این داستان ساختگی با همه گزارشهای منابع تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، تناقض دارد. اگر علت وقوع رویداد کربلا کینهتوزی یزید و انتقام او از امام به خاطر عشق به ارینب باشد، باید همه مورخان به این علت اشاره کرده باشند.
عقیق:در یکی از منابع گزارش شده است که یزید عاشق زن شوهر داری به نام «اُرَینَب» شد و معاویه برای تأمین خواسته او شوهرش را به شام فرا خواند و از او خواست با دختر خود ازدواج کرده و همسرش را طلاق داده تا یزید با او ازدواج کند، امام حسین(ع) از این ماجرا خبر دار شده و قبل از یزید با این زن ازدواج کرده است، بر اساس تحقیقی که در برخی از منابع انجام گرفت، برخی از نویسندگان مغرض معاصر مانند فردی که خود را با نام مستعار آلمانی «آله دالفک» معرفی کرده و درباره تاریخ اسلام و اهل بیت افسانههایی خیالی بافته و در برخی این بر ساختههای خیالی بدون کینه و دشمنی نبوده است، او علت بروز حادثه کربلا را محصول کینهای دانسته که از ناکامی یزید در رسیدن به معشوقهای به نام «ارینب» نشات گرفته است، اومدعی است امام حسین(ع) با پیشی گرفتن بر یزید با زنی به نام «ارینب» ازدواج کرد و این مسأله که سبب سرکوبی عشق یزید در نیل به این معشوقه شد، عامل اصلی جنگی بود که در کربلا رخ داد، این توهمسازیها و خیالپردازیهای ساختگی در حقیقت چنین وانمود کردهاند که سرآغاز کینهتوزی و دشمنی یزید با امام حسین(ع) سرمنشأ واقعه کربلا بوده است، برای بررسی این شبهه با حجتالاسلام امیرعلی حسنلو مدیر گروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم گفتوگو کردیم که مشروح آن در ادامه میآید:
*آیا تاریخ چیزی به عنوان اینکه حادثه کربلا محصول یک اتفاق عشقی بوده، نقل کرده است؟! -با تأمل و تحقیق در منابع کهن هیچ اثری از این خبر در منابع دست اول وجود ندارد، تنها منبعی که این گزارش را میتوان در آن یافت، کتاب منتسب به ابن قتیبه دینوری است که در قرن سوم میزیست، این کتاب موسوم به «الامامه والسیاسه» است، در حالی که قرن سوم دو کلمه «امامت و سیاست» به صورت ترکیبی کاربرد نداشته است تا چه رسد به اینکه عنوان کتابی باشد؛ عنوان گذاشته شده به آن نشان میدهد که این کتاب در دهههای پس از قرن سوم نامگذاری شده یا اساساً نوشته شده است یا کتابی بوده از نویسندهای که به جهت از بین رفتن بخشهایی از اول آن توسط فردی در مصر با افزودههایی احیا شده است؛ اختلاف در نام کتاب و نامعلوم بودن نویسندهاش و انتساب آن به دینوری که از علمای قرن سوم بوده است، موضوعاتی تردید برانگیز هستند که از اعتبار محتوای آن از جمله چنین گزارشی که متن آن با دیگر گزارهها همخوانی ندارد، میکاهد، اگرچه میتوان دیگر مطالب آن را با منابع تاریخی منطبق کرده و سنجید و اعتبار آن را تحصیل کرد، البته گزارشهایی نیز مانند خواستگاری یزید از ارینب و پیشدستی امام حسین(ع) در این کتاب وجود دارد که در هیچ یک از منابع معاصر آن یافت نمیشود. گزارشهایی نیز مانند خواستگاری یزید از ارینب و پیشدستی امام حسین(ع) در این کتاب وجود دارد که در هیچ یک از منابع معاصر آن یافت نمیشود
