندارد، اولی این است که در آن وقتی که حال دارد و نفسش اقبال دارد به صلاة، در آن وقت اتیان کند. این هم مستندش روایات باب19 از ابواب المواقیت در جلد 4 است. یکی از آن روایات صحیحه عمربن یزید (وسایل الشیعه/ح14) است: شیخ نقل می کند به سندش از «و باسناده عن الحسین بن سعید، عن محمدبن ابی عمیر» عن «محمدبن یونس و علی الصیرفی» از عن «عمربن یزید» محمدبن یونس بن عبدالرحمن و پدرش هر دو جلیل القدر بودند. در جلالت محمدبن یونس کافی است که محمدبن ابی عمیر نقل می کند: [رجال النجاشی/326] وقتی که (اشقیا) صد تازیانه به من می زدند، می خواستند اسرار را کشف کنند، می گوید: وقتی که من یک خورده عوض شدم، محمدبن ابی عمیر با آن جلالتش می گوید، شنیدم صدای محمدبن یونس را که گفت: امتحان خدایی است، صبر کن خودش هم آن جا نبود، محمدبن ابی عمیر نقل می کند صدای محمدبن یونس را شنیدم که گفت: امتحان خدایی است صبر کن، گفت: من حالم عوض شد، برگشت به آن حال اولیه. ایشان چنین شخص جلیل القدری بود. او می گوید: «قلت لابی عبدالله علیه السلام اکون فی جانب المصر» من در یک طرف شهری هستم «فتحضرالمغرب» صلاة مغرب هم وقتش می رسد، «و انا اریدالمنزل» من هم می خواهم به منزلم برگردم، تا به منزل برسم طول می کشد، «فان اخرت الصلاة حتی اصلی فی المنزل» صلاة را به آخر بیندازم تا در منزل بخوانم «کان امکن لی» این برای من خیلی خوب است. یعنی نماز را با حال می خوانم. با همان مقدمات و مقارنات رعایت می کنم «ولکن ادرکنی المساء» عشاء مرا درک می کند، یعنی وقت فضیلت می گذرد «أفأصلی فی بعض المساجد؟» من در بعضی مساجد موقعی که بر می گردم، با این حال در این ها نماز بخوانم؟ یا در منزل که أمکن است؟ البته ظاهرش از مساجد، مساجد عامه است و او هم می داند چگونه بخواند من در مساجد بخوانم؟ «فقال: صل فی منزلک» در منزلت بخوان. لذا این روایات دلالت می کنند که اگر تأخیر انداخت که با حال بخواند، اولی است. والله هوالعالم. والحمدلله رب العالمین پی نوشت:تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی هفته نامه «افق حوزه»منبع:حوزه