و درباره ائمّه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين در آيه مباركه نور كه حقيقت وجود و كيفيّت انعكاس انوار احديّت را در مشكاة وجود آنها بيان مى فرمايد، در ذيل آن مى فرمايد: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَة وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقامِ الصَّلاة وَ إيتاءِ الزَّكاة يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار.» ( سوره النّور آيه ۳۷)
«مردانى كه ايشان را باز نمى دارد از ياد خدا نه تجارتى و نه خريد و فروشى، و باز نمى دارد از برپا داشتن نماز و دادن زكات؛ چرا كه در حالى هستند كه مى ترسند از روزى كه در آن، دلها و چشمهاى بصيرت واژگون گردد.»
هيچ كس چون ائمه اثنا عشريه شيعه در اقامه نماز ايستادگى و پا فشارى ننموده است
حقيقتاً آنها را هيچ چيز از ذكر خدا و اقامه نماز باز نمى داشت. تاريخ درخشان ائمّه شيعه اثنا عشريّه هر ورقش گواه صادقي است كه در عالم وجود افرادى مانند آنها نيامده اند كه چنين در امر اقامه نماز ايستادگى و پافشارى نموده باشند.
در «مستدرك الوسائل» از «نفليّه» شهيد و همچنين از أبى ذر غفارى نقل مى كند از حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم كه فرمودند: «الصَّلاة خَيرُ مَوضُوعٍ، فَمَن شاءَ اسْتَقَلَّ و مَن شاءَ اسْتَكثَرَ؛ نماز بهترين حكم از جانب خداى متعال است، پس هر كس مى خواهد كم بجاى آورد و هر كس مى خواهد زياد بجاى آورد.»
اين حديث مى فرمايد كه: بهترين موضوع از موضوعات وضعيّه شرعيّه و بهترين تحفه از تحفه هاى عالم معنى و آسمان حقيقت براى بنده مؤمن نماز است، كه هر چه بتواند بيشتر بجاى آورد براى او بهتر خواهد بود.
بطور كلّى آنچه از آيات قرآن راجع به سفارش خدا به پيمبرانش استفاده مى شود آن است كه: نماز بهترين عملى است براى بنده؛ و معلوم است كه اين عمل اگر مقصود رعايت آداب ظاهرى باشد كه ارزشى ندارد، آن عمل در رديف ساير اعمال است، بلكه منظور همان حفظ حقيقت و اتّصال عبد به حضرت معبود است و بس! بنابراين ميزان سنجش ايمان و كفر همين نماز است.
قالَ المُحقّقُ القاشانى فى «المُحَجّة البَيضاءِ» و فى الصحيح عن الباقر عَلَيه السّلام قالَ: «قالَ رَسولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عليهِ و آله و سلّم: ما بَينَ المُسلِمِ و بَينَ أن يَكفُرَ إلّا أن يَترُكَ الصَّلاة الفَرِيضَة مُتَعَمِّدًا أو يَتَهاوَنَ بِها فَلا يُصَلِّيَها.» (المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۴۰؛ و رواه ايضاً فى محاسن البرقى، ج ۱، ص ۸۰؛ بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۲۱۶؛ و فى عقاب الاعمال، للصدوق، ص ۲۳۱)
«فاصله اى بين اسلام و كفر نيست مگر ترك نماز واجب بصورت عمدى يا سستى نمودن و انجام ندادن آن.»]
نماز، راه بسوى توحيد است و قطع نماز از وحدت بسوى شرك و تفرقه آمدن است
و در روايت ديگر وارد است كه: «مَن تَرَكَ الصَّلاة مُتَعَمِّدًا فَقَد كَفَرَ.» (بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۶۷۳)
«كسى كه نماز را عمداً ترك كند كافر است.»
و آيه اى كه در مطلع گفتار ذكر شد كه: «وَ أَقيمُوا الصَّلاة وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكين» سرّ اين معنى را مى فهماند كه نماز راه بسوى توحيد است، و قطع نماز از وحدت بسوى شرك و تفرقه آمدن است. لذا در كتاب «كافى» و «من لا يحضره الفقيه» آورده اند؛ در كافى عن السكونى عن أبى عبدالله قال: قال رسول الله: «الصَّلاة مِيزانٌ مَن وَفَّى اسْتَوفَى» و در «فقيه» بدون ذكر سند از حضرت رسول الله نقل مى كند.
