14 فروردين 1401 2 رمضان 1443 - 16 : 02
کد خبر : ۷۴۰۷۱
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۳
شیخیه، با مطرح کردن رکن چهارم، باب نیابت خاص امام زمان را که در اندیشه‌ی امامیه با مرگ آخرین نفر از نواب اربعه بسته شده بود.
عقیق:تاریخ معاصر تشیع اثنی‌عشری حاکی از ظهور فرقه‌های انحرافی است که آسیب‌هایی به اندیشه‌های شیعه‌ی امامیه زده و انحراف‌های بزرگی در باورهای اصلی آن از جمله مهدویت، عدل، معاد و... ایجاد کرده‌اند. از جمله مهم‌ترین این فرقه‌ها بابیت و در زیر مجموعه‌ی آن بهائیت است. جالب آنکه این فرقه‌ها از سوی استعمارگران و به ویژه عمال زیرک انگلیس برای ایجاد آشوب در ایران عصر قاجار حمایت می‌شدند. اما این فرقه‌ها درختی نبودند که یک روزه کاشته شده و به بار نشسته باشند، بلکه سال‌ها قبل بذر آن‌ها در افکار شیعیان ریخته شده بود و آنجا که زمینه مساعد بود، ریشه دوانیده و رشد کرده بودند. در واقع می‌توان گفت این فرقه‌ها از آبشخور اندیشه‌های شیخ احمد احسائی، مؤسس فرقه‌ی شیخیه، سرچشمه گرفته و تحت تأثیر شدید این فرقه بودند. بر این اساس، برای ریشه‌یابی انحراف در تشیع در سده‌های اخیر می‌بایست به دنبال پاسخ‌گویی به این سؤال باشیم که شیخیه چه کسانی بودند و چه اعتقاداتی داشتند؟ پاسخ به این سؤال محور اصلی نوشتار حاضر است.
 
الف) شیخیه از شکل‌گیری تا انشعاب
 
1. شیخ احمد احسائی
 
مؤسس فرقه‌ی شیخیه، شیخ احمد احسائی، که شیخیه او را «شیخ جلیل» نامیده‌اند، مردی شیعه مذهب و پیرو مکتب فقهی اخباری بود. وی، که زین‌الدین نام داشت، در روستایی به نام «مطریفی» (1166 تا 1241 ه) واقع در منطقه‌ی احساء یا لحساء ناحیه‌ای در شرق شبه جزیره‌ی عربستان به دنیا آمد. اجدادش تا پشت دهم همه از نژاد خالص عرببودند.[1] پس از انجام تحصیلات اولیه در زادگاه خود، عازم کربلا و نجف شد و در آنجا از محضر بزرگان تشیع بهره برد. او در این سال‌ها، علاوه بر فقه و حدیث، در طب و نجوم و ریاضی قدیم و برخی علوم دیگر مطالعاتی کرد. در سال 1212، برخی از گفتارهای رمزآلود او دیگران را به وی مشکوک کرد. چند سال بعد، شیخ احمد به قصد زیارت امام رضا (علیه السلام) به ایران آمد و در شهرهای مختلف از جمله یزد، تهران، کرمانشاه، قزوین و مشهد مدتی سکنی گزید. او در ایران ابتدا محبوبیت زیادی کسب کرد، به حضور فتحعلی‌شاه قاجار رفت و مورد احترام قرار گرفت. اما اقامت در قزوین و مناظره با آیت‌الله ملا محمدتقی برغانی، مجتهد این شهر، درباره‌ی معاد، سرآغاز مرحله‌ی نه چندان خوشایندی در زندگی احسائی بود که به مخالفت مجتهدین با اندیشه‌هایش و نهایتاً تکفیر وی توسط علمای تشیع منتهی شد. از آن پس، شیخ احمد به هر شهری می‌رفت، حکم تکفیرش قبل از او به آنجا رسیده بود و جایی برای اقامت وی باقی نگذاشته بود. وی ناگزیر راه کربلا را در پیش گرفت، اما نامه‌های آیت‌الله برغانی به علمای عتبات، اقامت در عراق را نیز برای احسائی سخت کرده بود، لذا راهی حج شد، اما پیش از آنکه به مکه برسد در مدینه درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.[2]
 
