24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 00 : 07
کد خبر : ۷۰۳۴
تاریخ انتشار : ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۹:۳۹
امورى که وهابیان آن را موجب شرک و کفر دانسته و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى پندارند، در زمان ائمه (ع) اسلام به وجود آمده بود،ولى هیچ یک از ائمه (ع) مرتکبین این اعمال را کافِر یا مُرتد ندانسته اند.
عقیق: آراء و پندارهاى محمّدبن عبدالوهاب به عنوان نظریه پرداز فرقه ضاله وهابیت که بیشترین صدمات را به بدنه اسلام و تشیع وارد کرده را به شرح زیر مى توان ذکر کرد:
الف: مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به توحید خالص و اسلام سَلفِ صالح!
محمّدبن عبدالوهّاب یکى از برنامه هاى خود را مسئله دعوت مردم مسلمان به توحید خالص! و دست برداشتن از شرک و خرافات! اعلام نمود.
او در کتاب التوحید که در سال 1153 هـ.ق نوشته است، مى گوید: «من شما را به سوى توحید و یکتاپرستى فرا مى خوانم و مى خواهم شرک را کاملاً کنار بگذارید».
این سخن و مانند آن که درباره توحید اظهار داشته به این دلیل است که معتقد بوده، مسلمانان در قرون گذشته به انواع خرافات و بدعت ها، آلوده شده و در عقیده و عمل و آداب و رسوم و عبادات خود از جهل و نادانى و گمراهى به امور مختلفى که از مظاهر شرک و بت پرستى است، پای بند گردیده اند. لذا او رسالت و تلاش خود را مبارزه با این خرافات و بدعت ها و استقرار توحید و یکتاپرستى مى دانست!.
البته این شعار و سخن از محمدبن عبدالوهاب و مدعیان اصلاح گرى و بازگشت به اسلام سلف صالح! به صورت کلى و در جاى خود، سخن حقّى مى باشد که مسلمانان آن روز(قرن 12 هجرى) در اکثر مناطق اسلامى گرفتار آن بودند. ولى باید دانست که محمدبن عبدالوهاب و طرف داران او، به جاى شناخت علت مشکلات مسلمانان و بدعت ها و خرافات و تلاش در جهت از بین بردن عوامل آن ها، صرفاً ادعاهایى نموده و مصمم به قبولاندن آن ها به مسلمانان شده و در عمل به جاى دعوت مسلمانان به ویژه رهبران مذهبى به وحدت و حلّ اختلافات و چاره جویى، بسیارى از معتقدات و آداب و کردار مذاهب و فِرق دیگر اسلامى، از جمله عقاید پیروان اهل بیت(ع) و شیعیان را با ذهنیّات ساختگى همراه با جمودگرایى به عنوان شرک و بت پرستى ردّ کرده و به آن ها حمله ور شدند!.
بدتر از همه، وهابیان، اکثر مسلمانان غیر خود را مشرِک و کافِر قلم داد نموده و حتى آن ها را واجب القتل دانستند، و مبارزه با مسلمانانِ مشرک و کافر! را به عنوان «جهاد در راه خدا» و در واقع نوعى اعلام جنگ به سرتاسر جهان اسلام و پیروان مذاهب اسلامى به غیر از پیروان مذهب حنبلى و خودشان تلقى نمودند!
محمدبن عبدالوهاب و پیروان او، توحید و شعار "لا اِله الاّ اللّه" را طورى تفسیر کردند که غیر از خودشان، موحّد دیگرى در جهان یافت نمى شد، آنها زیارت قبور حتى قبر پیامبر گرامى"صلّى الله علیه وآله"، ساختن گنبد و بارگاه براى درگذشته گان و نذر و چراغانى براى آن ها، بوسیدن ضریح پیامبر (ص)، پیشوایان دینى و علما و بزرگان مذهبى و نماز گزاردن در کنار آن ها، توسل و شفاعت خواستن از آن ها و .... نشانه هایى از شرک و کفر قلم داد مى کردند.
محمدبن عبدالوهاب در کتاب کشف الشُّبُهات مسلمانان دیگر(غیر از طرف داران خودش) را مشرک، کافِر، بت پرست، مُرَتدّ، منافق، دشمن توحید، دشمن خدا، اهل باطل، نادان و شیطان لقب داده است. او ریختن خون و تصرف در اموال آن ها را مباح اعلام کرد.
اگر مسلمانان دعوت به توحید(طبق تفسیر محمدبن عبدالوهاب) را مى پذیرفتند، داخل در حریم مسلمانان و داراى أمان مى شدند و در غیر این صورت مى بایست نابود شوند!.
محمدبن عبدالوهاب معتقد بود: «مسلمان شدن و حفظ جان و مال تنها به اداى شهادتین نمى باشد بلکه مى بایست آن چه را که خلاف صریح قرآن و سنّت نبوى"صلّى الله علیه وآله" است را ترک کنند و بر طبق گفته سلف صالح رفتار و عمل نمایند، در غیر این صورت کافر و مشرکند و جان و مال آن ها حلال مى باشد،[ باید کشته شوند] هر چند شهادتین را گفته باشند».
بسیارى از علماء و پیروان مذاهب اسلامى از فِرق مختلف، این قبیل تفسیر و توجیهات اعتقادت اسلامى و قرآنى توسط محمدبن عبدالوهاب و پیروانش را مطابق اصول و مستندات قرآنى و حدیثى و مبانى کلام اسلامى و سنت نبوى"صلّى الله علیه وآله" ندانسته و با آنها مخالفت نمودند.
در اولین مخالفت و مبارزه با اعتقادات محمدبن عبدالوهاب، برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به صحنه آمد و اعلام کرد: «امروز مردم به کسى(برادرش محمدبن عبدالوهّاب) مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت مى دهد و از علوم آن دو، استنباط مى کند و از هر کس با او مخالفت کند، باکى ندارد و مخالفان خود را کافر مى داند، در حالى که یک نشان از نشانه هاى اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا، حتى یک دهم از نشانه آن در او وجود ندارد، با این وضع، گفتارش در بسیارى از مردم نادان تأثیر گذاشته، پس اِنّا للّه و اِنّا الیه راجُعون».
در جاى دیگر مى گوید: «امورى که وهابیان آن را موجب شرک و کفر مى دانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى پندارند، در زمان ائمه (ع) اسلام به وجود آمده بود، ولى از هیچ یک از ائمه اسلام شنیده و یا روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافِر یا مُرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما مى گویید، بلاد شرک و دارالکُفر نامیده باشند».
شیخ سیلمان در کتاب دیگرى به نام فَصل الخطاب فى الرّد على محمّد بن عبدالوهاب به انکار و رد افکار برادرش پرداخت، که فعلا مفقود است.
مى گویند، روزى شیخ سلیمان از برادرش(محمدبن عبدالوهاب) پرسید ارکان اسلام چند است؟ او جواب داد: پنج است. سلیمان گفت: اما تو آن را شش قرار دادى!؟ چون مى گویى: هر کس از تو پیروى نکند و اعتقادات(آراء و افکار) تو را قبول نداشته باشد، کافِر است.
یادآور مى شوم درباره اعتقادات کلامى وهّابیان در باب توحید، قرآن و... از طرف علماى بزرگ جهان اسلام(شیعه و سنّى) کتاب هایى تألیف شده است، ولى پرداختن به ردیّه ها و مباحث آن ها با بحث تاریخى سازگار نیست.
 

ب: مخالفت با تفسر قرآن، اجتهاد، فلسفه، عرفان و اختراعات بشرى
محمّدبن عبدالوهاب در ادامه آراء و پندارهاى خود مبنى بر بازگشت به اسلام سلف صالح و توحید خالص! با تمسّک به عقل و فلسفه، اجتهاد و مسائل عرفانى و تفسیر قرآن و سنّت نبوى"صلّى الله علیه وآله" مخالفت مى کند و با تمسّک به حدیث إنّ کلَّ بِدْعةٍ ضَلالةٌ و کلُّ ضَلالة فى النّارِ این گونه کارها را «بدعت» و گمراهى دانسته و با آنها مبارزه مى کند. در اثر این دیدگاه وهابیان به افکارى خشک و منجمد، جامد و قشرى دچار شدند و در مباحث اساسى دین مانند توحید، ایمان، حاکمیت اسلامى، توسل و شفاعت، خیرات و صدقات، اعیاد و سوگواری ها، و...، منحرف شده و از تبیین صحیح و درست آن ها واماندند و در نتیجه از تفسیر پدیده ها و اختراعات بشرى مانند تلفن، اتومبیل، برق، و وسایل ارتباط جمعى، عکاسى و... دور مانده و همه را در مراحل اولیه حرام و مبارزه با آن ها را لازم شمردند، در حالی که قرآن و اسلام با اختراعات بشرى مخالفت ندارد بلکه همه انسان ها را تشویق به کسب علم و دانش و استفاده از علوم مختلف براى بهره بردارى از ذخایر خدا دادى(نهفته در طبیعت مانند دریاها و کوه ها و...) نموده است، و علوم فلسفه، منطق، فقه و اصول، تفسیر قرآن و عرفان همه در خدمت انسان و براى رشد و کسب مقامات معنوى و رسیدن به کمال انسانى مى باشند.
محمّدبن عبدالوهاب مى گوید: «ما هیچ کتابى را از بین نمى بریم مگر کتاب هایى که مردم را به عقایدشان دچار شکّ و تردید کند مانند کتاب هاى علم منطق...».
حافظ وهبة(م 1378 هـ.ق) مى نویسد: «وهابیان تصویر را حرام مى دانند،... فرا گرفتن علوم فلسفه و منطق را جایز نمى دانند. در میان علماى نجد، کسانى که با این علوم آشنایى داشته باشند، بندرت مى توان یافت... اطلاعشان در معلومات تاریخى از سیره پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و سیره خلفاى راشدین تجاوز نمى کند و به تواریخ دیگر(تاریخ قدیم و تاریخ اسلام) توجهى ندارند. از اکتشافات جدید چیزى در جزیرة العرب شناخته نیست... ».
وهابیان همه امور و پدیده هاى جدیدى را که در سه قرن اول هجرى سابقه نداشت، بدعت و حرام مى دانستند!؟ مانند فراگیرى منطق و فلسفه و علوم جدید، استعمال دخانیات، استفاده از دوچرخه(چون «اَرّابه شیطان» یا «اسب شیطان» است و به نیروى جادو و با پاى شیطان حرکت مى کند) و اختراعات جدید دیگر مانند: تلفن و تلگراف و دوربین عکاسى و اتومبیل، حق گمرک، مالیات و ... . گنجانیدن درس رسم و تعلیم زبان خارجى در برنامه مدارس و همچنین جغرافیایى که در آن از گردش زمین و کُرویّت آن سخن رفته بود، مورد اعتراض علماى نجد(در سال 1349 هـ.ق که در مکه گرد آمده بودند) قرار گرفت.
در مسئله اجتهاد در فروع دین، وهابیان به پیروى از ابن تیمیه [پیشواى مذهب سلفى گرى] اعتقادات شیعه در باره اجتهاد را انکار مى کنند و در واقع خودشان را مقلّد احمدبن حنبل، ابن تیمیــه و ابن قیّم مى دانند. در آثار و کتاب ها و رساله هاى وهابیان(محمّدبن عبدالوهاب و فرزندانش) اصول و شیوه هاى جدید اجتهادى و دخل و تصرف وجود ندارد و در همه مسائل به دنبال نصّ(روایت) مى روند و در صورت عدم نصّ، به سخن احمد بن حنبل به عنوان اصل ثابت اعتماد مى کنند.
ملک بن عبدالعزیز در خطابه اى که در سال 1355 قمرى در مکه ایراد کرد، گفت: «مذهب ما پیروى از دلیل است و اگر یافت نشود، ما از اجتهاد احمد[بن] حنبل پیروى مى کنیم».

 

استدلال خاص وهابیان
در واقع استدلال وهابیان این بود که آن چه که در زمان پیامبر اکرم "صلّى الله علیه وآله" نبوده [و بعد از سه قرن اول هجرى پدیدار شده]، بدعت و حرام مى باشد، مانند زیارت، توسّل به مردگان و بزرگ داشت و شفاعت خواستن، دعا و فاتحه خواندن براى مردگان، آب پاشیدن بر روى مقابر و تعمیر قبور حتى قبور پیشوایان و اولیاء خدا، ساختن مسجد در کنار قبور و تبرک و استشفاء از قبور اولیاء، آویختن بیرق و اسلحه در تکیه ها و... و مى گویند، هیچ دلیل و نصّ معتبر در قرآن و سنت پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و اصحاب آن حضرت در مورد مسائل مذکور وجود ندارد و لذا کسانى را که این کارها را انجام مى دادند و یا معتقد بودند به شدّت نهى مى کردند و با برخورد تند و خشن وهابیان مواجه مى شدند.
دیدگاه اسلامىِ صحیح[اعتقادات شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت"علیهم السلام"] در باره مسائل ذکر شده در منابع اصیل اسلامى با ادلّه روشن و استدلال کامل بیان شده و در اینجا متعرض ردّ و پاسخ آن ها نمى شویم.
 