نماز ميزان و معيار توحيد و شرك است
مى توان گفت كه نماز ميزان و معيار توحيد و شرك است كه هر كس حقّ او را ادا كند از معارف الهيّه و وحدت خداى تعالى بهره كافى خواهد برد. آن كسى كه در نماز مانند أميرالمؤمنين عليه السّلام محو و غرق انوار الهى گردد، بطورى كه خود را فراموش كند ميزانش سنگين و استيفائش وافى و كافى خواهد بود؛ و آن كسى كه جز الفاظ و لقلقه لسانى از نماز بهره ديگرى نداشته باشد ميزانش سبك و از معانى و حقيقت نماز ابداً استيفائى ننموده است.
«عَن أبِى الحَسَنِ الرِّضا عليه السّلام: أنَّ أمِيرَالمُؤمِنِينَ عليه السّلام كانَ يَقُولُ: طُوبَى لِمَن أخلَصَ لِلَّهِ العِبادَة و الدُّعاءَ، و لَم يَشتَغِلْ [يَشغَلْ] قَلبَهُ بِما تَرَى عَيناهُ، ولَم يَنسَ ذِكرَ اللهِ بِما تَسمَعُ اذُناهُ، و لَم يَحزُنْ صَدرَهُ بِما اعطِىَ غَيرُهُ.» (المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۳؛ الكافى، ج ۲، ص ۱۶)
«امام رضا عليه السّلام از أميرالمؤمنين عليه السّلام نقل مى كنند كه مى فرمودند: خوشا بحال كسى كه عبادت و دعايش را براى خدا خالص كند و قلبش به آنچه چشمش مى بيند متمايل نگردد و آنچه را كه مى شنود باعث فراموشى ياد خدايش نشود و از آنچه به ديگران داده شده است محزون نگردد.»
و از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم: «إنَّ الرَّجُلَينِ مِن امَّتِى لَيَقُومَانِ إلى [يَقُومَانِ فى] الصَّلاة، و رُكُوعُهُما و سُجُودُهُما واحِدٌ، و إنَّ ما بَينَ صَلاتَيهِما [مِثلُ] ما بَينَ السَّماءِ و الأرضِ»(فى المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۴۱؛ بحار الأنوار، ج ۸۱ ص ۲۴۹)
«دو نفر از امّت من به نماز مى ايستند درحاليكه ركوع و سجده آنها يكى است ولى بين نماز آن دو مانند فاصله آسمان با زمين فرق است.» هذا اشارة إلى الخشوع و عدمه.
البتّه آن كسى كه در نماز محو خدا مى گردد، با آن كسى كه در نماز از هستى خود هيچ خارج نمى شود نمازشان بين آسمان و زمين تفاوت دارد.
قالَ المُحَقِّقُ الكاشانِى فى «المُحَجَّة البَيضاءِ»: يُنسَبُ إلى مُولانا أميرِالمُؤمِنينَ عَلَيهِ السَّلامُ أنَّهُ وَقَعَ فى رِجلِهِ نَصلٌ فَلَم يُمْكِنْ مِن إخراجِه؛ فَقَالَت فاطِمَة عَلَيها السَّلامُ: أخْرِجوهُ فى حالِ صَلاتِهِ فَإنَّهُ لا يُحِسُّ بِما يَجرِى عَلَيهِ. فَاخرِجَ و هُوَ عَلَيهِ السَّلامُ فى صَلاتِهِ.
«مرحوم فيض كاشانى در كتاب محجّة البيضاء مطلبى را به أميرالمؤمنين عليه السّلام نسبت مى دهد كه روزى در پايش تيرى فرو رفت و قدرت بر بيرون آوردنش را نداشتند پس حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: در حال نماز تير را از پاى او در آوريد زيرا على در حال نماز احساسى نسبت به بدن و جريانات اطراف خود ندارد. پس تير را در حال نماز بيرون آوردند.»
بدون توجّه و حضور قلب نماز مقبول نيست
مرحوم حجّت الاسلام غزالى در «إحياء العلوم» تحقيقى دارد و مى فرمايد كه: بدون توجّه و حضور قلب نماز ابداً مقبول نيست، به دليل آنكه اوّلًا خدا مى فرمايد: «وَ أَقِمِ الصَّلاة لِذِكْرى؛ و نماز را مخصوصاً براى ياد من بپادار.» (سوره طه آيه ۱۴) و ثانياً مىفرمايد: «وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين؛ و مباش از كسانى كه (از ياد خداى تعالى) غفلت داشته و آگاه نيستند.» (سوره أعراف آيه ۲۰۷( و ثالثاً مى فرمايد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاة وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون؛ اى اهل ايمان هنگامى كه (از خمر و مى) مست باشيد نزديك نماز نرويد (نماز نخوانيد) تا آنكه بدانيد چه مى گوييد.» (سوره النّسآء آيه ۴۳)
در آيه اوّل تعليل مى كند وجوب اقامه نماز را به ذكر خدا؛ بنابراين اگر علّت حكم كه آن ياد و توجّه به خداست در نماز نباشد نماز بى فائده است. و امّا در آيه دوّم صريحاً نهى از غفلت مى كند.
