نميدونم اين دلنوشته رو توليت آستان قدس رضوي يه روزي ميبينه يا نه؟ ولي خواهش ميكنم ازتون حج فقرا رو خراب نكنيد. امام رضا(ع) امام تهي دستاست. امام فقيرا و اميدواراست.
عقیق: آنچه مي خوانيد دلنوشته يك خبرنگار درباره ماجراي پر حاشيه صندوق هاي امانت حرم امام رضا عليه السلام است كه به دلايل نامعلوم به پيمانكار واگذار شده و با پولي شدن آن زائران را شوكه كرده است. چند وقت پيش لا به لاي هزار تا مطلب رنگ و وارنگ رسانه اي به يه خاطره از سربازي برخوردم كه مورد عنايت حضرت رضا(ع) قرار گرفته بود. داستان از اين قرار بود كه سالها پيش يك سرباز خوزستاني پس از گذراندن دوره آموزشي موقع تقسيم ديد افتاده مشهد. دلگير و غمگين شد، و از طرفي ارادتش به آقا و از طرفي اوضاع بد مالي خانوادش اونو به حال بدي كشونده بود. اولين شبي كه مرخصي گرفت با همون لباس سربازي رفت حرم آقا تا درد دل كنه و دلتنگيش رو به آقا بگه. ساعتها يه گوشه حرم اشك ريخت. وقتي برگشت به كفشداري تا پوتينهاش رو بگيره ديد واكس زده و تميز رو تخت كفشداري گذاشته شده. كفشدار با جذبه با اون هيبت و موهاي جوگندمي وقتي پوتين هاش رو داد نگاهي به چشم سرباز كه هنوز خيس و قرمز از گريه بود كرد و گفت چي شده سركار كه با لباس سربازي اومدي خدمت آقا؟ سرباز گفت: من بچه خوزستانم؛ اونجا كمك خرج پدر پيرم و خانواده فقيرمم؛ هيچكس رو ندارم كه انتقالي بگيرم؛ نميدونم چكار كنم؟ كفشدار خنديد و گفت آقا امام رضا خودش غريبه و غريبنواز؛ نگران هيچي نباش؛ دوسه روز بعد نامه انتقالي سرباز به لشكر ٩٢ زرهي اومد؛ اونم تايم اداري. سرباز شوكه بود؛ جز آقا و اون كفشدار كسي خبر نداشت ازين موضوع. هرجا و از هركي پرسيد كسي نميدونست ماجرا رو... سرباز رفت پابوس آقا و برگشت شهرش ولي نفهميد از كجا و كي كارش رو درست كرده. چند سال بعد داشت مانور ارتش رو ميديد؛ ناگهان فرمانده نيرو زميني رو موقع سخنراني ديد؛ چهرش آشنا بود.اشك تو چشماش حلقه زد؛ فرمانده حال حاضر نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، قدرت اول منطقه امير سرتيپ احمدرضا پوردستان مَرد با جذبه با موهاي جوگندمي، همون كفشدار حرم آقا بود كه اون زمان فرمانده لشكر ٧٧ خراسان بود. فرمانده لشكري كه كفش سربازش رو واكس زده بود، و انتقالي اون رو به شهرش داده بود. منبع:حج 211008