عقیق:هر بار که سعی میکنیم از رشادتها، ابتکارات و از خودگذشتیهای سرداران و رزمندگان سرافراز اسلام در دوران دفاع مقدس از جمله همتها، باکریها، زرینها، چمرانها و .... بگوییم، باز هم شاهدیم که سرداران بزرگی از دوران دفاع مقدس گمنام ماندهاند. سه دهه از جنگ تحمیلی گذشت، به برکت خون این شهدا آنقدر در آسودگی منطقه بودیم و هستیم که گاهی آن دوران را فراموش میکنیم.نام سردار شهید "یوسف کابلی" هم همچون هزاران شهید دوران دفاع مقدس گمنام ماندن در اوج معروفیت، را ترجیح داد. ***سید یوسف کابلی آبان 1335 در شهر چالوس و در خانوادهای متعهد به اسلام، چشم به دنیا گشود. از کودکی با قرآن و اهلبیت(ع) انس گرفت. به همت مادرش قرآن حفظ میکرد و قبل از این که به مدرسه برود، تعداد زیادی از سورههای کوچک قرآن را حفظ بود.ابتدایی را در مدرسهی شاپور و دبیرستان را در دبیرستان شریعت شهر چالوس گذراند. بسیار با استعداد و باهوش بود، تا آخر تحصیل نمرهی کمتر از 18 نداشت و همیشه شاگرد ممتاز کلاس بود.** در دوران تحصیل نادرستی قضیههای ریاضی کتاب درسی را اثبات میکردبا معلمها و دوستانش بحثهای جنجالی علمی راه میانداخت. خیلی وقتها نادرستی قضیههای ریاضی کتاب درسی را اثبات میکرد و شگفتی دبیرهایش را برمیانگیخت.بیشتر اوقات در خانه میماند و کتاب میخواند. به کتابهای علمی و مذهبی علاقه داشت. واقعهی کربلا را بارها با علاقه میخواند و گریه میکرد. ورزش هم میکرد و در کاراته کمربند سیاه گرفته بود.سال 1355 در مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت قبول شد. دانشگاه، شکل جدیدی به شخصیتش داد. فعالیتهای اجتماعی – مذهبی را آنجا شروع کرد. روحیات مذهبی و هوشیاریش، او را به مبارزه و فعالیتهای سیاسی کشاند.در بحبوحهی انقلاب به چالوس برگشت و به برپایی راهپیماییها، پخش اعلامیههای امام، مبارزه با ساواکیها، برگزاری جلسات سخنرانی، ساختن مواد منفجره و تصرف شهربانی پرداخت. دانشگاهها که باز شد به تهران برگشت.سید یوسف در دانشگاه و در کنار تحصیل به عنوان یک بسیجی با سپاه همکاری میکرد و در مساجد نیروهای مردمی اسلحه شناسی یاد میداد.خرداد 59 انقلاب فرهنگی موقتاً دانشگاهها را تعطیل کرد. سید یوسف برای اینکه مفیدتر و در خدمت انقلاب باشد. هفتم تیر 59 به عضویت رسمی سپاه درآمد.** حضور 20 ماهه در کردستانپس از عضویت در سپاه به عنوان فرماندهی یک گردان از نیروهای سپاه به کردستان اعزام شد.سید یوسف و گردانش در چندین عملیات آزادسازی در مناطق مریوان شرکت کردند. عراقیها که جنگ را شروع کردند، به مقابله با ارتش متجاوز صدام پرداختند.او به مدت 20 ماه در جبههی کردستان ماند و تحت فرماندهی احمد متوسلیان عملیات نمود. زمستان سال 1360 ترکش به پای راست و کمرش اصابت کرد. ترکش به نخاعش آسیب رساند و پای راستش را فلج کرد.** ازدواج با یک بانوی پاسدار/ ارادت سیدیوسف به شهید ناهیدیچند ماه در تهران بستری بود. همین روزها و با معرفی و وساطت دوستانش، با یکی از خانمهای عضو سپاه -سرکار خانم افضلی فر- آشنا شد و ازدواج کرد. حال زندگی با برکت این دو پاسدار فداکار، دو فرزند پسر به نامهای "سید حسین" و "سیدعلیرضا" بود. به جهت علاقهاش به شهید علیرضا ناهیدی و یک شهید دیدبان، نام دو فرزندش را همنام آنها انتخاب کرد تا راهشان را ادامه دهند.