*با این اوصاف «الامامه والسیاسه» تألیف ابن قتیبه است یا نه؟ درباره مؤلف نیز نظر و دیدگاه واحد و محکمی وجود ندارد؛ چون هیچ یک از کسانى که شرح زندگى و آثار ابن قتیبه را نگاشتهاند، به چنین کتابى، حتى با عنوان «تاریخ الخلفاء» اشاره نکردهاند، بررسى متن کتاب نیز نفى انتساب «الامامة و السیاسة» به ابن قتیبه را تأیید مىکند. البته کتاب پس از بسمله با این عبارات آغاز مىشود: «قال ابو محمد عبد الله ابن مسلم بن قتیبة رحمه الله تعالى... » و در یک جاى دیگر نیز این نام(عبدالله بن مسلم) در صدر یک خبر آمده است، با این همه، آوردن سلسله اسناد در صدر اخبار، با روش محدثان تفاوت کلى دارد و با آنکه نخستین اخبار و روایات با سلسله اسناد آغاز مىشود، اما در چند صفحه بعد، مؤلف کتاب -و شاید نخستین کاتب پس از مؤلف- در صدر هر روایت، فقط از لفظ «قال... » استفاده کرده است که غالباً معلوم نیست گوینده کیست. ابن ابى مریم(م 253 ق) که مؤلف، نخستین روایت را از قول او نقل کرده، مصرى است و تا آنجا که مىدانیم ابن قتیبه هرگز به مصر نرفت. دیگر رجال و شیوخ کتاب را نیز نمىتوان جزو شیوخ ابن قتیبه محسوب کرد، در پارهاى موارد به نظر مىرسد که مؤلف یا کاتب، سلسله اسناد را انداخته و تنها به نام صاحب اثر اکتفا کرده است، مانند «قال الحسن البصرى» در همین موارد است که گاه تناقضهایى دیده مىشود. اما اینکه خطیب به استناد عبارت «حدثنا ابن ابى لیلى التجیبى» در الامامه، این ابن ابى لیلى را قاضى کوفه دانسته و نتیجه گرفته که او 65 سال پیش از تولد ابن قتیبه در گذشته است، درست نیست، همچنین باید توجه کرد که روش تألیف کتاب، با آنچه از روش نویسندگى و عقاید ابن قتیبه مىشناسیم، هماهنگ نیست، از جمله بحث سقیفه و... احتمال میرود ابن قتیبه کتابی به نام «تاریخ الخلفاء» داشته است که نویسندهای مصری این کتاب را بازنویسی کرده و به نام «الامامه والسیاسه» منتشر کرده است باید گفت مسأله انتساب این کتاب به ابن قتیبه دست کم از قرن شش قمری مطرح بوده است؛ چنانکه قاضى ابوبکر ابن عربى در العواصم من القواصم، با آنکه در انتساب همه مطالب «الامامة و السیاسه» به ابن قتیبه تردید کرده، ابن شبّاط مورخ تونسى نیز در کتاب خود با عنوان صلة السمط... ، از الامامة و السیاسة با تصریح به نام ابن قتیبه نقل مىکند. قلقشندى(م 821 ق) نیز در صبح الاعشى، عهدنامه عمر بن عبد العزیز به سلیمان بن عبدالملک را به نقل از کتاب ابن قتیبه با عنوان «تاریخ الخلفاء» آورده است (ج 9/360-362) که اصل آن را در «الامامة و السیاسة» مىتوان یافت (2/114-115)، بنابراین نام کتاب نیز چندان مشخص نیست، احتمال میرود ابن قتیبه کتابی به نام «تاریخ الخلفاء» داشته است که نویسندهای مصری این کتاب را با افزودن مطالبی که با ذوق و علایق خود همخوانی داشته است ، بازنویسی کرده و به نام «الامامه والسیاسه» منتشر کرده است.
*آیا در میان متأخرین کسانی به انتساب این اثر به ابن قتیبه ابراز تردید کردهاند؟ -در میان محققان متأخر، نخستین کسى که در انتساب این اثر به ابن قتیبه تردید کرد، پاسکوال دگایانگوس مستشرق اسپانیایى بود. محققان دیگرى نیز در این باره به تحقیق پرداختهاند، اگر چه هیچ یک از این پژوهشگران به نام و نشان مؤلف واقعى اثر دست نیافتهاند، این نکته نیز شایسته یادآورى است که یاقوت حموى در شرح احوال ابن حزم(ه. م) به کتابى از او با عنوان الامامة و السیاسة اشاره مىکند، اما این جز اشتراک لفظى در عنوان کتاب نیست و هیچ دلیل دیگرى مؤید اینکه کتاب موجود همان اثر ابن حزم باشد، وجود ندارد. همچنین، هیچ یک از منابع مؤلف از سده چهار قمری در نمىگذرد و این مؤید نظر دخویه است که معتقد است این کتاب را احتمالاً یک مؤلف مصرى یا مغربى در عهد ابن قتیبه نگاشته است، این نیز چندان معقول نیست که نویسندهای به نام فرد دیگر کتابی نگاشته و منتشر کند، چنین رویدادی در قرون اخیر بسیار رواج دارد که نویسندگان بخشی از آثار دیگران یا همه را سرقت یا انتحال میکنند.(1) اکنون از کتاب الامامة و السیاسه در مراکز و کتابخانههای مختلف چندین نسخه خطى موجود و نگهداری میشود، این متن بارها با انتساب به ابن قتیبه، در مصر، عراق و لبنان به شیوهاى غیر انتقادى به چاپ رسیده است.(2) درحالی که انتساب آن به ابن قتیبه معروف قرن سوم سخت با تردید و حتی با انکار مواجه میشود. سازنده این داستان سعی کرده از ازدواج امام حسین با ارینب، کرامتی برای امام(ع) بسازد، غافل از اینکه همین دستبرد به تاریخ، دستاویزی برای کینهتوزان شده تا عظمت نهضت حسینی را با تخیلات سست کم ارج نشان دهند
*بر گردیم به موضوع ارینب! -داستان ارینب در این چنین کتابی گزارش شده است،(3) سازنده این داستان سعی کرده از ازدواج امام حسین با ارینب، کرامتی برای امام حسین(ع) بسازد، غافل از اینکه همین دستبرد به تاریخ، دستاویزی برای کینهتوزان و بیمار قلمان شده تا عظمت نهضت حسینی را با تخیلات سست و توهمات بیپایه کم ارج نشان دهند و ستیز و مقاومت عدل با ظلم و اسلام ناب با اسلام آلوده به جاهلیت امویان را با قصهای رویایی و خیالی موهوم غیر واقعی نمایاند، غافل از آنکه از تأمل در ادبیات گزارش «ارینب » چنین بر میآید چنین رویدادی اساس و مستند تاریخی ندارد.
*درباره محتوای این گزارش و سند آن توضیح میدهید؟ -اعتبار هر گزارشی در علم تاریخ از چندین بعد مورد سنجش قرار میگیرد، معیارهایی برای یقینی بودن گزارشهای تاریخی وجود دارد که هیچ یک از آن معیارها از جمله تواتر، اعتبار و اتصال سلسله اسناد به گزارشگر ثقه و قابل اطمینان در گزارش تاریخی مورد بحث دیده نمیشود، لذا در اولین مرحله از روند سنجش میتوان دریافت که گزارش درباره ازدواج امام حسین(ع) با ارینب گزارش بیسند است، آغاز این داستان که کاملاً با تخیل همخوانی دارد اینگونه است: «و ذکروا أن یزید بن معاویة سهر لیلة من اللیالی، و عنده و صیف لمعاویة»(4)، گفتهاند .... ! کجا گفتهاند؟ چه کسانی گفتهاند؟ کی گفتهاند؟ راوی کیست یک نفر چند نفر است؟ همه این رکنها که در یک خبر تاریخی لازم است! معلوم نیست و ابهام دارد، برای تصدیق یک گزاره تاریخی مؤلفههایی لازم است که باید همه آنها معلوم باشند تا معادله خبری جواب روشن و نتیجه لازم را به شنونده بدهد، در حالی که همه معادلههای این خبر مجهول است و هیچ یک از این مؤلفهها در این گزارش نیست! نبود این مؤلفهها خبر را خبری خیالی و گنگ میکند. یکی از معیارهای اعتبار سنجی گزارشات تاریخی، سنجه ادبی و واژگانی است، بدین نحو که اهل دقت و نظر در علم تاریخ، اخبار را از نظر ادبی و کاربرد واژهها با زمان رویداد و وقوع حادثه، ضبط و نگارش میسنجند، با این روش نیز به ساختگی و درستی گزارش پی میبرند، متن گزارش داستان ارینب از نظر ادبی با خیالپردازی شروع شده و تفصیل آن و نوع پرداخت ادبی و کاربرد واژگان حاکی از این مسأله است که این متن با ادبیات دوره ابن قتیبه و قرن سوم همخوانی نداشته و بر ساخته دورههای بعدی است، تنها کتابی که این داستان را نقل میکند، آن هم بدون استناد مشخص همین کتاب است، کتابهای دیگر در قرون بعدی از این کتاب مجهولالمؤلف برگرفتهاند. ضمن اینکه شبیه این داستان را برای امام حسن(ع) گزارش کرده(5) و نام زن «ارینب» را «هند» همسر عبدالله بن عامر نوشتهاند، در حالی که در گزارش دیگر ارینب زن عبدالله بن سلام ذکر شده است، بر این اساس این گزارش بیسند گزارش نقیض نیز دارد که متن روایت را تعارضی کرده و لطمه دیگری بر اعتبار گزارش و مخدوش کردن آن است، ضمن اینکه برخی نام این زن را زینب دانستهاند(6)! این نیز ناموزونی دیگر است که در این خبر وجود دارد.
نام ارینب نیز در متون روایی، تاریخی و انساب نامی ناشناخته هست که تنها در کتاب «الامامة و السیاسة» با نویسنده نامعلوم آورده شده است چنانکه گفته شد از قرن سوم کتاب «الامامه والسیاسه » منسوب به ابن قتیبه تنها گزارشگر این خبر است، پس از آن همه نویسندگان این خبر را از همین کتاب اقتباس کردهاند که با اختلاف گزارش کردهاند، بنابراین به عللی نامعلوم این خبر پس از قرن ششم دستخوش تغییر بوده است و پس آن از قرن دهم، یازدهم، دوازدهم(7) و سیزدهم و...(8)منابع فراوانی به نقل این خبر جعلی بیسند بدون کمترین توجه به درستی و نادرستی آن روی آوردهاند، منبع گزارش همه آنها کتاب الامامه والسیاسه یا تاریخ الخلفای منتسب به ابن قتیبه هست.(9) از معاصرین مرحوم آیتالله مقرم نیز با دیده نقد و تردید به این گزارش نگریسته و آن را تضعیف و مردود شمرده است (10)
*ارینب در تاریخ وجود خارجی داشته است؟ -نام ارینب نیز در متون روایی، تاریخی و انساب نامی ناشناخته هست که تنها در این کتاب با نویسنده نامعلوم آورده شده است، در حالی که اگر چنین رویدادی در تاریخ و دوره معاویه وقوع یافته بود، همه منابع متقدم گزارش میکردند و نام این زن نیز در کتابهای انساب ذکر میشد.
*اگر این قضیه تاریخی مربوط به امام حسین(ع) است، چرا در هیچ یک از منابع تاریخی و روایی معتبر و کهن شیعه مانند کافی یا الارشاد شیخ مفید گزارش نشده است؟ یا در منابع معتبر اهل سنت چرا گزارش نشده است؟ -در برخی گزارشها گفته شده است، معاویه ابودرداء و ابوهریره را به همراه هم مأمور خواستگاری کرد و در بعضی تنها ابودرداء و در برخی تنها ابوهریره مأمور خواستگاری شده است،(11) در حالی که ابودرداء 31 یا 32 هجری درگذشته است(12) یا در زمان حکومت عمان در دمشق وفات کرده است.(13) پس او چگونه میتواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و زمان ولایتعهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ گویا سازنده داستان و جاعل خیالپرداز از این موضوع غفلت داشته است، بنابراین خواسته گزارش خود را با آوردن نام دو نفر از صحابه معتبر جلوه دهد، اما با غفلت از مرگ ابودرداء سالها پیش از حاکمیت معاویه، تیر جعلش به تاریکی نشانه رفته است، ضمن اینکه بیخبر بوده است که أبودرداء، در منابع رجالی تضعیف شده است(14)؛ همچنین ابوهریره که در رجال وجاهت چندانی برای او ننوشتهاند. متن گزارش منابع نیز متفاوت است، برای نمونه برخی نوشتهاند: شوهر ارینب عبدالله والی معاویه بود(15)، برخی بر آن هستند که کارگزار معاویه در بصره بود و ابوهریره از شام به مدینه رفت تا از مدینه به بصره برای خواستگاری رود، امام حسین(ع) او را دید و علت حضورش در مدینه را پرسید و او جواب داد: برای خاستگاری میروم(16)! در حالی که کسی که قصد رفتن به بصره را دارد لازم نیست به مدینه برود، چون عراق و شام مجاور هم هستند و مدینه بعد از عراق است، اگر ابوهریره به بصره میرفت! چرا از شام به مدینه و سپس به بصره رفته است؟ افزون بر آن در هیچ عرفی این فرهنگ پذیرفته نیست برای خواستگاری زنی به خانه شوهرش بروند، برخی نوشتهاند عبدالله مردی فقیر و بیچاره بود. با بررسی اجمالی منابع تاریخی و روایی ساختگی بودن این گزارش ثابت میشود، منابع تاریخی نام همه فرمانداران منسوب از سوی معاویه را به این ترتیب ذکر کردهاند: «مغیرة بن شعبه»، «زیاد بن ابیه»، «عبیدالله بن زیاد» والی بصره (بخشی از عراق) و بخش دیگر کوفه «نعمان بن بشیر» بود، در میان فرمانداران معاویه که والی کوفه و یا عراق باشد، نامی از عبدالله بن سلام ذکر نشده است، چه برسد به اینکه پس از مدتی فرمانروایی، معاویه او را عزل کرده یا به شام فرا خوانده و پیشنهاد ازدواج با دخترش را به او داده باشد تا در قبال آن ارینب را که معشوقه یزید است طلاق بدهد. این داستان ساختگی با همه گزارشهای منابع تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است، اگر علت وقوع رویداد کربلا کینهتوزی یزید و انتقام او از امام به خاطر عشق به ارینب باشد، باید همه مورخان به این علت اشاره کرده باشند امام حسین(ع) در زمان خلافت امیرمؤمنان(ع) در کوفه بود، پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) به مدینه بازگشت، این گزارش گفته است: ابودرداء، هنگامی که برای خواستگاری ارینب به عراق آمد، با امام حسین(ع) مواجه شد، در حالی که آن زمان، امام حسین(ع) در عراق حضور نداشت، تمام بندها حتی واژگان این گزارش دارای تناقض و ناهمخوانی با مضمون گزارش است و از نظر تاریخی جعلی بودن آن قطعی است؛ از نظر سند نیز فاقد سندیت لازم است.
*تناقضاتی که در این ماجرا مشهود است را بیان میکنید؟ -اضافه بر آنچه که ذکر شد، این داستان ساختگی با همه گزارشهای منابع تاریخ اسلام که مورد اتفاق شیعه و سنی است، دارای تناقض است، اگر علت وقوع رویداد کربلا کینهتوزی یزید و انتقام او از امام به خاطر عشق به ارینب باشد، باید همه مورخان به این علت اشاره کرده باشند، در حالی که هیچ اشارهای حتی در تنها منبع گزارش کننده این خبر «الامامه والسیاسه» نیز به این مسأله اشاره نکرده است که جنگ حسین با یزید به خاطر تصاحب زنی به نام ارینب بوده است، حتی یکجا نیز مشاهده نمیکنید که قضایای ارینب را مطرح کرده باشد و امام حسین(ع) را مورد شماتت قرار داده باشد، بلکه در منابع معتبر مهمترین عامل درگیری یزید با امام مسأله بیعت و اهداف امام و علت امتناع از بیعت با یزید نیز مسائل مهمی چون به فراموشی سپردن سنت پیامبر(ص) و امر به معروف و ... بوده است؛ اگر علت این جنگ نابرابر چنین مسأله شخصی بود، چرا یزید هنگام ملاقات با امام سجاد(ع) این مسأله را پیش نکشید و مسائل دیگری مطرح کرد و گفت: «پدرت فراموش کرده بود که خدا ملک و پادشاهی را به هر کس بخواهد میدهد(17)، اگر او بیعت میکرد، در نهایت عزت زندگی میکرد» یا با استناد به اشعاری شهادت امام را به انتقام از کشتهشدگان بدر میداند: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل/لیت اشیاخی ببدر شهدوا ...».(18) با توجه به آنچه ذکر شد میتوان به صراحت اذعان کرد که این قصه، تخیل و داستانی ساختگی بوده و واقعیت خارجی ندارد، درباره ائمه دیگر نیز از این قصههای کرامت گونه غیر واقعی ساختهاند که باید مورد بررسی علمی قرار گرفته و سیره آن بزرگواران از چنین مباحث سست و ضعیف پالایش شود. *پینوشتها: 1-نمونه آن سرقت کتاب «پوشش و تغذیه» است که فردی قبل از چاپ بخشی از آن را سرقت و با عنوان دیگر چاپ کرد. 2-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 10 3-الامامه والسیاسه، ج1،ص215 4-همان. 5-إحقاق الحق،الشوشتری، ج11، ص:439 6-محم جواد مغنیه،الحسین وبطله کربلا؛ص13 7-مانند شبراوی در الاتحاف بما یحب الاشراف ص429 8-الشیرازی،ذخیرة الدارین،ص100 9-همان، ص99 10-المقرم،مقتل الحسین(ع)، ص:38 11-الشوشتری،إحقاق الحق، ج11،ص:439 12-عبدالبرّ،الاستیعاب، ج 3، ص 1230؛ 13-همان، ج4،ص1646 14-تهرانى، سیدمحمدحسین حسینى، ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج3، ص18 15-شبراوی همان ص429 16-إحقاق الحق، الشوشتری ،ج11،ص:438 17-استناد به آیه قرآن:آل عمران/26 18-انساب الاشراف،ج3،ص214 منبع:فارس 211008