2. سید کاظم رشتی
 
جانشین شیخ جلیل، سید کاظمبن قاسم حسینی رشتی گیلانی حائری ملقب به «سید نبیل» بود (1212 تا 1259 ه) اجدادش ازاشراف سادات حسینی مدینه بودند و دو نسل بود که ایرانی شده بودند. سید در جوانی به یزد رفت و به شیخ احمد احسائی پیوست. سپس راهی کربلا شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود. وی بیش از 150 جلد کتاب و رساله نوشت که غالباً رمزآسا و نامفهوم است.[3] با مرگ سید کاظم، دوران تازه‌ای از حیات مکتب شیخی آغاز شد؛ این دوران را باید دوران مناقشات و نزاع‌های مدعیان جانشینی سید کاظم و مکتب شیخی دانست.
 
3. شاگردان سید نبیل؛ انشعاب در شیخیه
 
بعد از وفات سید کاظم رشتی، که‌ بر خلاف‌ شیخ‌ احمد احسائى‌ جانشینى‌برای‌ خود تعیین‌ نکرده بود، پیروان مکتب شیخی دچار منازعات درونی شدند. 38 نفر از شاگردان سید نبیل ادعای جانشینی وی را داشتند و هر کدام سرسلسله‌ی فرقه‌ای از مکتب شیخی شدند؛ البته به جز بابیه، که خود فرقه‌ی مستقلی تحت نام دیگری پدید آوردند، بقیه‌ی گروه‌ها همچنان تحت نام شیخیه به حیات خود ادامه دادند.
 
یکی از مهم‌ترین داعیان جانشینی سید کاظم حاج محمد کریم‌خان کرمانی بود که فرقه‌ی شیخیه‌ی کرمانیه را تأسیس کرد. وی فرزند ظهیرالدوله والی خراسان و کرمان بود که به شیخ احمد احسائی ارادت داشت و مشوق فتحعلی‌شاه برای ملاقات با شیخ بود. از طرف دیگر، با وفات سید نبیل شاگرد دیگرش، سید علی محمد شیرازی 24ساله، به جای عنوان شیعه کامل و رکن رابع (از عقاید شیخیه) خود را باب (وسیله‌ی ارتباط یافتن با امام غایب) خواند و بابیه را بنیان نهاد. بدین ترتیب از دل شیخیه، بابیه بیرون آمد.[4]
 
علاوه بر حاج محمد کریم‌خان و سید علی محمد باب، افرادی چون میرزا شفیع ثقه‌الاسلام، ملا محمد ممقانی، میرزا حسن گوهر، میرزا محیط و... نیز ادعای جانشینی استاد خود را داشتند. بدین ترتیب، شیخیه با مرگ دو استاد اولیه‌ی خود دچار انشعاب گردید؛[5] البته به جز شیخیه‌ی کرمانیه، که حاج محمد خان کرمانی، حاج زین‌العابدین‌خان کرمانی، حاج ابوالقاسم‌خان ابراهیمی و حاج عبدالرضاخان به ترتیب ریاست آن را بعد از حاج کریم‌خان کرمانی بر عهده گرفتند و در اصطلاح شیخیه «سرکار آقا» نامیده شدند، بقیه‌ی فرقه‌ها عمر کوتاهی داشتند.[6]
 
شیخیه معتقد بود که همیشه باید یک نفر بین مؤمنین باشد که بدون واسطه به امام زمان اتصال داشته و واسطه‌ی فیض بین امام و امت باشد. این فرد در اصطلاح شیخیه شیعه‌ی کامل یا رکن رابع نامیده می‌شد و منظور از آن هم همان پیشوای شیخیه بود که وی را نایب حضرت حجت در دنیا می‌دانستند.
 
ب) عقاید شیخیه، انحراف از تشیع اثنی‌عشری
 
شیخیه از اصول پنج‌گانه‌ی دین از نظر شیعه‌ی امامیه سه رکن توحید، نبوت و امامت را پذیرفت، اما در مورد دو اصل دیگر راه انحراف در پیش گرفت و به جای عدل و معاد، معتقد به رکن چهارم، یعنی وجود شیعه‌ی کامل به عنوان واسطه امام زمان و امت بود. در خصوص مسائلی چون معراج پیامبر، وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قرآن نیز شیخیه از باورهای امامیه فاصله گرفت.
 
1. معاد
 
معاد در نزد عموم شیعیان به این مفهوم است که روزی که در صور دمیده می‌شود انسان‌ها پس از مرگ دوباره زنده می‌شوند و برای حساب‌رسی در دادگاه عدل الهی از قبرها بیرون می‌آیند و لباس حیات می‌پوشند؛ اما شیخ احمد احسائی صریحاً می‌گفت در روز قیامت دیگر این جسم عنصری بر نمی‌گردد، بلکه آدمی علاوه بر این جسم، که با مرگ نابود می‌شود، دارای کالبد دیگری است که لطیف‌تر از این جسم دنیایی و از عالم «هورقلیایی» است و انسان در روز رستاخیز به شکل آن زنده خواهد شد.
 
ظاهراً در اثر تماس شیخ احمد با صائبان، وی اصطلاح «هورقلیایی» را که واژه‌ای سریانی است، از آن‌ها گرفته است و ضمن انکار معاد جسمانی، ثواب و عقاب اخروی را مربوط به جسم «هورقلیایی» می‌داند.[7]"هورقلیایی" می‌دانم، آن هم در همین بدن عنصری است مانند شیشه در سنگ.»[8] مرتضی مدرسی به نقل از احسائی می‌نویسد: «من معاد را جسم
 
بدین ترتیب، اولین اختلاف و در واقع انحراف شیخیه از شیعیان امامیه در مسئله‌ی معاد جسمانی ظاهر شد؛ مسئله‌ای که در مناظره‌ی آیت‌الله برغانی و شیخ احمد احسائی آشکار و نهایتاً موجب تکفیر احسائی شد. دومین اختلاف، که باز هم به جسم بر می‌گشت، مسئله‌ی معراج بود.
 
2. معراج
 
شیعیان معتقدند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با همین جسم ظاهری مشهود به عرش اعلی و مقام «قاب قوسین أو ادنی» عروج کرد. شیخیه نیز اصل معراج جسمانی را قبول داشت، اما معتقد بود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در هر فلکی از افلاک جسمی متناسب با جرم و جسم آن فلک داشت تا ورود به افلاک مختلف برای بدن ظاهری و جسمانی او مشکلی ایجاد نکند.[9]
 
3. عدل
 
شیخیه به اصل عدل نیز مانند معاد اعتقادی نداشت و معتقد بود اعتقاد به خدا و رسول ضرورتاً مستلزم اعتقاد به قرآن و آنچه که در آن آمده اعم از عدل و معاد و... است. عدل یکی از صفات ثبوتی خداوند است. اگر آن را به عنوان یکی از اصول دین بپذیریم، چرا سایر صفات ثبوتیه از قبیل علم، قدرت، حکمت و... از اصول دین نباشد.[10] علاوه بر معاد، معراج و عدل یکی از موارد بسیار مهم انحراف شیخیه از امامیه، بحث وجود امام عصر بود.
 
4. وجود امام عصر
 
شیخ احمد احسائی، همانند شیعه‌ی اثنی‌عشری، وجود و ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از اصول مسلم دین معرفی می‌کرد، اما در خصوص نوع وجود ایشان از آموزه‌های امامیه بسیار فاصله گرفت؛ بدین معنا که بر خلاف شیعیان، که معتقدند امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با همین بدن جسمانی زنده و موجود ولی از انظار غایب است، وی معتقد بود امام زمان جزء سکان یک عالم روحانی غیر از این عالم مادی است و از همان جا بر همه‌ی عالم امکان حکمرانی دارد؛ یعنی امام زمان با قالب روحانی زنده است.
 
علاوه بر این، شیخیه معتقد به تناسخ‌اند و بر این باورند که روح امام زمان از کالبدی به کالبد دیگر منتقل می‌شود. مدرسی به نقل از کنت گوبینو، وزیر مختار وقت فرانسه در دربار ایران، درباره‌ی شیخیه می‌نویسد: «... شیخی‌ها می‌گویند که روح امام دوازدهم قابل انتقال است و اکنون از بدن یک نفر به بدن دیگری منتقل می‌شود. به این طریق که وقتی قالب جسمانی از بین رفت، روح آن امام به جای آنکه محو شود مکان دیگری، یعنی کالبد دیگری را برای خود انتخاب می‌کند...»[11]
 
شیخ احمد احسائی صریحاً می‌گفت در روز قیامت دیگر این جسم عنصری بر نمی‌گردد، بلکه آدمی علاوه بر این جسم، که با مرگ نابود می‌شود، دارای کالبد دیگری است که لطیف‌تر از این جسم دنیایی بوده و از عالم «هورقلیایی» است و انسان در روز رستاخیز به شکل آن زنده خواهد شد.
 
5. شیخیه و قرآن
 
شیخی‌ها نسبت به قرآن هم عقاید انحرافی خاص داشتند. آن‌ها معتقد بودند که بعضی از قسمت‌های قرآن از طرف جبرئیل آورده شده و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شخصاً آن‌ها را تدوین کرده است.
 
6. اعتقاد به رکن چهارم
 
علاوه بر آنچه گفته شد، باید اشاره کرد که شیخیه معتقد بود که همیشه باید یک نفر بین مؤمنین باشد که بدون واسطه به امام زمان اتصال داشته و واسطه‌ی فیض بین امام و امت باشد. این فرد، در اصطلاح شیخیه، شیعه‌ی کامل یا رکن رابع نامیده می‌شد و منظور از آن هم همان پیشوای شیخیه بود که وی را نایب حضرت حجت در دنیا می‌دانستند:
 
«... در روایت شیخی وی [شیخ احمد احسائی] در زمره‌ی کسانی است که استاد دیگری جز ائمه‌ی هدی و الهاماتی که در عالم رؤیا و در حال یقظه از ائمه گرفته نداشته است... وی اجازه‌ی نقل روایت و اجتهاد خود را نه به واسطه‌ی طی مراحل آموزش رسمی، بلکه در خواب و به دست امام دهم، به نمایندگی از امام دوازدهم، دریافت می‌کند...»[12]
 
بدین ترتیب شیخیه، با مطرح کردن رکن چهارم، باب نیابت خاص امام زمان را که در اندیشه‌ی امامیه با مرگ آخرین نفر از نواب اربعه بسته شده بود، مجدداً باز کردند و آن را منحصر به پیشوای خود دانستند؛ البته ناگفته نماند که شیخیه، با وجود این انحرافات از عقاید شیعه‌ی دوازده امامی، همچنان خود را شیعه می‌دانستند؛ اما فرقه‌هایی چون بابیت و بهائیت، که از آبشخور اندیشه‌های شیخیه سیراب شده بودند، این انحراف را کامل کردند، داعیه‌ی مذهبی جدید داشتند. بابیت و بهائیت، که به شدت از طرف عمال استعمار حمایت می‌شدند، در تاریخ معاصر ایران سرمنشأ حوادث نامبارکی بودند که بررسی مفصل آن‌ها نوشتاری جدا می‌طلبد.(*)
 
 
پی‌نوشت‌ها:
[1]محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1368، ص 266.
[2]محمدمهدی شیرمحمدی، رخنه‌ی خرافه در موعود گرایی، فصلنامه‌ی کتاب نقد، پاییز 1385، شماره‌ی 40، ص 195 و 196.
[3]مشکور، همان.
[4] - علیرضا امینی و حبیب الله ابوالحسن شیرازی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران از قاجاریه تا رضا شاه، تهران، قومس،1389، ص 127
[5]محمد علی اکبری، شیخیه از اعتراض تا تأسیس فرقه‌ی مذهبی، نشریه‌ی شناخت، تابستان 1381، شماره‌ی 34، ص 33 تا 36.
[6]حسین بحرالعلومی، آثار شیخیه، یغما، آذر 1356، شماره‌ی 351، ص 538 تا 541.
[7]مرتضی مدرسی، شیخی گری؛ بابی‌گری از نظر فلسفه، تاریخ، اجتماع؛ تهران، انتشارات کتاب‌فروشی فروغی، [بی‌تا]، ص 115.
[8]همان، ص 28.
[9]همان، ص 115.
[10]مشکور، همان، ص 270.
[11]مدرسی، همان، ص 66.
[12]اکبری، همان، ص 29.
منبع:فرهنگ
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: