وحي بر پيامبرتان نازل ميشود و شما ميپنداريد كه اذان را از عبدالله بن زيد گرفته است.
عقیق: در بيشتر كتابهاي حديثي و تاريخي شيعه و اهلسنّت كه در زمينة سيره و تاريخ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نگارش يافته، بابي تحت عنوان «بَدْءُ الأذان» يعني آغاز اذان آمده است، تشريع اذان را در سال اول هجرت دانسته اند.(1) رواياتي كه در اين موضوع وارد شده به سه گروه قابل تقسيم است: الف) رواياتي كه شب معراجِ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را شبي دانسته اند كه اذان توسط فرشتة خداوند به آن حضرت ياد داده شد و پيامبر (ص) نيز آن را به بلال آموزش داد از جمله: 1. امام باقر ـ عليهالسّلام ـ فرمود: در شب معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هنگامي كه آن حضرت در مقابل بيتالمعمور رسيدند و وقت نماز شد، جبرئيل اذان و اقامه گفت، رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله ـ جلو ايستاد، فرشتگان و پيامبران پشت سر آن حضرت به نماز ايستادند.(2) 2. در احاديث اهلسنّت چنين آمده است: در معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ خداوند متعال اذان را به او وحي فرمود. بعد از معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ آن را به بلال ياد داد.(3) ب) رواياتي كه ميگويد: پيك وحي جبرئيل اذان را بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل فرمود و با دستور پيامبر(ص) اميرالمؤمنين ـ عليهالسّلام ـ آن را به بلال تعليم داد. از جمله آنكه: امام صادق ـ عليهالسّلام ـ فرمود: زماني كه جبرئيل اذان را بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرود آورد، سر آن حضرت در دامن علي ـ عليهالسّلام ـ بود، جبرئيل اذان و اقامه گفت، آنگاه كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بيدار شد، فرمود يا علي شنيدي؟ عرض كرد: بله. فرمود: حفظ كردي؟ عرض كرد: بله. فرمود: بلال را صدا بزن و اذان را به او ياد بده. علي ـ عليهالسّلام ـ بلال را صدا زد و اذان را به وي تعليم داد.(4) ج) دسته سوم رواياتي است كه تشريع و آغاز اذان را به رؤياي عبدالله بن زيد انصاري و تأييد حقّانيّت آن رويا از سوي رسول خدا(ص)نسبت داده اند از جمله آنكه روزي مسلمانان براي اعلام وقت نماز پيشنهاداتي را در محضر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ارائه دادند، ولي هيچكدام مورد تأييد آن حضرت قرار نگرفت. (كيفيّت) اذان در خواب به عبدالله بن زيد اعلام شد، و زيد آنرا به پيامبر(ص) اطلاع داد. آنگاه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به بلال دستور داد تا طبق نظر عبدالله بن زيد اذان بگويد.(5) بعضي از اهلسنّت در ذيل اين حديث آوردهاند كه همانند اين خواب را چهار يا هفده نفر از اصحاب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ديده بودند.(6) ولي اين مطلب با مقام و جايگاه پيامبر اكرم منافات دارد چرا كه تنها آن حضرت مأمور دريافت و ابلاغ احكام بود نه اصحاب وي، ضمن آنكه بخاري و مسلم از آن رو كه اين احاديث را صحيح نمي دانند در كتب خود نياوردهاند.(7)هم چنين احاديثي هم از طريق اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ در ردّ رؤياي عبدالله بن زيد وارد شده است، از جمله: 1. از امام حسين ـ عليهالسّلام ـ سؤال شد، عامّه ميگويند كه علت اذان، خوابي است كه عبدالله بن زيد ديد و به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ خبر داد، آنگاه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دستور اذان را صادر فرمود. امام حسين ـ عليهالسّلام ـ كه از اين سخنان ناراحت شده بود فرمود: وحي بر پيامبرتان نازل ميشود و شما ميپنداريد كه اذان را از عبدالله بن زيد گرفته است و حال آنكه اذان سيماي دين شماست، سپس فرمود: از پدرم علي بن أبيطالب شنيدم كه فرمود: در معراج خداوند فرشتهاي را فرستاد، آن فرشته اذان و اقامه گفت، جبرئيل به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت: اي محمّد اينگونه براي نماز اذان بگو.(8) 2. عبدالصمد بن بشير روايت كرده است: در حضور حضرت صادق ـ عليهالسّلام ـ دربارة آغاز اذان صحبت شد، شخصي گفت: مردي از انصار چگونگي اذان را در خواب ديد و آن را براي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ تعريف كرد، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هم دستور داد تا اذان را به بلال تعليم دهد. امام صادق ـ عليهالسّلام ـ فرمود: دروغ ميگويند، همانا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در سايه كعبه خوابيده بود، جبرئيل بر آن حضرت نازل شد در حالي كه كاسهاي از آب بهشت به همراه داشت، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را بيدار كرد و گفت با آن آب غسل كند. جبرئيل پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را به آسمانها برد و در آنجا جبرئيل اذان را جمله به جمله گفت تا به آخر رسيد، فرشتگان و پيامبران بعد از اذان و اقامة جبرئيل به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اقتدا كردند. اين است نحوة شروع اذان.(9) بنابراين خواب عبدالله بن زيد به دو دليل نميتواند منشأ پيدايش اذان باشد: 1. با رسالت پيامبر(ص) منافات دارد. 2. اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ اين حديث را تكذيب كردهاند. پی نوشت ها: 1. علامه مجسلي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 19، ص 131. مسعودي، علي بن الحسين، مروج الذهب، متوفاي 346 ه، ، بيروت، دارالمعرفة، ج 2، ص 294. 2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، متوفاي 329 ه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوّم، 1367 ه ش، ج 3، ص 302، ح 1. بحارالانوار، ج 81، ص 136، ح 26، به نقل از احتجاج قريب به اين مضمون. 3. العسقلاني احمد بن علي بن حجر، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، متوفاي 852 ه ، بيروت، دارالكتب العلميّه، چاپ اول، 1410 ه ، ج 2، ص 100. 4. الطوسي، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام، متوفاي 460 ه ، تهران، دارالكتب الاسلاميّة، چاپ سوّم، 1364 ه ش، ج 2، ص 284، ح 1. كليني، همان، ح2. 5. أبو داود، سلمان بن الأشعت، سنن أبي داود، متوفاي 275 ه ، القاهرة، الدار المصريّه اللّبنانيّة، 1408 ه ، ج 1، ص 131. حنبل، احمد بن حنبل، المسند، متوفاي 241 ه دارالفكر للطباعة و النشر 1414 ه ، ج5، ص539، أحاديث 78 تا 16476 قريب به همين مضمون. الترمذي، محمد بن عيسي سنن الترمذي، متوفاي 279 ه ، المكتبة السلفيّة بالمدينة المنورة، 1384 ه ، ج 1، ص 122، ح 189. با اندكي تفاوت. 6. اليوسفي، محمد هادي، موسوعة التاريخ الاسلامي، مجمع الفكر الاسلامي، چاپ اول، 1420 ه ، ج 2، ص 44. 7. اليوسفي، محمدهادي، همان، صص 45ـ44. 8. التميمي، نعمان بن محمد بن منصور، دائم الاسلام، متوفاي 363 ه ، قاهره، دارالمعارف، 1383 ه، ج 1، ص 142. 9. العياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، چاپ اول، 1411 ه ، ج 1، ص 177، ح 531. منبع:جام 211008