23 بهمن 1400 11 رجب 1443 - 18 : 22
کد خبر : ۶۹۳۱۲
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۶
درس اخلاق آیت‌الله علوی گرگانی
طلبه‌ای به استادش گفت وقتی شهادتین را به من تلقین می‌کردی، شیطان جلوی چشم من مجسم می‌شد و می‌گفت اگر «لا إله إلَّا الله» بگویی‌، این ظرف را می‌شکنم و من چون این ظرف را خیلی دوست داشتم، پس شهادتین را نمی‌‌گفتم!
عقیق: موعظه و نصیحت، کلید سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت است. موعظه، دل‌ها را صفا می‌بخشد و چشم و جان را به جهان پُر رمز و راز معنویت می‌کشاند. خداوند متعال در قرآن کریم یکی از مهمترین تکالیف حضرت رسول(ص) را ارشاد مردم از راه پند و اندرز و موعظه معرفی می‌کند.
به همین منظور، فرازهایی از درس اخلاق آیت‌الله سیدمحمد علوی گرگانی از مراجع تقلید را برای علاقه‌مندان بازخوانی کنیم:
هر کس که علاقه‌مند به بهشت است و دوست دارد سعادتمند شود، باید نسبت به انجام کارهای خیر شتاب کند.
اگر انسان باور کند که عمل خیر او را به بهشت می‌برد، برای انجام آن می‌شتابد؛ چون قابل رشد است، هم در امور مادیات و هم در مسائل معنوی، در باب مادیات بشر دنبال کاری می‌رود که درآمد بیشتری داشته باشد، پس در بُعد معنویات و امر آخری چون خواهان سعادت بیشتر است، باید دنبال کارهای نیک برود، لکن مهم این است که باورش شود و از این که انجام عبادات و اعمال صالح برای انسان سخت و سنگین است، معلوم می‌شود که خوب باور نکرده است.
در روایت است اصحاب پیامبر اکرم (ص) در امور خیریه مسابقه می‌گذاشتند و هم چنین نقل شده است در روز عاشورا، اصحاب امام حسین (ع)‌ برای رفتن به میدان از هم سبقت می‌گرفتند هر یک می‌گفتند اول من باید به میدان جنگ بروم.
این شوق و اشتیاق بر اثر عقیده و ایمان قوی است،‌ آیا ما دارای این روحیات هستیم؟ کسانی که به درجات عالیه می‌رسند، دارای این روحیه هستند. آن گاه حضرت فرمود: هر کس از آتش الهی می‌ترسد دنبال شهوات نمی‌رود. کسی که اعتقاد دارد دست زدن به سیم برق او را از بین می‌برد، دست نمی‌زند و اینکه بشر دنبال هر کاری می‌رود، به خاطر این است که هنوز باورش نشده که دنبال گناه و شهوات رفتن او را گرفتار عذاب خواهد کرد. بعد فرمود:‌ هر کس در انتظار مرگ است دنبال لذت‌ها و خوشگذارنی‌ها نمی‌رود و رفتن به دنبال لذایذ نشان دهنده این است که در انتظار مرگ نیستم.
روایت است اگر کسی در روز،‌ بیست مرتبه یاد مرگ کند نامش جزو زاهدین نوشته می‌شود. چقدر خوب است انسان به یاد مرگ باشد. از یاد مرگ بودن دو جور برداشت می‌شود: یکی اینکه انسان همیشه در حال وحشت و اضطراب باشد و دیگر اینکه یاد مرگ باشد؛ یعنی چه زمانی می‌شود که بروم و مقام خود را ببینم. یک عمر کار خیر کرده و اهل سعادت شده، گناه نکرده و به یاد مرگ بوده حالا می‌‌خواهد ببیند این کارهایی را که کرده، خدا چه مقامی به او می‌دهد، برای عیادت یکی از علمای قم، به نام مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مصطفی صادقی رفتیم که مدتی کسالت داشت. خیلی خوشحال بود. احوالپرسی کردیم فرمود: خیلی خوب هستم گفتم چطور؟ فرمود: انتظار مرگ را دارم و از خدا می‌خواهم اگر صلاح می‌داند مرگ مرا برساند گفتیم برای چه؟ آیا از درد و ناراحتی می‌گویید؟‌ فرمود خیر، سال‌های سال است که با کار خیر و خدمات دیگر انجام داده‌ام می‌خواهم ببینم خداوند با کرمش با ما چه می‌کند و به ما چه می‌دهد.
