سخنگفتن از شخصيت با عظمت و والايي كه از سوي مسلمان و غيرمسلمان، صدها هزار كتاب و خطابه و مقاله و قصيده و رساله درباره او نگاشته شده و عاليترين معارف و فرهنگ، و انسانيترين تعليمات اجتماعي، سياسي، اخلاقي و اقتصادي را به بشر عطا كرده، خلاف ادب است. ما چه ميتوانيم بگوييم و بنويسيم كه درخور كمالي از كمالات عظيم آن برگزيده خدا باشد؟ پس چارهاي نداريم جز آن كه سر خجلت بهزير اندازيم و از هرچه گفتهايم يا ميگوييم عذرخواهي نماييم.
البته اگر هم سخني ميگوييم، نه براي اين است كه ذرّهوار، خورشيد جهان تاب را مدح كنيم، يا قطرهسان، عظمت اقيانوسها را وصف نماييم كه در برابر خورشيد وجود و اقيانوس فضايل و كمالاتش از ذرّه و قطره هم كمتريم، بلكه براي اين است كه از اين رهگذر، هم كسب ثوابي ميكنيم و هم از ياد آن حضرت لذّت ميبريم و ضمير خود را روشن ميسازيم و قلوبمان را جلا ميدهيم. لذا براي موفّقيت خويش از نام بردن آن حضرت و صلواتْ فرستادن بر او و توصيف و تعظيم او در هر فرصت و هرمناسبت خودداري نميكنيم.
دانشمندان، نويسندگان و شعراي هر دين و مذهبي نيز هم كلام با همه دنيا اين قهرمان عظمت ها را ستوده و جبهه مسكنت از وصف آن حضرت، بر زمين ساييده اند كه چند نمونه اي از آن را از باب قطره اي از اقيانوسي بيكران تقديم خواهيم كرد: از جمله شعراي عجم كه در مدح حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله شعر سرودهاند، سروش اصفهاني ملقّب به شمس الشعرا است كه در ديوان شعر خود دارد:
امروز فسرد آزر برزين * كردند براق مَحْمِدَت را زين
امروز بهشتيان به استبرق * بستند بهشت عدل را آذين
امروز بُوَد فرشتگان را سور * و اهريمن، سوگوار و اندوهگين
امروز شكست صفه كسري * و آمد به جهان يكي درست آيين
امروز به گلْستان دين بشكفت * شمشاد و گل و بنفشه و نسرين
سالار پيامبران ابوالقاسم * آن كرده خطاب، ايزدش ياسين
چون شعله كشد جحيم آتش را * حب وي و آل وي دهد تسكين
بر جنّ و بشر پيمبر مرسل * نسرشته خداي، بوالبشر را طين
خورده است خدا به موي او سوگند * كرده است خدا به روي او تحسين
از چرخ گذشته با چه؟ با جامه * بر عرش نشسته با چه؟ با نعلين
مخذول نفاق او بود پرويز * مسمار سم براق او پروين
نفرين كردند انبيا بر قوم * چون نوح و چو هود و صاحب يقطين
آزار ز انبيا فزونتر ديد * از قوم، و نكرد قوم را نفرين
از فرش به عرش رفت و باز آمد * جنبنده هنوز حلقه زلفين
اسرار دو كون در شب معراج * بيواسطه كرد حق بدو تلقين
طبع من و صد هزار همچون من * از منقبتش مقصر و مسكين
و شعراي عرب هم در مدح آن حضرت و مناقب و فضايل بيكران ايشان بسيار شعر و نثر سروده و نوشتهاند، به طور مثال شاعر عرب احمد الشوقي در سرودهي خود ميگويد:
ولد الهدى فالكائنات ضياء * و فم الزمان تبسم و ثناء
الروح و الملأ الملائك حوله * للدّين والدّنيا به بشراء
والعرش يزهو والحظيرة تزدهي * و المنتهى والسدرة العصماء
تا آنجا كه ميگويد:
بك بشّر الله السماء فزينت * و تضوّعت مسكاً بك الغبراء
يوم يتيه على الزمان صباحه * ومساؤه بمحمد وضاء(1)
اينها نمونهاي از اشعار در وصف و مدح حضرت ختمي مرتبت است، ولي هر چه كه ما بگوييم و ديگران اعتراف كنند، قرآن از همه بالاتر است:
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ.»(2)
اصلاً راجع به شخصيت حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) ما نميتوانيم حرف بزنيم. انسان مبهوت ميشود، آنهايي هم كه خيلي بالا هستند مبهوت ميشوند.
بايد مثل اميرالمؤمنين(عليه الصلوة و السلام)، پيغمبر را وصف كند. اگر ميخواهيد وصف آن حضرت را ببينيد، بايد آن خطبه شريفه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغة را ملاحظه كنيد كه ميفرمايد:
«إِنَّ اللهَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَة»(3)
يا در جاي ديگري از نهج البلاغه شريف ميفرمايد: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَى دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّينِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ وَ هَدَى إِلَى الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم.»(4)
خلاصه اينكه در اطراف شخصيت پيغمبر صلوات الله عليه و آله اگر هر روز بگوييم باز هم تمام نميشود. حتي بيگانگان و خاورشناسان هم در مقابل عظمتهاي وجود پيغمبر ناچار به اعتراف شدهاند:
توماس كارلايل در كتاب الأبطال كه ترجمه آن به نام قهرمانان منتشر شده، از هر صنفي، قهرمان و بطل آن صنف، يعني كسي كه در آن صنف موفق بوده است را نام ميبرد، مثل البطل في صورة القائد، البطل في صوره الشاعر. در جايي ميگويد: البطل في صورة النبي، قهرمان پيغمبران. در آنجا نه حضرت موسي را ميگويد و نه حضرت عيسي، و نه حضرت ابراهيم را، بلكه ميگويد: بطل و قهرمان در نبوت و پيغمبري، محمد است.
و يا چه نيكو سروده است آن مرد مادّي، «شبلي شميّل»، در قصيدهاي كه در مدح آن حضرت سروده است:
من دونه الأبطال في كلّ الوري * من حاضر أو غائب أو آت؛ تمام مردان بزرگ دنيا و قهرمانان گذشته و حال و آينده مقامشان و شأنشان و شخصيّتشان مادون مقام اعلاي محمّد(صلي الله عليه و آله) است.
آري، حقيقت همين است كه در ميان قهرمانان بزرگ تاريخ آن كه به حق در همه فضيلت ها و ارزشها قهرمان است محمّد است، و آن كه در بين صاحبان رسالتهاي آسماني موفّقتر و ممتازتر و عاليقدرتر است و يا به قول «توماس كارلايل» قهرمان در صورتِ پيغمبر است، محمّد است.
مسيحي منصف و دانشمند ديگري ضمن قصيدهاي در مدح آن حضرت، گفته است:
انى مسيـــحى اجلّ محمّداً * و أراه فى سفر العلا عنوانا؛ من مسيـحي هستم و محمّد را تجليل ميكنم و او را سرآغاز كتاب علوّ و بلندي مقام ميدانم.
جورج برنارد شاو ميگويد: «واجب است محمّد نجاتدهنده انسانيّت خوانده شود. من عقيده دارم اگر مردي مانند او رهبري عالم جديد را عهدهدار شود، در حلّ مشكلات و دشواريهاي كنوني بهطوري كه تمام مردم عالم در سعادت و صلح و سازش زندگي كنند، پيروز و موفّق ميشود. محمّد كاملترين افراد بشر است از گذشتگان و معاصران، و همانند او در آيندگان نيز تصوّر نميشود». (5)
و همو به نقل از روزنامه لايف چاپ انگلستان ميگويد: «بزرگترين و مهمترين تعاليم يك مذهب، اصل كمك به بشر است كه او را به سوي زندگي بهتر سوق دهد. هر مذهبي كه داراي اين اصل و افكار نباشد بايد متروك شود.»
مشارٌاليه دلايلي را كه اسلام و فقط اسلام ميتواند وسايل نيل بشر اين دوره را به مقصود اصلي فراهم سازد شرح ميدهد و ميگويد: «اگر انسان همان انساني است كه حقّاً بايستي مظهر خدا باشد، بايد از لحاظ مزبور تعاليم اسلامي را پيش روي خود قراردهد. اسلام هميشه به قدر كافي قوي بوده و اساس و شالوده خود را حفظ نموده و تا امروز نيز همينطور است و خواهد بود.»
برنارد شاو اضافه ميكند: «هر قدر كه دنيا در ترقّي پيشرفت كند و به هر اندازه كه بشر به ذروه حكمت و فلسفه ارتقا جويد، باز مذهب اسلام جلوتر است.»
در پايان اين مقاله مفصّل آمده است: «برنارد شاو اذعان ميكند كه دنيا عموماً و انگلستان خصوصاً بايستي اسلام يا آيين و تعاليم شبيه به آن را براي نجات خود انتخاب كنند و خواهي نخواهي به آن بگروند.»
در ميان دانشمندان و علماي بيگانه امثال برنارد شاو بسيارند كه اين حقايق را تحقيق و تصديق كردهاند.
معلوم است كه با اين همه اعتراف و سخن درباره بزرگ شخصيت جهان بشريت، مسلمانان بايد چقدر حق شناس زحمات و هدايتها و راهنماييهاي آن حضرت باشند.
امّيد است در اين عصر، مسلمانان آگاه و فداكار، خصوصاً نسل جوان، رسالت اسلام را به مردم دنيا برسانند و تمام نقاط را به انوار هدايت آن متصل سازند و اعصار طلايي ايمان و عمل را متعهّدانه تجديد نمايند.
پينوشت ها:
1. اين شعر در الشوقيات احمد الشوقي چاپ دار الشروق مصر آمده است.
2. آل عمران؛ آيه164.
3. نهج البلاغة؛ خطبه26.
4. نهج البلاغة؛ خطبه195.
5. روزنامه الجمهوريه چاپ مصر شماره 14 مه 1970.
منبع:حوزه