نقد و ملاحظه
یکى از تفاوت هاى عمده دیدگاه وهابیان با سایر فِرق و مذاهب اسلامى این است که در مواردى که از کتاب و سنت دلیلى بر حُرمت و یا حِلیّت چیزى پیدا نشد، فِرق اسلامى(غیر وهّابى) اصل اِباحه و حِلیّت را جارى مى کنند و آن چیز یا عمل را حلال و مباح اعلام مى کنند، بنابر این موضوعات جدید مانند شرب توتون و تنباکو(دخانیات)، شرب قهوه و چاى، خوردن گوجه فرنگى و سیب زمینى، استفاده از تلگراف و تلفن و اتومبیل و هواپیما و صدها اختراع و اکتشاف جدید(که در عصر نُبوّت و رسالت پیامبر اکــــرم"صلّى الله علیه وآله" و صحابه مطرح نبوده) همه مباح مى باشند بلکه بدون استفاده از آن ها زندگى مردم با مشکل مواجه مى شود و هیچ انسان عاقلى استفاده از آن ها را ممنوع نمى کند، چه برسد به دیدگاه اسلام و قرآن. در واقع این عملِ وهابیان همانند برخورد فرقه ضالّه خوارج در قرن اولیه اسلام مى باشد که با برداشت هاى خشک و مقدس مآبى به ظواهر آیات قرآنى استناد مى کردند، که انحراف و گمراهى خوارج براى همه مسلمانان آگاه و روشن بین واضح هست.

 

ج: خلافت دینى ـ عربى و ضدّیت با حاکمیت ترکان عثمانى
وهابیان با تلاش زیاد آراء و پندارهاى خود را در میان اعرابِ جزیرة العرب تبلیغ و گسترش مى دادند و شاید یکى از دلایل نفوذ و گسترش این فرقه، آمیخته شدن آراء و پندارهاى آنها با سرنوشت اعراب و جایگاه آن ها در میان مسلمانان جهان و کشورهاى اسلامى بود. اعراب، به روشنى مى دیدند که سرنوشت آن ها به دست ترکان عثمانى افتاده است و تنها راه رهایى و آزادى و برگرداندن تسلّط اولیه اعراب[عزّت و افتخار حاکمیت اعراب امویان و عباسیان تا قبل از سقوط بغداد در سال 656 هـ.ق]، پیروى نمودن از مرام کسانى است که در فکر ایجاد قدرت جدید عرب ها مى باشند که در مرحله کنونى با دعوت و شعارهاى محمّدبن عبدالوهاب و طرف دارانش مواجه شده بودند. لذا با لبّیک گویى به دفاع از فرقه وهابیان برخاستند و علیه حاکمیت عثمانیان شوریدند.
محمّدبن عبدالوهاب راه رسیدن یا تحقّق این هدفِ خودش را اتحاد با قدرت محمّدبن سعود(1179 م) دانست. ابتدا قبایل بدوى و اعراب پراکنده سرزمین نجد را سازمان دهى کردند و از نیروى آن ها در راه هدف تجاوزکارانه و به چنگ آوردن سلطه بر سرزمین هاى اعراب حجاز(مکّه و مدینه) و در صورت موفّقیت به سایر اماکن عربى ـ اسلامى نهایت بهره بردارى را کردند.
بعضى از اندیشمندان عرب مانند رشید رضا(م 1354 هـ.ق) جنبش وهابیان را نشانه «روحیه استقلال طلبى عرب» می داند!.
یکى دیگر از نویسندگان عرب(متأثّر از رشید رضا) جنبش وهابیان را به «وجدان قومى[ناسیونالیسم] عرب» تفسیر کرده است!.
در نتیجه نهضت و جنبش وهابیان که از نجد آغاز و گسترش یافته بود، به عنوان خطر بزرگى براى حاکمیت امپراتورى عثمانى پدیدار گشت. سلطانِ عثمانى(سلیم سوم) از محمّدعلى پاشا(خَدیوِ مصر) براى سرکوبى دعوت و شورش وهابیان کمک خواست. او در سال 1228 هـ.ق/ 1811 م موفق شد با تصرف مرکز وهابیان(دِرعیّه) قدرت آن ها را درهم شِکَند ولى پس از چندى مجدداً سر بلند کردند و بالأخره در دهه سوم قرن بیستم میلادى(13 هجرى) پس از جنگ هاى طولانى بر جزیرة العرب مسلّط و دولت عربستان سعودى را تأسیس نمودند.
در حقیقت وهابیان به پیروى از مکتب حنبلى و پیشواى سلفیه!(ابن تیمیّه) به فکر ایجاد حاکمیت دینى ـ عربى و به مبارزه با حاکمیت غیرعربى در جهان اسلام برخاستند و کار خود را با دعوت مردم به «پیراستن دین اسلام از انحرافات و آثار فکر غیر عرب» شروع، و در این راه با تحمل دشواری هاى فراوان و جنگ و خون ریزى و غارت مخالفان به اهداف خود دست یافتند. محمّدبن عبدالوهاب به آرزوى خود که رسیدن به «تشکیل دولتى دینى که خود مشاور فقهى مى باشد» نایل آمد.
پس از تأسیس حکومت سعودى و توسعه قدرت وهابیان، آنها درصدد گسترش حکومت دینى در سرتاسر جهان عرب و کشورهاى اسلام برآمدند و با شدّت بر ضد حاکمیت عثمانى موضع گیرى کردند. وهابیان و آل سعود، حاکمیت عثمانى را غاصبِ خلافتِ مسلمانان مى دانستند و عقیده داشتند، خلافت بر مسلمانان براى همیشه حق عرب است!.

 

د: دشمنى با شیعه دوازده امامى (اسلام ناب محمّدى"ص")
روشن است که اختلاف بین اهل سنّت و شیعیان، ریشه تاریخى و عقیدتى دارد. وهابیان با افکار انحرافى و غلط تلاش مى کنند، پیدایش شیعه را به عبداللّه بن سبا نسبت دهند و با انواع شیوه ها این اتهام واهى را تقویت و از سخنان مستشرقان و کفّار مانند «گلدزیهر یهودى»، «دوزى»، «ولهاوزن» و... استفاده مى کنند.
محمّدبن عبدالوهاب در کتابى به نام رسالة فى الرّد على الرافضة به انکار حقّانیت و اعتقادات شیعه پرداخته و مدعى مى شود که شیعه قائل به تحریف قرآن و آن را ناقص مى داند و هر کس اعتقاد به تحریف و نقص قرآن داشته باشد، کافر است.
هم چنین او، اصل تقیّه(که شیعه معتقد است پیشوایان معصوم"علیهم السلام" در طول زندگانى خودشان براى حفظ اساس دین و اسلام در مقابل دشمنانشان استفاده مى کردند) را باطل مى شمارد و با فحش و ناسزاگویى طرف داران تقیه را کافر مى داند.
همین طور درباره عقیده شیعه مبنى بر عصمت امامان معصوم"علیهم السلام" مى گوید: «اثبات و ادعاى عصمت براى امامان از دروغ ها و افتراءهاى شیعه است که هیچ دلیلى از کتاب و سنت و اجماع و قیاس صحیح و عقل سلیم ندارد و خدا بکشد ایشان را که چنین اعتقادى دارند».
محمّدبن عبدالوهاب و طرفداران او (وهابیان) اعتقادات کلامى ـ فقهىِ صحیح و نابِ شیعه که در منابع معتبر خود آنها را ثابت نموده و معتقد است مانند: بَداء، رجعت، مُتعه(ازدواج موقّت) کفر دشمنان امام علىّ"علیه السلام"، افضلیّت حضرت علىّ"علیه السلام"، توسّل، شفاعت، عزادارى براى امامان معصوم"علیهم السلام" و... را، باطل و بدعت می داند.
این نوع برخورد وهابیان با اعتقادات شیعه (حداقل به عنوان یک مذهب و فرقه اسلامى) که با انواع فحش و ناسزاگویى و توهین و افتراء همراه مى باشد، نشان از عمق دشمنى و کینه آنها با اعتقادات اهل بیت"علیهم السلام" و عقاید اسلامى بخش مهم و وسیعى از مسلمانان دارد. به ویژه این که دشمنان قسم خورده مسلمانان مانند کفّار و مشرکین و استعمارگران از این گونه سخنان بهره ها و استفاده های فراوانی مى برند و خوش حالى خود را مخفى نمى کنند!. از طرف دیگر وهابیان با این نوع برخورد با مسلمانان(شیعیان) مدعى اصلاح طلبى و جلوگیرى از کفر و شرک و نفاق و طرف دار وحدت مسلمین و پرهیز از تفرقه و دشمنى مى باشند.! فَاْعتبِروُا یا اُولى الأبصار.
نوشته شده توسط حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی، کارشناس ارشد تاریخ معاصر

منبع:شبستان
211001
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: