این روزنوشتها در چند بخش منتشر میشود. بخش چهارم را در ادامه میخوانیم.
*مسجد خیف
صبح روز دهم ذیالحجه به دلیل وقوع فاجعه منا ،موفق به رَمی جمره نشدیم. به همین خاطر بعدازظهر، حدود ساعت 14 برای رَمیْ جمره عُقبی حرکت کردیم. راهها باز و وضع کاملاً عادی به نظر میرسید. البته وقتی از خیابانهای فرعی حرکت میکردیم، هر جا مختصر ازدحام جمعیتی مشاهده میکردیم، قدری نگران میشدیم. اما به هر صورت، وارد محوطه جمرات شدیم. خیلی خلوت بود و به راحتی رمی عقبی را انجام دادیم. مدیر کاروان، حاجآقا خانمحمدی میگفت در این ۳۰ سالی که به حج مشرف شدم تا این اندازه اینجا را خلوت ندیده بودم. برای خود من هم خیلی تعجبآور بود و خدا را شکر کردم. چون هنگام پرتاب سنگ به شیطان، احساس کردم که اصابت سنگ به شیطان را نمیبینم. به همین خاطر حاجآقا دانشزاده، روحانی کاروان را در کنار خود قرار دادم تا او بگوید سنگ اصابت کرد یا نه؟ در هر صورت به اتفاق کاروان از مسیری دیگر به سمت محل استقرارمان در منا حرکت کردیم. کمی که پیش رفتیم به نزدیکی مسجد خیف رسیدیم. معاون کاروان حاجآقا رحیمی درباره اهمیت این مسجد و ثواب خواندن نماز در آن توضیحاتی داد و قرار شد نیم ساعت در آنجا توقف کنیم. من به اتفاق حاجآقا طباطبایی، هماتاقی محترم، از پلههای مسجد بالا رفتیم.
آقای رسول جعفریان، در کتاب «آثار اسلامی مکه و مدینه» درباره مسجد خیف اینطور گفته است: «خَیْف به محلی گویند که از شدت کوهستانی بودن آن کاسته شده؛ اما هنوز به صورت دشت در نیامده است. چنین منطقهای در دامنه کوه صفایح قرار گرفته و مسجد خَیف در همین جا ساخته شده است. بر اساس برخی روایات، مسجد خیف شاهد خطبه مهم رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجه الوداع بوده است که متن آن خطبه در روایات نقل شده است. همچنین در روایات پیشوایان معصوم: توصیه شده است که «کسی که در منا است، بکوشد تا نمازهایش را در مسجد خیف بخواند، چرا که در آن هفتاد پیامبر نماز خواندهاند.» در نقلی هم آمده که مسجد خیف مدفن آدم علیه السلام بوده است، چنان که قبر حوّا در جدّه است. در دعای سمات نیز به این مسجد اشاره شده است. ایشان در ادامه میگوید: «بازسازی اخیر مسجد در سال 1392 قمری به دست دولت سعودی با بنایی بزرگ و رواقهای متعدد و مساحتی حدود 23660 مترمربع انجام گرفته است. طول این مسجد 182 و عرض آن 130 متر است. بخش پایانی توضیح آقای جعفریان درباره مسجد خیف، برای من قابل توجه بود. ایشان مینویسد: «در این مسجد تنها در ایام بیتوته [ایام تشریق] در منا باز است و در طول سال تقریباً مسدود است. متأسفانه در آن ایام هم، محل استراحت افراد بیسرپناه بوده و هیچ حال عبادت در آن نیست. تنها در وقت نماز امکان خواندن نماز در آن هست.» این سخن برای من خیلی عجیب بود. مگر میشود که تنها در وقت اقامه نماز، فرصت نماز خواندن و نماز مستحبی داشته باشی؛ یعنی اصلاً جایی برای خواندن نماز در مسجد خیف نیست؟
هنگامی که از پلههای مسجد بالا رفتیم در آستانه در ورودی مسجد قرار گرفتیم؛ با ناباوری دیدم همان است که ایشان گفته است. قریب چهار پنج هزار نفر کیپ تا کیپ کنار هم دراز کشیدهاند و استراحت میکردند. به ندرت کسی را پیدا میکردی که در جای خود مشغول خواندن نماز یا قرآن باشد. ما هرچه گشتیم جا برای نماز خواندن پیدا نکردیم. در حین گشتن جا برای نماز، بلند بلند برای خفتگان در مسجد میگفتم: «یا ایها النائمون هذا مسجد بنی للصلاة و القرائة القرآن الکریم و لا للنوم». ایها الناس اینجا مسجد است، نه خوابگاه. چند بار گفتم و از هیچ کس هم جوابی به گوش نرسید. همینکه یکی از خفتگان در جای خود غلتید جا باز شد و سریع همانجا ایستادم تا چند رکعت نماز بخوانم. یکی از دوستان آن شخص خفته که گویی معترض این کار من بود، پشت به قبله روبروی من نشست. او همینطور در طول خواندن نماز و قرآن به من نگاه میکرد تا از رو بروم. من هم هیچ اعتنایی به اخم او نکردم. تأسفآور اینکه همه خفتگان در مسجد رو به قبله و قفسه قرآن کریم دراز کشیده بودند. به سر و وضعشان هم نمیخورد که بیسرپناه باشند. به هر روی، از اینکه نتوانستم با حالی خوش در این مسجد با عظمت عبادت کنم، احساس غبن میکردم. هنگام خروج از مسجد یک حاجی آسیای شرقی را دیدم. او در حالی که کولهپشتی بر دوش و دمپایی به دست بود وارد شد؛ ناگهان یکی از همان حرّاس عبوس کرده به سوی او شتافت و کولهپشتی او را کشید و بیرون کرد. او هم هیچ حرفی نزد و بیسر و صدا از پلههای مسجد پایین آمد. خیلی تأسف خوردم که چرا باید با زائر بیتالله الحرام اینگونه بیاحترامی شود. آیا نمیشد با دادن یک کیسه پلاستیک برای قرار دادن کفش در آن، مشکل را حل کرد؟ اصلاً نمیدانم این حرّاس اخمو، نگهبانی چه چیزی را میدهند؟! لابد از اینکه کسی مزاحم خفتگان مسجد نشود نگهبانی میدهند و الّا اگر بنابر حراست در احترام گذاشتن به مسجد باشد؛ نباید میگذاشتند کسی ـ آن هم رو به قبله و قرآن کریم ـ در مسجد بخوابد. با ناراحتی از پلههای مسجد پایین آمدم. در حال خروج از محوطه مسجد بودم که صدای اذان نماز عصر را شنیدم، ایستادم و به سمت دربهای مسجد خیره شدم. خیلی مشتاق بودم ببینم آیا از این چند هزار نفر خفته، کسی هست که برای تجدید وضو از شبستان مسجد خارج شود. چنین اتفاقی نیفتاد و ما هم سوی چادر به راه خود ادامه دادیم.
ماجرای صبح عید قربان و خفتگان در مسجد خیف مرا خیلی به خود مشغول کرده بود. این همه بیاحترامی به مسجد و زائر چه معنا دارد؟ چرا کشته شدن حجاج برای مدیریت حج عربستان اهمیت ندارد؟ چرا باید مسجد خیف به مکانی برای خفتن تبدیل شود؟ آیا نمیشد مکان بزرگی در کنار این مسجد ساخت تا بیسرپناهان در آنجا بخوابند و مشتاقان عبادت هم در مسجد مشغول عبادت شوند؟ گویی در عربستان، سنت خفتن در مسجد مرسوم است. همان شب یکی از آقایان که سابقه سفر به حج دارد، خوابیدن در مسجد خیف را اینطور توجیه میکرد که گویی در این مسجد آدم احساس خوابآلودگی میکند. این سخن مرا بیشتر متأسف کرد. فردای همان روز، پس از رمی جمرات به هنگام بازگشت، کنار خیابان کانتینری بود که پشت آن یکی دو نفر استراحت میکردند. ناگهان یکی از شرطهها آمد و قدری با خشونت آن دو نفر را بیدار کرد که از آنجا بروند. همان لحظه به یاد خفتگان در مسجد خیف افتادم. در یکجا شرطهها نگهبانی میدهند که خفتگان بیدار نشوند و در جای دیگر آنها را بیدار میکنند. شاید مقصود و حرف حسابی آن شرطه به آن دو نفر این بود که اگر قصد خوابیدن دارید، کمی جلوتر میتوانید در مسجد خیف بیآرامید.
ادامه دارد...
منبع:فارس