عقیق: روح الامین سعیدی/ مرقومهی سراسر اهانت و ناسزای دکتر عبدالکریم سروش باعنوان «پای مداحان در نعلین روحانیان» که اواخر فروردین ماه در واکنش به سخنان رهبر معظم انقلاب خطاب به مادحین اهل بیت (ع) در فضای مجازی انتشار یافت، چه از حیث ماهیت قول و چه از حیث هویت قائل، چندان اهمیتی نداشت که سزاوار واکنشی باشد زیرا به فرمودهی حضرت باقرالعلوم «سخنان زشت ابزار سفلگان و فرومایگان است[1]» و صدالبته در مواجهه با زشتگویی این جماعت، سکوت زیبندهترین پاسخ اهل ایمان است. لکن بیم آن میرفت که مبادا این سخنان علیرغم سستی استدلال گوینده، شبههای در اذهان خوانندگان ایجاد کند و لذا پاسخگویی به قدر کفایت ضرورت یافت. البته نگارندهی این سطور عامدانه چند صباحی در نگارش پاسخ درنگ کرد تا اقدامش صبغهی احساسی و جدلی نیابد.
در پاسخ به این اظهارات نکاتی چند به ذهن میرسد که اختصاراً بیان میگردد:
1. پیش از هر چیز باید گفت بنای استدلال دکتر سروش از پایبست ویران است زیرا بر شالودهی یک مفروض ناصحیح قرار دارد. وی صراحتاً میگوید: «همه میدانند که نقش این قوم (مداحان اهلبیت) هیچگاه تغذیهی عقل نبوده بل همواره تحریک عواطف بوده است.» این مدعای باطل آشکارا نشان میدهد که گوینده اساساً از فلسفهی عزاداری در فرهنگ شیعه آگاه نیست یا چهبسا در عین آگاهی تجاهل کرده است. زیرا تنها مروری گذرا بر تاریخ تشیع کافیست تا به روشنی دریابیم که عزاداری در مکتب اهلبیت علیالخصوص در رثای سالار شهیدان از همان ابتدا یک تاکتیک و حربهی سیاسی برای مقابله با حکام جور بوده و به مثابه ابزار و نمادِ اعلام مخالفت با حکومت ظالمانهی طاغوتهای زمان طراحی شده است. در این میان، تحریک عواطف صرفاً عاملی برانگیزاننده است که باید زمینهساز بیداری و آگاهی عقل باشد و عزاداران را متوجه اهداف بلند مکتب حسینی سازد تا احساس تکلیف و شعور دشمنشناسی و ذلتناپذیری و عزم جهاد و شهادت در نهادشان نُضج یابد. اگر غیر از این بود، آیا اصل عزاداری و اشکریزی و مرثیهسرایی آن هم پس از گذر سالیان دراز کاری بس عبث به چشم نمیآمد؟ یقیناً اهلبیت عصمت به عارضة کمبود عاطفی مبتلا نبودند که ضرورت یابد آنگونه مظلومانه و ناجوانمردانه کشته شوند تا بازماندگان، نسل از پی نسل تنها برایشان سوگواری کنند بیآنکه مقصودی در پی این رسم و آیین جاودانهشان باشد.
2. این ادعای دکتر سروش که تلویحاً رهبر معظم انقلاب را حامی و موجد جریان موسوم به «مداحی سیاسی» معرفی میکند، آن قدر بیپایه است که برای ابطال آن نیازی به اطالهی سخن نیست و تنها استناد به کلامی ماندگار از معمار و نظریهپرداز کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی کفایت میکند تا رویکرد عمیق شیعه به شعائر عزاداری بهعنوان یک حربهی سیاسی بر همگان آشکار گردد. آن بزرگوار صراحتاً میفرمود: «عاشورا يک مسئله بسيار مهم سياسى ـ عبادى است. عزادارى کردن براى شهيدى که همه چيز را در راه اسلام داد، يک مسئله سياسى است؛ يک مسئلهاى است که در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده مىکنيم... ملت ما از آن «اللّه اکبر»ها استفاده کرد... اين مظاهر و شعائر و امورى که در اسلام در آن سفارش شده بايد فکر کنيد که اينها يک مسئله سطحى نبوده است که مىخواستند جمع بشوند و گريه کنند، خير. ما ملت گريه سياسى هستيم، ما ملتى هستيم که با همين اشکها سيل جريان مىدهيم و خرد مىکنيم سدهايى را که در مقابل اسلام ايستاده است.»[3]
خوشبختانه تجربهی انباشتهی نهضت عاشورایی امام خمینی چه در دوران مبارزات، چه در دوران جنگ تحمیلی و چه پس از آن تا کنون و حتی تجربهی گرانسنگ شیعیان مجاهد در لبنان و سوریه و عراق و یمن این حقیقت را مبرهن ساخت که برداشت سیاسی از حماسهی عاشورا و تبدیل شعار «لبیک یا حسین» به یک مرامنامهی سیاسی و مبارزاتی میتواند مولّد چه قدرت عظیمی باشد که ابرقدرتهای جهان نیز از عهدهی مهارش برنیایند. چهبسا راز برآشفتگی دکتر سروش از جریان مداحی سیاسی نیز مشاهدهی همین دستاوردهای انکارناپذیر محور مقاومت است که با اقتباس از ظلمستیزی سیدالشهدا امروز در میدانهای نبرد با تزویر و تکفیر، خواب را از چشمان مستکبران میرباید.
3. اینکه گفته شود رهبر معظم انقلاب هدایت فکری جامعه را به مداحان وانهاده و لذا جمهوری اسلامی از اسلام فقیهانه به اسلام مداحانه گذر کرده است، حقیقتاً بر کجفهمی گوینده دلالت دارد. ترغیب مداحان به استفاده از اشعار غنی و پرمحتوا برای بیان مباحث کاربردیِ حیات ائمه اطهار و پرداختن به مسائل روز بهمنظور بصیرتافزایی و بیدارگری مستمعین و تأثیرگذاری بر باورهای جوانان هرگز به معنای خلع ید روحانیون و نادیده انگاشتن نقش محوری آنان در هدایتگری نیست و بیانات اخیر رهبر معظم در جمع طلاب حوزههای علمیه استان تهران، عمق نگاه ایشان به جایگاه روحانیت را آشکار میسازد. لکن باید از دکتر سروش پرسید آیا به موازات روحانیون هیچ قشر دیگری از جمله معلمان، اساتید دانشگاه، فرهیختگان، هنرمندان و مداحان وظیفهای در قبال روشنگری و هدایت جامعه ندارند؟ آیا مداحی که به یُمن هنر و نوای خوش خود میتواند چندهزار مخاطبِ غالباً جوان را در یک مجلس به گرد خود آورد، تنها باید به «تحریک عواطف» آنان بسنده کند و از دستاوردهای این ظرفیت عظیم به حداقلها اکتفا نماید؟ ضعف منطق دکتر سروش زمانی بیشتر آشکار میشود که فیالمثل بگوییم کارویژة هنرمندان و سینماگران تنها و تنها سرگرم کردن مردم است و آنان مجاز به خلق آثار معناگرا و برانگیزانندة تفکر نیستند زیرا این کار به منزلة پافروبردن در کفش فیلسوفان و اندیشمندان است و نماد گذار از تفکر فیلسوفانه به تفکر سینماگرانه است!! پس بهتر آن است که هنرمندان صرفاً به فکر پر کردن اوقات فراغت مردم با لطایف و فکاهیها باشند و گام به عرصة خردورزی و معناگرایی نگذارند!!
البته بسیار جالب است که کسی امروز از آن سوی مرزها داعیة دفاع از کیان روحانیت در برابر مداحان اهلبیت را دارد که در گذشتهای نه چندان دور بهعنوان عضوی از جریان روشنفکری غربگرای داخل کشور از هیچ تلاشی برای تضعیف و تخریب جایگاه روحانیت مضایقه نمیکرد. یقیناً حافظة تاریخی ما آن قدر تحلیل نرفته است که موج اهانتها و بیحرمتیهای دکتر سروش و همقطارانش به ساحت روحانیون و مراجع عظام تقلید را از یاد برده باشیم. پس ناگفته پیداست جانبداری ظاهریِ امروز و کاربرد عباراتی چون «روحانیون اصیل و مراجع مُوقّر» نیز نه از سرِ ارادت به دشمنان دیروز بلکه تنها بهانهای برای عقدهگشاییِ یک فیلسوفنمای پایانیافتة پشتکرده به وطن است که برای تضمین تداوم واریز دلارهای انگلیسی به حساب بانکیاش چارهای جز این قبیل ژاژخاییهای گاه و بیگاه ندارد.
4. دکتر سروش در مرقومة خود انبوهی از صفات زشت و مذموم همچون «نادانی»، «ناپاکی»، «نانجیبی»، «فرومایگی»، «کژرفتاری اخلاقی»، «بیعلمی» و «بیتقوایی» را به مداحانِ به قول او سیاسی و حکومتی نسبت میدهد و میدان دادن به آنها در جمهوری اسلامی را نشانهای دال بر وضعیت «قهقرای فرهنگی و قانقاریای اخلاقی» میداند!! یقیناً سخنانی این چنین سخیف و حرمتشکنانه نیازمند پاسخی از جنس منطق و استدلال نیست و تنها ذکر چند سؤال کفایت میکند:
* آیا موصوفِ صفاتِ ناپسندی مانند فرومایگی و کژرفتاری اخلاقی را در میان مداحان اهلبیت باید جستجو کرد یا در میان وطنفروشان فراری آن سوی مرزها که اخبار عبورشان از تمامی مقدسات این ملت و سقوط آزادشان در قهقرای بیاخلاقی و بیخدایی پیوسته به گوش میرسد؟
* آیا مصداق «به سخره گرفتن دین و هنر و فرهنگ» مداحان هستند یا جریان سینما و ادبیات و هنر روشنفکری غربگرا که در دریایی از ابتذال و سخافت غوطه میخورد و به ذبح سنتهای این مرز و بوم به پای فرهنگ غربی فخر میفروشد؟
* آیا مداحانِ به اصطلاح سیاسی و حکومتی بیشتر شایستة الفاظی چون «شعبان جعفری صفت»، «مزدور» و «خادم استبداد هستند» یا آنانی که از دامان سرزمین خود به آغوش بیگانه پناه بردهاند و جیرهخوار دلارهای اجنبی هستند و حتی برای گذران امور در بلاد غربت حاضرند ننگ حضور در مجالس مستبدترین و مرتجعترین سلاطینِ بدنام سعودی را نیز به جان بخرند؟
* دکتر سروش که مدعی است «فرستادن جوانان به درِ خانهی این مُزوّرانِ مزدور، مدلولی جز تحقیر معرفت و تمسخر فضیلت ندارد» باید پاسخ دهد آیا جوانان قرار است درس معرفت و فضیلت را در مکتب ابتذال شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی بیاموزند که محتوای سخیفش را او و دوستانش از آن سوی مرزها تدارک میبینند؟
* وی که از «مغازهی تهیِ مغز مداحان» و «پستانهای خشک و خستهشان» سخن میگوید، خوب است این ابهام را روشن سازد که مغازة مغز او و همکفرانش چه چیز برای فروش دارد و از پستان آنها کدام شیر خردورزی برون میتراود به جز علم ترجمهای و بیان طوطیوار مشتی حدس و گمانهای چند فیلسوف غربی که امروز خود در صحت گفتارشان تردیدها دارند و به ورطة نسبیت و تکثر و پوچگرایی افتادهاند؟
و سؤالات بسیارِ دیگری که مجالی برای بیانش نیست لکن امید است به ذهن هر ایرانی منصف و اندیشمندی که خواننده این سطور باشد خطور نماید تا مصداق قهقرای فرهنگی و قانقاریای اخلاقی در پیشگاه عدل و انصاف آشکار گردد.
بنده هنوز که توفیق رویت و خواندن دستوشته این استاد مسلم اراجیف نویسی را نیافته ام اما از آثار گذشته ایشان و آنچه سابقاً در مقوله های فرهنگی، دینی و فلسفی از خود صادر کرده اند چیزی بیشتر این ماجرا هم از ایشان انتظار نمیرفت.
به قول نویسنده محترم این یادداشت که خاضعانه دست ایشان را میبوسم و اندشه و تعهدشان را پاس میدارم ....خاطره تاریخی ما از یاد نبرده سلسله اراجیفی را که ایشان در بی حرمتی به روحانیت و اخصاً مراجع عظام تقلید قلم زدند و همین آقایون آنسوی آب ایستاده کلاه از سر برداشتند و کف زدند برایشان و حورا کشیدند. یادمان نرفته در روزهای تخته گاز رفتن اصلاحات چیه بزرگ دوم خرداد ایام امپراطوری این آقا بود و مثل یک زنگی مست از علما و مراجعین شروع میکرد و از بازاریان و کسبه میگذشت و طبقه های آزرده جامعه را هم آزار میداد.
اصلاً اگر صاحب کلام است و اندیشه و اگر شفیق و است دلسوز....... با این بعد فاصله زیاد به زحمت می افتد تا اندیشه هایش را در خاک سیراب از خون ایران متبلور کند...... دلسوزی از دور به سان ماهی گیری در دل کویر است پس بگوئید بیاید ما هم عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستیم و هم عاشق مباحثه با عزیزان دلسوز آنسوی آبها....