اواخر زمستان 60 و پس از مداوای نسبی به جبهه برگشت و در عملیات فتح المبین و سپس در بیت المقدس شرکت کرد.علیرضا ناهیدی یک گردان توپخانهی غنیمتی عراقیها را به او سپرد تا برای عملیات بیت المقدس راه اندازیش کند. با این که پای راستش به شدت آزارش میداد، این ماموریت را انجام داد و در مدتی خیلی کوتاه توپهای 122م.م را آمادهی عملیات کرد.سید یوسف کابلی از جمله فرماندهان موفق و موثر در شکل گیری و سازماندهی توپخانهی لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود. به همین خاطر باید او را یکی از بنیانگذاران توپخانه سپاه برشمرد.بعد از این که لشکر 27 از لبنان برگشت، در عملیاتهای مسلم ابن عقیل (ع) مسئولیت عملیات توپخانهی قرارگاه نجف اشرف را عهده گرفت و در عملیات والفجر مقدماتی، معاون طرح و برنامهی تیپ ذوالفقار بود و در والفجر یک، حاج همت او را به عنوان فرمانده تیپ سلمان لشکر 27 برگزید.در این عملیات، تک تیراندازهای عراقی سید یوسف را در محاصره انداختند و زانوی پای راستش که فلج بود دوباره به شدت مجروح شد.در والفجر 3 حاج همت او را به عنوان معاون تیپ پیاده مکانیزه ذوالفقار لشکر و در والفجر 4 و خیبر و بدر، پس از شهادت علیرضا ناهیدی، فرماندهی تیپ ذوالفقار لشکر برگزید.بعد از عملیات بدر دوباره برگشت دانشگاه و درسش را تمام کرد و مهندس مکانیک شد. موضوع پایاننامهاش طراحی و ساخت ماسورهی خمپاره بود؛ یکی از نیازهای جبهه و جبهه که متاسفانه ناتمام ماند.بلافاصله پس از اتمام درس به جبهه برگشت و در عملیات کربلای 4 و کربلای 5 شرکت کرد. او مسئولیت راه اندازی یگان ذوالفقار تیپ تازه تاسیس 110 خاتم الانبیاء (ص) تهران را قبول کرده بود که شهید شد.** آخرین نماز صبحیکی از همرزمانش روایت میکرد: عملیات کربلای 5 تازه شروع شده بود و کابلی به خط رفته بود که بچههای یگان ذوالفقار را سر و سامان بدهد. ازسر شب تا سحر با آن پای مجروح راه رفت و کار کرد. سپیدهی صبح را که دید در یکی از سنگرهای خط مقدم شلمچه به نماز ایستاد. نافلهی صبح را خواند و در حال ادای نماز صبح بود که تیر مستقیم تانک دشمن سنگرش را به آسمان برد.بعد از سالها جهاد در جبهههای کردستان و جنوب، سرانجام مهندس سید یوسف کابلی در سحرگاه روز هجدهم بهمن سال 1365 به درجه رفیق شهادت نائل آمد. مزار او در بهشت زهرای تهران است.** غسل شهادتجانباز فیروز احمدی، فرمانده دیدبانان گردان بریر (ادوات) تیپ 10 حضرت سیدالشهدا (ع) و تیپ 110 خاتم (ص) در خصوص منش شهید کابلی میگوید: یوسف، رزمندگان را به کار وتلاش تشویق میکرد. در مواجهه با حق، متواضع و متین و در برخورد با باطل، قاطع بود. منش و اخلاق یوسف به گونهای بود که پس از گذشت سه ده از شهادتش یاد و خاطرهاش در میان رزمندگان زنده است.برادر شهید کابلی برایم روایت کرد: زمانی که یوسف دانشجو بود، پنجشنبهها و جمعهها برای کار به آجرپزی میرفت. او نذر کرده بود که با دهن روزه به افراد نیازمند کمک کند.احمدی ادامه داد: شهید کابلی داوطلبانه به عنوان مشاور وارد یگان تیپ 110 ادوات و گردان ذوالفقار شد. دیدبانی و ادوات را در روزهای شروع کار تیپ 110 خاتم الانبیاء با یوسف تمرین میکردیم. از طرف دیگر به دلیل تازه تاسیس بودن تیپ امکانات بسیار محدودی داشتیم به همین دلیل یوسف شبانه روز تلاش میکرد تا امکانات مورد نیاز رزمندگان را محیا کند. او چه از نظر کاری و چه از نظر اخلاقی یک الگو بود.وی با اشاره به آخرین دیدارش با شهید کابلی اظهار کرد: شب قبل از شروع عملیات کربلای 5 یوسف اصرار داشت تا غسل شهادت انجام دهد. امکانات بهداری به نسبت رزمندگان بهتر بود به همین جهت به همراه محبی و کابلی به بهداری به نزد دکتر سعید درخشان که آن زمان دانشجوپزشکی بود رفتیم تا درخواست کنیم یوسف در آنجا غسل شهادت انجام دهد.احمدی افزود: زمانی که عملیات شروع شد ما در سنگری تطبیق اتش را بر عهده داشتیم، کلیه درد شدیدی گرفتم. به همین جهت من به عقب برگشتم و یوسف در سنگر بود و ادامه کار را انجام می داد. چون موقع انتقال من به بیمارستان امولانس ما چپ کرد و مجروح شدم. چند روزی طول کشید تا به خط مقدم برگشتم، خبر شهادت یوسف را شنیدم.** تنها بدقولی سید یوسفمحمد حیدری آخرین دیدارش را با شهید اینگونه بیان کرد: صبح روز شهادت در محور شلمچه به من گفت "برادر حیدری چایی و صبحانه را آماده کن من میرم بازدید خط و تا نیم ساعت دیگه برمیگردم." به اتفاق برادر جمشید محبی و یکی از دیدبانها رفتند اما ایشان به موقع برنگشتند. با توجه به اینکه ایشان در نظم و قول زبان زد همه بودند با خود گفتم حتما برایش اتفاقی افتاده است. برادر مرتضی اردستانی هم نگران و پیگیر حالشان شد تا اینکه غروب خبر رسید یوسف شهید و جمشید محبی نیز مجروح شده است.** به همت یوسف طرح شهید ناهیدی به اتمام رسیدسید محسن خوشدل از نیروهای ضدزره لشکر محمدرسول الله(ص) گفت: شهید کابلی را شخص مدیر، صابر و مدبر می شناسم. او فردی است که در عملیات فتح المبین، توپخانه 122 میلیمتری سپاه را راه میاندازد. او پس از عملیات بدر، پایان نامهاش را به دانشگاه ارائه داد و با دریافت مدرک مهندسی مکانیک مجددا راهی میدان نبرد شد. به همت یوسف طرح شهید ناهیدی به اتمام رسید.** وصیت نامه... امیدوارم که خدای متعال، رحمت خود را نصیب بنده گناه کار خود بفرماید و مرا به آرزوی قبلی خود یعنی شهادت فی سبیل الله برساند که (این را) تنها راه نجات خود میدانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گنهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پارهپاره به دیدار الله و ائمه معصومین به خصوص حضرت سید الشهدا (ع) بروم، من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانهروز در اختیار این انقلاب گذاشتم به این دلیل است که خود را بدهکار انقلاب و اسلام میدانم و انقلاب اسلامی بر گردن بنده، حق زیادی داشته که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشم. منبع:دفاع پرس