و امّا در آيه سوّم بعضى تفسير كرده اند كه مقصود از سُكارى، سُكارى مِن كِثرَة الهَمّ، و قِيلَ: مِن حُبِّ الدُّنيَا [مى باشد]؛ فرض كن همان ظاهرش مراد باشد كه سكارى از خوردن مسكرات، ولكن چون در آيه شريفه علّتش بيان شده كه مى فرمايد: حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون، معلوم مى شود كه كسى كه در اين علّت شريك است گرچه به حبّ دنيا يا كثرت هموم باشد نبايد در نماز داخل شود مگر آنكه اين موانعِ توجّه تامّ را از خود دور كند.
«عن عَائِشَة قالَت: كانَ رَسولُ اللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم يُحَدِّثُنا و نُحَدِّثُهُ، فَإذا حَضَرَتِ الصَّلاة فَكَأنَّهُ لَم يَعرِفنا و لَم نَعرِفهُ اشْتِغالًا بِعَظَمَة اللهِ.» (المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۰)
«از عايشه نقل شده است: چه بسا اتّفاق مى افتاد كه با رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم مشغول صحبت مى شديم و از مطالب مختلف سخن به ميان مى آورديم تا هنگامى كه وقت نماز مى شد يك مرتبه حال او چنان تغيير مى كرد گويا اصلًا ما را نمى شناسد و ما نيز او را تا بحال نديده ايم بواسطه اشتغال به عظمت پروردگار و نزديكى وقت ملاقات با او.»
از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه: «إنَّهُ سُئِلَ عَلَيهِ السَّلامُ عَن حالَة لَحِقَتهُ فى الصّلاة حَتَّى خَرَّ مَغْشِيًّا عَلَيه، فَلَمّا أفاقَ قِيلَ لَهُ فى ذَلكَ، فَقالَ: ما زِلتُ ارَدِّدُ هَذِه الآية عَلَى قَلبِى حَتَّى سَمِعتُها مِن المُتَكَلِّمِ بِها، فَلَم يَلبَثْ جِسمِى لِمُعَايَنَة قُدرَتِهِ. (نقله المجلسى رحمه الله فى «البحار» من «فلاح السائل» للسيد ابن طاووس؛ المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۲، به نقل از بحار الأنوار، ج ۱۸، ص ۱۹۷)
«از امام صادق عليه السّلام سؤال شد كه چطور در هنگام نماز و قرائت حمد حالتى بر آن حضرت غالب شد كه بيهوش بروى زمين افتاد، وقتى كه حضرت به حال اعتدال در آمدند فرمودند: پيوسته اين آيه را در قلبم مرور مى كردم تا اينكه از زبان نازل كننده آن آن را شنيدم ديگر جسم من ياراى تحمّل يك چنين عنايت و افاضه اى را نداشت و بر زمين افتاد.»
و ظاهراً مراد از هذه الآية در كلام حضرت إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين است، كما آنكه در «فلاح السائل» به همين قسم از كلينى نقل كرده است.
حالات امام على بن الحسين عليه السّلام هنگام وضو و اقامه نماز
«رُوى عَن عَلِىُّ بنُ الحُسَينِ عَلَيهِما السَّلامُ إنّه كانَ إذَا تَوَضَّأ اصفَرَّ لَونُهُ، فَيَقُولُ لَهُ أهلُهُ: ما هَذا الَّذى يَعْتارَكَ عِندَ الوُضوءِ؟ فَيَقُولُ: أ تَدرُونَ بَينَ يَدى مَن اريدُ أقومُ؟» (علل الشرايع، عن أبان بن تغلب على ما روى عنه فى المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۱.)
«وكانَ الحَسَنُ عَلَيه السّلامُ إذَا فَرَغَ مِن وُضُوئِهِ تَغَيَّرَ لَونُهُ فَقِيلَ لَهُ فى ذَلِكَ، فَقالَ: حَقٌّ عَلَى مَن أرادَ أن يَدخُلَ عَلَى ذِى العَرشِ أن يَتَغَيَّرَ لَونُهُ! و يُروَى مِثلُ هَذا عَن زَينِ العابِدِينَ عَلَيه السّلامُ.» (المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۱)
«امام حسن مجتبى عليه السّلام هنگام وضوء براى نماز منقلب مى شدند و رنگ چهره مبارك دگرگون مى شد. بعضى از اهل منزل به ايشان گفتند: چرا يك چنين حالتى براى شما هنگام وضو عارض مى شود؟
حضرت فرمود: كسى كه آماده ملاقات و ورود بر يك چنين ذات با عظمت و كبريا است سزاوار است كه چنين انقلاب و تغييرى در او حاصل شود، و نظير اين حالت از امام سجّاد عليه السّلام نيز نقل شده است.»
در كتاب «تهذيب» عَن أبِى حَمزَة الثُّمالِىِّ، قالَ: «رَأيتُ عَلِىَّ بنَ الحُسَينِ عليهما السّلام يُصَلِّى فَسَقَطَ رِداهُ عَن مَنكِبِهِ فَلَم يُسَوِّهِ حَتَّى فَرَغَ مِن صَلاتِهِ؛ قالَ: فَسَألتُهُ عَن ذَلِكَ، فَقالَ: وَيحَكَ أ تَدرِى بَينَ يَدَى مَن كُنتُ؟ إنَّ العَبدَ لا تُقبَلُ مِنهُ صَلاة إلّا ما أقبَلَ فيهَا. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ! هَلَكنا. فَقالَ: كَلّا! إنَّ اللهَ تَعالَى يَتِمُّ [يُتَمِّمُ] ذَلِكَ بِالنَّوافِلِ.» (على ما نقل عنه فى المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۲)
«از أبى حمزه ثمالى نقل است كه روزى على بن الحسين عليهما السّلام را در حال نماز ديدم كه عبا از دوشش افتاده بود و او آن را بر نداشت تا اينكه از نماز فارغ گرديد. پس به آن حضرت عرض كردم اين چه حالت است؟ فرمود: واى بر تو، آيا مى دانى در پيشگاه چه كسى قرار گرفتى؟ به تحقيق كه بنده به همان مقدار نماز از او پذيرفته مى شود كه او براى نماز اهتمام نشان داده است. عرض كردم: فدايت گردم، پس ما با اين توصيف هلاك شديم.
حضرت فرمود: خير! مطلب اينطور نيست، خداى متعال اين كاستى و سستى را با خواندن نوافل جبران مى كند.»
«و فى الصَّحيحِ عَن الصَّادق عَلَيه السَّلام: كانَ عَلِىُّ بنُ الحُسَينِ عليهما السّلام إذا قامَ فى الصَّلاة تَغَيَّرَ لَونُهُ، و إذا سَجَدَ لَم يَرفَع رَأسَهُ حَتَّى يَرفَضَّ عَرَقًا.» (المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۲؛ و نقلًا فى تعليقته عن الكافى)
«در خبر صحيح از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه: حضرت امام سجّاد على بن الحسين عليهما السّلام هنگامى كه به نماز مى ايستاد رنگ چهره اش تغييير مى كرد و هنگامى كه به سجده مى رفت سرش را بر نمى داشت تا اينكه عرق در اطرافش جارى مى گشت.»
و همچنين از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه قال: «كانَ أبِى عليه السّلام يَقُولُ: كانَ عَلِىُّ بنُ الحُسَينِ عليهما السّلام إذا قامَ إلى الصَّلاة كَأنَّهُ ساقُ شَجَرَة لا يَتَحَرَّكُ مِنهُ شَىءٌ إلّا ما حَرَّكَت الرِّيحُ مِنهُ.» (المحجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۲؛ و فى تعليقته نقلًا عن الكافى)
«در خبر صحيح از امام صادق عليه السّلام نقل شده است: امام سجّاد على بن الحسين عليهما السّلام هر وقت به نماز برمى خاست مانند ساقه درخت هيچ حركتى از او سر نمى زد مگر به همان مقدار كه باد برگها را به حركت در مى آورد. (مانند چوب خشك بر جاى خود استقرار داشت.»]
پی نوشت:
انوار الملکوت ج ۱/ تالیف: علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی /مقدمه و ترجمه: سید محمد محسن حسینی طهرانی / ناشر: مکتب وحی
منبع:مهر