شخصی از امام (ع) سوال کرد چه کار کنم به مرگ علاقه پیدا کنم؟ حضرت فرمودند: آیا کاری برای خود کرده‌ای یا خیر؟ بعد مثال زدند کسی که ساختمان ساخته و تمام کارها را انجام داده، دوست دارد که بداند چه چیزی ساخته است بنابر این از سخن امام می‌فهمیم که کسی که برای آخرت خود کاری انجام داده و توشه‌ای فرستاده است، دوست دارد برود و مقام خود را که خداوند به او عطا می‌کند، ببیند.
«من زهد فی الدنیا هانت علیه المصائب»؛ هر کس در دنیا زهد داشته باشد مصیبت‌های دنیا برایش کوچک و سبک می‌شود اینکه می‌گویند به دنیا علاقه نداشته باشید و دل از دنیا بکنید به خاطر این است که همین محبت‌هاست که آدم را بیچاره می‌کند محبت و علاقه، نادیدنی است، خداوند فرمود: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ»؛ قسم به آسمان صاحب جذبه و راه‌ها، دنیا هم داری حُبُک است و حبک‌ها هستند که انسان را بدبخت می‌کند جذبه‌ها آدمی را گمراه می‌نماید در حالی که انسان آن را نمی‌بیند و هر کس هم از یک چیزی لذت می‌برد.یکی از خانه، یکی از ماشین و دیگری از بچه و ... این‌ها باعث می‌شوند که خداوند را فراموش کند.
مرحوم والد حضرت آیت‌الله حاج سید سجاد علوی نقل کردند در زمان شیخ عبدالکریم، طلبه‌ای فاضل و درسخوان با استاد خود هم حجره بود و با یکدیگر صمیمی شده بودند شاگرد به استاد گفت: حضرت استاد هر یک بنا شد زودتر بمیریم به یکدیگر کمک کنیم از قضا بعد از مدتی، حال شاگرد به هم خود و مریض شد و در بستر افتاد و روز به روز حالش بدتر می‌شد استاد به او خیلی کمک کرد تا اینکه زمان احتضارش فرا رسید استاد به او گفت: شهادتین را بگو، اما شاگرد صورتش را برگرداند استاد تعجب کرد بار دوم و سوم به او فرمود شهادتین را بگو، ناگاه شاگرد گفت: مرا رها کن!
تا اینکه مدتی به خواست خداوند، حال او خوب شد. به او گفتم چرا این حرف را زدی از تو انتظار نداشتم اعلام بیزاری کنی گفت:‌ علت آن را خودم می‌دانم پس کاری می‌کنی که دیگر این طور نباشم ناگاه بلند شد و رفت از طاقچه بالای سرش یک ظرف زیبای مرمت‌کاری شده را برداشت و آن را به زمین زد و شکست گفتم چرا چنین کردی؟‌ گفت: من به این ظرف خیلی علاقه داشتم وقتی شهادتین را به من تلقین می‌کردی، شیطان جلوی چشم من مجسم می‌شد و می‌گفت اگر «لا إله إلَّا الله» بگویی‌، این ظرف را می‌شکنم و من چون این ظرف را خیلی دوست داشتم، پس شهادتین را نمی‌‌گفتم، مرحوم والدم می‌فرمودند: من استاد را دیدم و هم شاگرد را و در حوزه سر و صدا پیچید که محبت ظرف هم «لا إله إلَّا الله» را از ما می‌گیرد شیطان روی چیزی که انسان خیلی به آن علاقه دارد، دست می‌گذارد و آدم را بیچاره می‌کند.
عزیزان!‌ به دنیا علاقه نداشته باشید، به طوری که اگر گفتند همه اموال دنیویت را رها کن و برو، بگویی آماده‌ام.


منبع:فارس
211008


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: