این شعر به شرح زیر است:
باید آیینه را قسم بدهم
صورتت را به من نشان بدهد
دیدن روی ماهت ای بانو
میتواند به من توان بدهد
رو گرفتی ...خسوف شد ...شبها
آه ! از سوزِ مانده بر لبها
نفَسی زنده کن مرا...که فقط
میتواند دَمِ تو ،جان بدهد
جز من و کودکان و سلمان و
دو سه یارِ "به حق-مسلمان" م
یک نفر نیست که در این کوفه
برسد ...آب دستمان بدهد
اَنتِ روحُ الحیاةِ...لَم یَبقا
بعدَکِ جسمُ نحنُ فی الدُّنیا!
دونَنی، لا تُرَحِّلی! زهرا!
کاش هجران، کمی امان بدهد
اینهمه زخم... آه... اینهمه زخم
رازهای تو بود و دَم نزدی
چاره سازِ علی...بگو چه کنم؟
کیست تا مَرهَمی نشان بدهد؟
کمی آبِ روان بریز اسماء...
عذر میخواهم از همه سادات!
روضه ،سنگین شده...کسی باید
آبِ قندی به روضه خوان بدهد
منبع:فارس